ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی  ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است.   قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او،  لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.

نویسنده : رابین مور

برگردان : غلامرضا کیامهر

قسمت قبلی داستان ماموریت در دوبی را مطالعه کنید

***

لارنز کانن سری تکان داد و گفت:

« برداشت من اینست که شماها مایل نیستند بیش از این سرمایه خود را به خطر اندازید و می خواهید در نیمه راه بار خود را همه جانبه ببندید

«ما فکر نمی کنیم خطری در میان باشد. البته کار حفاری یک چاه نفت همیشه با شک و تردیدهایی همراه است ولی این یکی از نوع بسیار قابل اطمینان است.»

« آقای لود خیلی مایلم که نظرات شما را قبول کنم. با توجه به آنچه گفتید و نشانم دادید تصور می کنم بتوانیم با هم به توافق برسیم. آیا شما برای امضای توافقنامه از سوی شرکایتان اختیار تام دارید ؟ »

«بله – من از جانب آنها وکالت تام الاختیار دارم و شما فرصت دارید تا با دقت کافی مفاد این اوراق را با وکیلتان در میان گذارید

« به این ترتیب اگر همه چیز خوب پیش رود هدف شما که امضاء یک قرارداد با شرکت نفت همیسفر است بر آورده خواهد شد. به عبارت دیگر این یک معامله نان و آب دار برای هردوی ماست. با امضاء این قرارداد ما میتوانیم به رقبایمان بگوئیم که بدون دردسر و در اسرع وقت توانسته ایم به یک امتیاز بزرگ نفتی دست پیدا کنیم.» 

« آقای کانن ممکن است بگویید جزئیات این کار دقیقا کی به انجام خواهد رسید ؟ چون من باید هرچه زودتر برای رسیدگی به کارهایم به دوبی باز گردم. ضمنا باید سر راه توقفی هم در تهران داشته باشم.»

« ولی شما با اینهمه پشتکار و انرژی خیلی زود از خدمت ارتش بازنشسته شدید

« من می توانستم تا ده سال دیگر فعالانه در ارتش خدمت کنم ولی وضعی که آنها برایم پیش آوردند همه چیز را خراب کرد هر چند که حالا مرد کاملا موفقی هستم

« شما باید از آقای هاوینگ اسمیت که باعث آشنایی ما شد خیلی سپاسگزار باشید چون بدون پا درمیانی او شما چنین موفقیتی را در اینجا کسب نمی کردید

استقلال بحرین

« ولی شما تنها شرکت نفت مورد نظر ما نبودید. ما تصمیم داشتیم پیشنهاد خود را دست کم با ده شرکت نفت بزرگ آمریکایی در میان گذاریم که شرکت شما هم یکی از آنها بود

فیتز هنگام بیان این مطالب در درون خود احساس عذاب وجدان می کرد. او از خود می پرسید که آیا اخلاقا وظیفه دارد اطلاعاتی را که لیلا در مورد جزیره ابوموسی به او داده است با لارنز کانن در میان گذارد یا نه. سرانجام او تحت تاثیر احساسی ناشناخته تصمیم گرفت حقیقت را نزد کانن اعتراف کند:

« آقای کانن موضوع دیگری هم هست که باید شما را از آن باخبر کنم. البته میدانید که اعتبار این امتیازنامه را دولت انگلیس تضمین کرده است

«بله – بله – من نظیر چنین امتیازنامه هایی را بسیار دیده ام. انگلیسها در ظاهر دست شیوخ خلیج فارس را در امور مربوط به خودشان باز گذاشته اند ولی در نهایت سر نخ همه آنها در دست خود انگلیسی هاست.»  

«بله نظر شما صحیح است ولی اجازه بدهید خبری را که هفته گذشته در تهران شنیده ام به اطلاع شما برسانم. همانطور که به شما گفتم لیلا دختر هاوینگ اسمیت از دو سال پیش با من روابط بسیار صمیمانه ای دارد. او از دخترهای سرشناس محافل تهران است، و اقوام و بستگان مادر لیلا همگی در دستگاه حکومتی و اقتصادی ایران مناسب برجسته ای را در اختیار دارند به همین سبب لیلا تقریبا از هر واقعه مهمی که در رده های بالای حکومتی اتفاق می افتد به نحوی آگاهی می یابد. او از مدتها پیش از نقش و مشارکت من در کسب امتیاز نفتی از حاکم عجمان با خبر بود و حتی به خوبی می دانست که حوزه نفتی مورد قرارداد در محدوده نه مایلی سواحل ابوموسی قرار دارد. همانطور که شما هم اطلاع دارید شاه ایران با سرسختی و بطور آشکار بر جزیره بحرین ادعای مالکیت می کند. عربستان سعودی هم به طور ضمنی خود را مالک بحرین می داند. بحرین از امیرنشینهای نفتخیز خلیج عربی است و انگلیسی ها در این جزیره منافع گسترده نظامی، سیاسی و تجارتی دارند. به همین سبب آنها به هیچوجه ادعاهای ارضی شاه بر بحرین را تائید نمی کنند. لیلا اسمیت از طریق عوامل خود با خبر شده که انگلیسی ها به شاه پیشنهاد کرده اند در عوض بحرین مالکیت نیمی از جزیره ابوموسی و درآمد حاصل از منابع نفتی آنرا در اختیار بگیرد

عکس زیر تصویر برافراشته شدن پرچم ایران در جزیره ابوموسی در نهم آذر 1350

لارنز کانن با دقت و توجه بسیار به صحبت های افشاگرانه فتیز گوش می داد. فیتز ادامه داد:

« نکته قابل ذکر اینست که در محدوده سه مایلی آبهای جزیره ابوموسی تاکنون هیچ منبع نفتی کشف نشده است به همین سبب انگلیسی ها به شاه گفته اند چنانچه او با توافق شیخ نشین شارجه محدوده آبهای ساحلی ابوموسی را به دوازده مایل افزایش دهد از تصمیم وی حمایت خواهند کرد که در آنصورت حوزه نفتی مورد اجاره ما در این محدوده قرار خواهد گرفت

رنز کانن نگاه دوباره ای به چارت ها و نقشه های لرزه نگاری و متن توافقنامه فیتز با شیخ حمد انداخت و گفت:

« آنها حق دست زدن به چنین کاری را ندارند. این یک اقدام کاملا غیرقانونی است. انگلیسیها خودشان اعتبار این قرارداد نفتی را تضمین کرده اند. من شخصا با شاه ایران روابط دوستانه ای دارم و میدانم که او آدم زیرکی است و تصور نمی کنم او جرات نفض قوانین و مقررات بین المللی را داشته باشد و به خود اجازه دهد اینطور علنی شیخ نشین کوچک عجمان را از ارزنده ترین منابع نفتی خودش محروم سازد. حالا بگو ببینم لیلا اسمیت چگونه از چنین خبری اطلاع یافته است ؟»

«از طریق یکی از دوستانش که مشاور ارشد مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران است!» 

«البته ممکن است گفتگوهای پشت پرده ای در این زمینه صورت گرفته باشد ولی گمان نمی رود چنین واقعه ای تحقق پیدا کند. ولی گویا انتشار همین شایعه سبب شده است شما به سراغ ما بیائید ؟ »

« شاید اینطور باشد هر چند تعهدات ما نسبت به این مسئله به مراتب عمیق تر از آنست که بشود تصورش را کرد. به گمان ما با مبلغی حدود یک میلیون دلار اجرای این طرح کاملا عملی خواهدشد. »

« بله در شرایط عادی گفته شما صحیح است. هر چند که ما حالا بیش از همیشه روی شایستگی شما حساب می کنیم و اطلاعاتی که هم اکنون به من دادید تاثیری در تصمیم قبلی من مبنی بر معامله با گروه شما نخواهد داشت بلکه برعکس راستگویی و شهامت شما مرا بیش از پیش در عزم خود پابرجا کرد

ادامه دارد