داستان | پلاک ۵۲

آخرین شماره مجله پلاک52

دسته: داستان

داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هشتاد و هفتم 

ما کارهای مختلفی انجام میدهیم ولی اغلب آنها محرمانه و در پشت پرده است. به عنوان مثال من قرار است امشب یک میهمانی خیلی شاد برای پنج جوان اهل عربستان سعودی در لندن ترتیب دهم. این جوانان عرب چندین سال در ایالات متحده در امور مربوط به تجارت نفت تحصیل کرده اند.

داستان, داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هشتاد و ششم 

شب آنروز در میهمانی شام خانه لارنز کانن اوضاع از هر جهت بر وفق مراد فیتز بود. در پشت میز شام کانن با خوشحالی به فیتز اطلاع داد که همه مدیران تراز اول شرکت پیشنهادهای او را با علاقه مندی مورد تصویب قرار داده اند. او همچنین به فیتز گفت که وکلای عالیرتبه شرکت او متفق القول به او اطمینان داده اند به موجب قوانین بین المللی شاه حق توسعه محدوده آبهای ساحلی ابوموسی تا دوازده مایل را نخواهد داشت زیرا در غیر اینصورت سرو کارش با یک دادگاه بین المللی خواهد افتاد.

داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هشتاد و پنجم 

نکته قابل ذکر اینست که در محدوده سه مایلی آبهای جزیره ابوموسی تاکنون هیچ منبع نفتی کشف نشده است به همین سبب انگلیسی ها به شاه گفته اند چنانچه او با توافق شیخ نشین شارجه محدوده آبهای ساحلی ابوموسی را به دوازده مایل افزایش دهد از تصمیم وی حمایت خواهند کرد که در آنصورت حوزه نفتی مورد اجاره ما در این محدوده قرار خواهد گرفت.

داستان

نغمه‌ی غم در سرزمین شمالی؛ قسمت اول: فرار به سوی ناشناخته 

رها چند ماه است که در ونکوور زندگی می‌کند. او با کمک سارا، در رستوران ایرانی “زعفران و نبات” به عنوان پیشخدمت مشغول به کار شده است. با وجود دشواری‌های اولیه‌ی مهاجرت، رها کم‌کم به زندگی در کانادا عادت می‌کند. او با زبان انگلیسی بیشتر آشنا می‌شود و با همکارانش در رستوران، به خصوص بهرام، آشپز مهربان رستوران، رابطه‌ی خوبی برقرار می‌کند.

ادبیات ایران و جهان, داستان

داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت آخر 

 سلیم‌سامورایی آینده‌ای پر از خوشی و آرامش را در کنار فرخنده ترسیم کرده بود ، نام‌های فرزندان‌شان را انتخاب کرده بود و صورت‌شان را در ذهن مجسم کرده بود.

داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هشتاد و سوم 

فیتز با شنیدن اندرز ملوک در آخرین لحظات دیدار با او احساس کرد که مادر لیلا با پیش کشیدن این موضوع به طور ضمنی به عشق آتشین او نسبت به دخترش اشاره کرده و حقیقت تلخ پذیرش شکست در یک عشق بی تناسب را در یک جمله کوتاه به او تذکر داده است.

داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هشتاد و دوم 

 گفته های مادر لیلا همچون دشنهای بود که در قلب فیتز فرو رفته باشد. او حالا احساس می کرد که خانواده لیلا به او نه به چشم داماد آینده که به عنوان مشاوری دلسوز و جا افتاده نگاه می کنند و درباره آینده دخترشان از او راه و چاره می جویند.