ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی  ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است.   قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او،  لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.

نویسنده : رابین مور

برگردان : غلامرضا کیامهر

قسمت قبلی داستان ماموریت در دوبی را مطالعه کنید

****

نیمه شب آنشب فیتز با یکی از پروازهای شرکت هواپیمایی پان آمریکن عازم لندن شد. او با احتساب اختلاف وقت میان لندن و نیویورک برنامه خود را طوری تنظیم کرده بود که بتواند راس ساعت یازده پیش از ظهر روز بعد با عبدالحومارد در دفتر کارش ملاقات کند. هوایپما در ساعت مقرر در فرودگاه هیترو لندن بزمین نشست و فیتز با اولین تاکسی راهی هتل وستبری شد. او بعد از استحمام و استراحتی کوتاه در ساعت ده و نیم صبح هتل را ترک کرد و حدود ساعت بازده در میدان ردلیون وارد دفتر کار عبدالحومارد شد. بر روی در ورودی دفتر عبدل عبارت (دفتر امور نفتی خلیج فارس) به چشم می خورد. زنی میان سال که پشت یکدستگاه ماشین تحریر نشسته بود با مشاهده فیتز به استقبال او آمد.

« آقای لود – آقای حومارد در دفترشان منتظر شما هستند

عبدالحومارد پشت میز بسیار بزرگی که بر روی آن انواع نقشه ها، کتابها، مجله ها، اسناد و اوراق مختلف به چشم میخورد نشسته بود. او به گرمی از فیتز استقبال کرد:

«وقتی لارنز خبر آمدن شما را به من داد خیلی خوشحال شدم. من به عنوان یک فلسطینی از هنگامی که اظهار نظرهای شما را درباره یهودیان در روزنامه ها خواندم مایل بودم با شما ملاقات کنم. من سالی چند بار به دوبی سفر می کنم و با مجید جابر شریک شماهم دوستی نزدیکی دارم. در مورد تصمیم انگلیسیها مبنی بر به رسمیت شناختن گسترش محدوده آبهای ساحلی ابوموسی تا دوازده مایل منهم قبلا چیزهایی شنیده بودم و حالا تصور نمی کنم آنها حاضر باشند تائید دوباره ای از قرارداد منعقده میان شما و شیخ حمد به عمل آورند. با اینهمه من همه تلاشم را خواهم کرد یا شاید بتوانیم شیخ صقر را وادار کنیم تا با مهر مخصوصی پدرش برای تجدید قرارداد به لندن بیاید تا دیگر نیازی به دخالت برایان فالمه در این قضیه نباشد. چون گویا این شخص طراح اصلی اندیشه گسترش محدوده آبهای ساحلی جزیره ابوموسی است

« پیشنهاد بسیار خوبی است ولی فکر می کنی انجام آن تا چه مدت به طول انجامد ؟ »

« به نظر من شاید باید چند روز دیگر در لندن بمانی البته قول میدهم در این مدت از هر جهت به تو خوش بگذرد من همین امروز بعد از ظهر با دوستانم در وزارت خارجه انگلیس تماس می گیرم تا ترتیب تائید مجدد قرارداد برای اواخر هفته داده شود

آن روز ظهر به هنگام صرف ناهار فیتز که نسبت به عبدالحومارد سخت کنجکاو شده بود از او پرسید:

« راستی کار اصلی شما در لندن چیست ؟» 

عبدل در پاسخ فیتز چشمکی زد و گفت:

«ما کارهای مختلفی انجام میدهیم ولی اغلب آنها محرمانه و در پشت پرده است. به عنوان مثال من قرار است امشب یک میهمانی خیلی شاد برای پنج جوان اهل عربستان سعودی در لندن ترتیب دهم. این جوانان عرب چندین سال در ایالات متحده در امور مربوط به تجارت نفت تحصیل کرده اند. تعدادی از آنها فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد هستند. اینها نمونه ای از کسانی هستند که در آینده نبض صنایع نفتی عربستان را در دست خواهند گرفت. تقریبا همگی این جوانان از وابستگان ملک فیصل پادشاه سعودی محسوب میشوند، و در بازگشت به کشورشان پست های کلیدی را در امور نفتی برعهده خواهند گرفت.»

« عبدل مکث کوتاهی کرد و ادامه داد: «فیتز من میدانم که شما عربها و منطقه خلیج را خوب می شناسی به همین دلیل میخواستم بپرسم نظرت درباره احتمال وقوع یک تحریم نفتی * دیگر نظیر آنچه در سال ۱۹۹۷ بعد از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل روی داد چیست ؟»

«من نظر خاصی در این زمینه ندارم ولی وقوع آنرا غیرممکن هم نمیدانم. به ویژه اگر قرار باشد جنگ دیگری میان اعراب و اسرائیل رخ دهد

«این دقیقا همان چیزی است که من پیش بینی می کنم. به همین سبب از حالا دارم تلاش می کنم تا با گردانندگان آینده حکومت و نفت اعراب طرح دوستی بریزم. به این ترتیب چنانچه تحریم نفتی دیگری به وقوع پیوندد و قحطی نفت در دنیا پدید آید من خواهم توانست دوستان عربم را به فروش نفت به خریداران مورد نظرم وادار کنم.»*

« و برای خودت ثروت کلانی به جیب بزنی؟» 

«بله – این بهترین راه پولدار شدن است!» عبدل بعد از مکث کوتاه دیگری رو به فتیز کرد و گفت:

« اصلا چه طور است که تو هم امشب در میهمانی ها و جوانهای سعودی شرکت کنی؟ مطمئن باش در آنجا چیزهایی خواهی دید که در عمرت ندیدهای؟ من چند تا از مهرویان حرفه ای را برای سرگرم ساختن عربها به این میهمانی دعوت کرده ام

« ولی مشکل من اینست که باید هر چه زودتر به دوبی بازگردم چون کابارهای که در آنجا تاسیس کرده ام در شرف افتتاح است و صورت خوشی ندارد که مراسم افتتاحیه بدون حضور من صورت گیرد

« منظورت اینست که شیخ راشد اجازه تاسیس چنین مکانی را به تو داده است ؟»

« بله همینطور است

«پس ای کاش تو را زودتر از اینها دیده بودم چون کاباره تو بهترین مکان برای جمع آوری اطلاعات مهم و دست اول خواهد بود

« خود من تا به حال به این مسئله فکر نکرده ام!»

بعد از صرف ناهار عبدل به فتیز پیشنهاد کرد به خاطر شب زنده داری پرهیجانی که در پیش دارد به هتلش باز گردد و چند ساعتی استراحت کند. هنگامی که فیتز نشانی محل برگزاری میهمانی را پر سید عبدالحومارد پاسخ داد:

«خانه ما در محله چلسی لندن است. جای فوق العاده جالبی استو میهمانی هم از حدود ساعت هشت و نیم شب آغاز می شود

برای مطالعه بیشتر:

مردی که برای ایران جنگید و برای ارمنستان گریست

چگونه اسکندر سپاه هخامنشیان را در غزه شکست داد؟

فیتز بعد از خداحافظی با عبدل با یک تاکسی خود را به هتل رساند و بلافاصله بعد از ورود به اتاقش به روی تختخواب افتاد و به خواب عمیقی فرو رفت. چند ساعت بعد فیتز با صدای زنگ تلفن عبدالحومارد از خواب بیدار شد.

«فیتز میخواستم به تو مژده دهم که رابط من در وزارت خارجه انگلیس قبول کرده که به جای رفتن به تعطیلات آخر هفته فردا صبح با تو ملاقات کند و ترتیب کارها را بدهد

فیتز از عبدل تشکر کرد و گوشی را پایین گذاشت.

* به دنبال جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ که به شکست ارتش های عرب انجامید اعراب دست به تحریم نفتی علیه عرب زدند که نظیر چنین واقعه ای در جنگ رمضان سال ۱۹۷۳ میان اعراب و اسرائیل از سوی کشورهای عربی تکرار شد و جهان صنعتی غرب را در کابوس دهشتناکی فرو برد. (م)