ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی  ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است.   قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او،  لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.

نویسنده : رابین مور

برگردان : غلامرضا کیامهر

قسمت قبلی داستان ماموریت در دوبی را مطالعه کنید

فیتز به سبب انجام سفرهای مکرر هوایی میان تهران و دوبی که از طریق بندرعباس و شیراز صورت می گرفت به قول معروف وجب به وجب این مسیر هوایی را مثل کف دستش می شناخت. به عنوان مثال او می دانست که پنج دقیقه بعد از برخاستن هواپیمای جت (ایران ایر) از فرودگاه دوبی جزیره ابوموسی بر سر راه ظاهر می شود. حساسیت فیتز نسبت به جزیره ابوموسی بیشتر به خاطر حوزه نفتی موجود در محدوده مایلی آبهای ساحلی آن بود که به زودی عملیات حفاری چاه های نفت در آن آغاز می شد. از هنگام امضاء قرارداد اکتشاف نفت میان گروه فیتز، فندربراون با شیخ حمد حاکم عجمان این پنجمین سفر فیتز به تهران محسوب می شد.

حق السهم فیتز از بابت مشارکت در قرارداد نفتی به حدود یکصدوپنجاه هزاردلار یعنی رقمی کمتر از نصف درآمد خالص وی از حمل طلای قاچاق به سواحل هند میرسید که سپه به او پرداخته بود. فیتز بعد از ظهر روز پنجشنبه به تهران رسید و بعد از ملاقاتی با لیلا اسمیت در محل سفارت آمریکا تا روز شنبه در تهران باقی ماند. او به هیچوجه مایل نبود به آن زودی تهران و لیلا اسمیت را ترک کند اما گرفتاریهای جدید شغلی او ایجاب می کرد که پا روی احساساتش گذارد و رهسپار دوبی شود. یک هفته پس از بازگشت به دوبی فیتز نخستین کلنگ ساختمان بار رستوران یکصدو پنجاه هزار دلاری خود را در زمین اهدایی شیخ راشد به زمین زد. او معادل نیمی از هزینه ایجاد این تاسیسات را از بانک تیم مک لارن وام گرفته بود و پیوسته در دل آرزو می کرد که دومین برنامه سپه در حمل محموله طلای قاچاق به هند با موفقیت روبرو شود تا او بتواند حق السهم گزاف خود را دریافت کند. مدت زمانی پس از آغاز عملیات ساختمانی بار رستوران توسط یک شرکت مقاطعه کار انگلیسی فیتز همکاری خود را با کشتی مخصوص عملیات لرزه * نگاری که فندر براون اجاره کرده بود آغاز کرد.

استقبال شیخ صقر محمد القاسمی، برادر حاکم وقت شارجه و حاکم کنونی شارجه از ناوگان نیروی دریایی ارتش ایران و ناخدا فرید خزعل در کرانه جزیره بوموسا، ناو آرتمیس. ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱. ۹ آذر ۱۳۵۰.

این کشتی یکصدوپنجاه فوت طول داشت و به موتور دیزل مجهز بود. به علاوه کشتی را به انواع وسائل رفاهی مجهز کرده بودند و دو آشپز پاکستانی در آن به کار مشغول بودند. عملیات لرزه نگاری مقدماتی به مدت دو هفته در عمق دویست پایی سواحل جزیره ابوموسی ادامه یافت. هر وزی که از عمر این عملیات می گذشت سرمایه گذاران آمریکایی به رسیدن لحظه موعود و دستیابی به منابع سرشار نفت در این نقطه از آبهای خلیج امیدوارتر می شدند. مرحله بعدی عملیات نصب دکلها و شروع عملیات حفاری بود. فیتز در پایان هفته دوم عملیات یکبار دیگر به شوق دیدار لیلا اسمیت با هواپیما راهی تهران شد. در آن روزها آوازه شهرت فیتز در محافل آمریکاییان تهران پیچیده بود و تقریبا همه آنها از جزئیات کار نیتز آگاهی داشتند. در این دیدار فیتز بار دیگر پیشنهاد ازدواج با لیلا اسمیت را با او در میان گذاشت اما همچون گذشته لیلا اسمیت به او تذکر داد که قبل از ازدواج با او باید با همسر سابقش در آمریکا رسما متارکه کند. اجابت خواسته لیلا اسمیت در آن شرایط برای فیتز بسیار دشوار بود زیرا او به سبب درگیری های شدید شغلی نمی توانست برای انجام تشریفات طلاق با همسر سابقش به آمریکا برود.

برافراشته شدن پرچم ایران در جزیره ابوموسی نهم آذر 1350

درجریان این دیدار لیلا اسمیت نزد فیتز اعتراف کرد که تا به آن روز چندین بار با هار کورت تورن ول ملاقات کرده و از زبان او چیزهایی درباره طرح تاسیس امپراطوری تبلیغاتی برای اعراب شنیده است. لیلا اسمیت همچنین به او خبر داد که تورن ول و جان استکس تصمیم گرفته اند بدون همکاری و مشارکت او طرح پر هزینه خود را اجرا کنند. شنیدن این خبر برای فیتز بسیار دردناک بود. در جریان این دیدار فیتز چندین بار مصرنه از لیلا اسمیت تقاضا کرد تا برای کمک به روبراه شدن برنامه های او به دوبی بیابد اما لیلا اسمیت به بهانه گرفتاریهای شغلی در سفارت آمریکا تقاضای فیتز را رد کرد و در عرض جوانی دورگه به نام جورایان را که از پدر آمریکایی و مادر ایرانی بود برای اداره امور بار- رستوران فیتز در دوبی به او معرفی کرد جورابان شخصا علاقه و اشتیاق زیادی برای رفتن به دوبی از خود نشان داد. در جریان یکی دیگر از سفرهای مکرر فیتز به تهران لیلا اسمیت او را از خبر بسیار مهمی آگاه ساخت. خبر حاکی از آن بود که برایان فالمه نماینده عالی انگلیس در امارات متصالح به همراه یک هیئت انگلیسی به تهران رفته و با شاه ملاقات و مذاکره کرده است.

این دیدارها زمانی صورت می گرفت که با نزدیک شدن تاریخ خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس بندو بست های پنهانی در منطقه به شدت جریان داشت. دو هفته بعد هدف واقعی برایان فالمه از سفر به تهران بر همگان آشکار شد. شاه که جزایر تنب بزرگ و کوچک را به تملک ایران در آورده بود اینک نصد دست اندازی بر جزیره استراتژیک ابوموسی در نزدیک دهانه تنگه هرمز را داشت. ظاهرا برایان فالمه حاکم شارجه را متقاعد کرده بود تا به طریقی با شاه ایران کنار بیاید. به این ترتیب که کنترل نیمی از جزیره ابوموسی که مشرف بر شارجه است در دست این شیخ نشین باقی بماند و اختیار نیمه دیگر آن به ایران سپرده شود و در عوض درآمد نفتی حاصل از منابع نفت این جزیره نیز به طور نساوی بین ایران و شارجه تقسیم شود. این توافق زمانی صورت می گرفت که هنوز کمترین امیدی به کشف نفت در جزیره ابوموسی و محدوده سه مایلی آبهای ساحلی آن وجود نداشت و پیش گوئیهای مربوط به اکتشاف نفت در آنجا از روی کاغذ فراتر نمیرفت. برابان فالمه هنگام اعلام این توافقها متذکر شده بود که شاه علاوه بر هر چیز علاقه مند است که یک پایگاه دریایی دیگر در خلیج فارس ایجاد کند.

هواناو بی اِچ-7 شماره ۱۰۱ به خلبانی دریادار شهریار شفیق، پس از تخلیه نیرو در جزیره ابوموسی در صبح روز نهم آذر ۱۳۵۰.

یک ماه پس از آخرین دیدار فیتز از تهران او دوباره عازم تهران شد. جدایی یک ماهه از لیلا اسمیت فیتز را کاملا افسرده و غمگین ساخته بود طوریکه دست و دلش چندان به کار نمیرفت اما با رسیدن به تهران فیتز در کمال شگفتی خبردار شد که رقیب عشقی او یعنی مار کورت تورن ول نیز در تهران به سر می برد و شعبه مهمی از دم و دستگاه خود را در این شهر سرنوشت ساز خاورمیانه ای دائر ساخته است. فیتز که از شنیدن خبر حضور تورن ول و روابط پنهانی او با لیلا اسمیت سخت نگران شده بود تصمیم گرفت برغم مشغله زیاد در دربی این بار برای مدت طولانی تری در تهران اقامت کند اما هنگامی که تصمیم خود را با لیلا اسمیت در میان نهاد بر خلاف انتظارش با مخالفت او روبرو شد. لیلا اسمیت بی پرده به فیتز گفت که به علت گرفتاریهای شغلی نمی تواند بیش از آن میزبان او باشد و با او مصاحبت کند. واکنش سرد لیلا اسمیت ضربه سختی بر روح نیتز وارد ساخت و او با دلی آزرده به اتفاق (جو رابان) همان جوانی که لیلا اسمیت به او معرفی کرده بود به دوبی بازگشت.

لینک ثبت نام

تنها دست آورد فیتز از آخرین سفرش به تهران به همراه آوردن جو رابان بود چون فیتز به تجربه دریافته بود که جورایان با سوابق ارزنده ای که در زمینه مدیریت رستورانها در تهران و بیروت داشته میتواند همکار مفیدی برایش باشد. جو رایان از آندسته جوانان بیخیال و سر به هوایی بود که به جز لذتهای روزمره به چیز دیگری نمی اندیشید. پدر جورابان آنطور که بعدها فیتز خبردار شد از نخستین آمریکاییانی بود که برای هموار کردن راه سلطه نفتی آمریکا بر ایران به تهران آمده بود.

مادر جورابان دومین همسر پدرش محسوب می شد و ظاهرا پدر جو رایان با تظاهر به عشقی آتشین با مادر جو ازدواج کرده بود اما هنگامی که عمر خدمتش در ایران به سر رسید همسر و فرزند ده ساله اش را در ایران به حال خود رها کرد و برای همیشه از ایران رفت. او دیگر حتی سراغی هم از جر و مادرش نگرفت. با آنکه جو در ایران بزرگ شده بود اما راه و روش و خلق و خویی آمریکایی داشت. مثل جوانهای آمریکایی لباس میپوشید. مری سرش را مانند آنها اصلاح می کرد و اعمالش تقلید آشکاری از جوانان آمریکایی بود. او علاوه بر زبان فارسی و انگلیسی به زبانهای عربی و آلمانی هم تسلط داشت و اندکی هم فرانسه میدانست.

فیتز دستمزد کلانی را به جورابان پیشنهاد کرد و میانشان قراردادی هم به امضاء رسید. لیلا درستکاری و شایستگی جورایان را نزد فیتز تضمین کرده بود اما در عین حال به فیتز گفته بود که جو رایان به درد قمار بازی و زن بارگی دچار است. فیتز با وقوف به خصلت های جو رابان در همان شروع همکاری از او خواست تا برای مدتی عادنهای گذشته اش را ترک کند:

«جو- اینجا یک سرزمین عربی است و ما باید کمی دست به عصا راه برویم! اگر کمی دندان روی جگر گذاری من اینجا را به نمایشگاه خوبرویان عالم مبدل می کنم و آنوقت تو دلی از عزا در می آوری