رضا حسین پور
شش سالم بود که ، به مکتب خانه ام فرستادند . عمه جزو بود و توبه نامه و ملا باجی . که فرار کردم .
سال ۱۳۵۳ مستخدم آموزش و پرورش شدم و آموزگار .
یکسال بعد بورسیه شدم و در دانشگاه ها ، هنر های زیبا ، تجسمی ، نمایشی و ... را در کله ام فرو کردند تا به امروز که ، هنوز فارغ ، از تحصیل نشده ام . اما باز در مراکز و دانشگاه تربیت معلم در کنار دانشجویانم به تحصیل اشتغال دارم . همین ....
شتربان و شترهایش
روزی شتر بانی ده شترِ خود را پیش کرد و عزم به رفتنِ صحرایش کرد ، چون چند زمانی راه پیمود ، خستگی بر او غلبه کرد با خود گفت : شتران همه ،…