
رضا حسین پور
من و الاغِ آقا شب جمعه ای – قسمت اول
آقا شب جمعه ای، ریشِ سفیدی داشت که روی چانه ی باریک او، نُکِش تیز می شد. هیکلِ چوب کبریتی اش، مثلِ نهال های نازکِ درختِ تبریزیِ جلوی خونمون بود. پنجشنبه ها که می شد، مادر برزگم که ما، ننه جون صداش می کردیم، چشم…
بندِ تُنبانِ کد خدا – قسمت سوم و آخر
گاه گاهی مُرغکی، باغچه ی ذهنم را پس و پیش میکند و دانه های خاطرات کودکیم را که سال هاست دَرون خاک ها پنهان مانده بودند، آشکار می شود و… من امروز با آن ها زندگی می کنم … حالا شصت و سه سال است…
داستان راه و چاه – قسمت سوم و آخر
همیشه ما، در کنارِ بچه هامون نمی مانیم، از قدرت و تواناییهایی که در وجودِ کودکانتان هست آن ها را آگاه کنید، فکر کردن را یادشان بدهید .جهان را انسانهایی ساخته اند که متفکر بوده اند نه آنهایی که از دیگران تقلید کرده اند. پس…
بند تنبان کدخدا – قسمت دوم
ننه جون بد خُلق شده بود. حق هم داشت توی اون ظلمت و تاریکی و تنهایی غیر از نقِ و نوق زدن چاره ای نداشت وقتی می دید از صلوات فرستادن هم کاری ساخته نیست تیر بارِ زبانش را روی رگبار گذاشت و تمام کایینات…
بندِ تُنبانِ کد خدا – قسمت اول
وقتی قطار از روی پلِ رضا شاهیِ شمال رَد می شد، شب از نیمه اش هم رَد شده بود که، همه برای سلامتیِ مسافرها که خودشون باشند، صلوات فرستادند. اما من از زیر صندلی که قاطی خِرت وپِرت ها، پنهانم کرده بودند که پول بلیطم…
حاجی واشنگتن (قسمت دوم)
قسمت دوم: سر انجام ، حاجی پس از پشتِ سر گذاشتنِ بلاد کفر و دیدنِ مظاهرِ متمدنانه و آثارِ مُکتَشفانه ی دنیای فَرنگیه ، خیالاتش از هر گونه …
راه و چاه (قسمت دوم)
در دوران ما، آشی که برای ما می پختند نه بی نمک بود و نه، مثلِ آشِ امروزی ها شورِ شور. نه کسی زیاد لی لی به لا لای ما می گذاشت و نه
راه و چاه – قسمت اول
عزیزم فدات بشم، دلم می خواهد برات حرف بزنم. چون، در این روز و روزگار چیزهایی را می بینم و می شنوم، که با ذهن کج خیالِ من جور در نمی آید.