شنیدستم که شهبازی کهنسال

کبوتر خانمی را کرد دنبال

ز شانس اش آن کبوتر خوبرو بود

قشنگ و مانکن و ناز و هلو بود

 


با سپاس فراوان ازخانم میترا بشاش

مشاور با تجربه و خوش نام خرید و فروش املاک و دریافت وام مسکن در ونکوور بزرگ – تماس: ۶۰۴۷۸۰۸۶۰۲


 

دُم اش را رنگ کرده پرکلاغی

و پییِرسینگ بر روی دماغی

تماماً سینه اش را لیفت کرده

نه در یک بار، در ده شیفت کرده

دو چشمش دلربا مانند تیهو

برای لاغری می خورد کاهو

گریم و پیگمِنتِیشن نموده

شکم را اندکی ساکشن نموده

به روی ساق پای خود تتو داشت

در اینِستای خود کلی فتو داشت

تمام گونه را بوتاکس کرده

کمی پرهای سر را واکس کرده

به ناز و عشوه ای کت واک می کرد،

که قلب عاشقان را چاک می کرد

همانند لوپز باسن کشیده

لوندی ها نمود آن ورپریده

عقاب آنگاه که بنمود خِفت اش

دو صد عاشق شد و در بر گرفت اش

کبوتر گفت: «بازِ هیز و پررو؟

پرت زبر و خشن مانند جارو

تو ای شهباز پیزوری و داغان؟

صدایت زشت مانند کلاغان

مگر خواهر و مادر تو نداری؟

مگر اولاد و همسر تو نداری؟

چرا افتاده ای دنبال من، هان؟

بگویم تا بیاید گشت الان؟»

بگفتا آن عقاب لاابالی:

«چگونه می توانم کرد حالی؟

دل از کف داده ام ای مرغ نازم

بشو همراه شبهای درازم

تو که خوش تیپ همچون کارداشی

عجیجم، عجقکم، ای ناش ناشی

بیا دلدار و یارم باش، جیگر

نرو دنبال آن عشاقِ دیگر

اگر با دیگرانت هست میلی

چنین میلی ز تو بیجاست خیلی

تمام صحبت بنده همینه

برای توست زین پس هر هزینه»

کبوتر گفت: «ای باز کهنسال!

تو پیر و بی رمق هستی و بی حال

چه اندازه تو مهرم می نمایی؟

چه خرج ماهچهرم می نمایی؟»

از همین شاعر بشنوید:

>> شعر طنز؛ کمی شوخی با حافظ 

>>شعر طنز مَجازات

بگفتش: «جز تو دل به که دهم من؟

به تعداد پَرت سکه دهم من

دو تا هم آشیان دارم در آن ور

سند را می زنم فردا به محضر»

اگرچه بازِ ما بی کرک و پر بود

ولی اموال او از حد به در بود

یکی لانه به کوه و یک به صحرا

یکی هم بر چناری رو به دریا

اقامت داشت توی ویسکانسین

تجارت داشت سمت چین و ماچین

سفر می کرد تا پاریس و بالی

بساط عیش و نوش و عشق و حالی

کبوتر مدتی با باز طی کرد

خودش را دلبر و دلدار وی کرد

همین که سکه نرخش رفت بالا

سریعاً مهر خود را کرد اجرا

عقاب بی نوا بنشست بر کاج

تمام لانه هایش گشت تاراج

سپس پر زد از آن اقلیم در رفت

که مال و ثروتش کلاً هدر رفت

چه نیکو گفته آن پیر خوش آواز

به جان بشنو تو ای خواننده ی ناز:

«کبوتر با کبوتر، باز با باز

کند همجنس با همجنس پرواز»