ولنتاین در آسایشگاه سالمندان
رسیدم دیدم عمه خانوم نشسته توی حیاط با آقا اصلان، باغبان پیر و خشکیده آسایشگاه دل میدهد و قلوه میگیرد. صدای خنده عمه کل حیاط را گرفته ب…
داستان کاکا کیومرث و روز عشاق
با توجه به فرارسیدن روز ولنتاین واینکه عشاق در این روز به یکدیگر خرس و قلب هدیه می دهند مناسب دیدم که فلسفهی این رسم را طبق معمول! کشف ک…
یک دو سه … بی نهایت دوست داشتن
چند وقت پیش خیلی شانسی پسر عمویم خسرو را در مغازه ی کادو فروشی دیدم. نزدیک روز ولنتاین بود و خسرو را در حالی دیدم که می خواست چهار پنج خر…
ولنتاین، مالیات و دیگر هیچ
روز ولنتاین بود. شیک و پیک کرده و شکلات و عروسک خرس قرمز به دست می خواستم از خانه خارج شوم که دیدم پدرم نشسته تو اتاق پذیرایی و اخبار مجل…
گپ و گفت با پارسا و شایا شجاع نوری
اشاره :سال ۲۰۰۶ گروهی پا به عرصه وجود گذاشت به نام «دنگ شو» که با خود شیوهای جدید از تولید ترانه فارسی را به ارمغان آورد. این گروه با آن…
بی بی جان – خلاصه قسمت یک تا هفت
تصویرسازی : حمید سهرابی بی بی جان بی خبر از همه جا در خانه قدیمی خود روزگار را به آرامی می گذراند، که پستچی نامه ای برای او می آورد. این نامه از طرف نوه اوست که با همسر و فرزندانش در ونکوور زندگی می…
کار و کارآفرینی از دیدگاه ریچارد برانسون-قسمت دوم
قسمت دوم با توجه به شخصیت به دور از هرگونه تکلف ریچارد برانسون و نوع ادبیات گفتاری ساده و عامیانه او که به دلیل ترک زود هنگام مدرسه در سن…
بی بی جان – قسمت هشتم
تصویرسازی : حمید سهرابی بی بی جان تک و تنها در پلاک ۵۲ نشسته بود که پستچی در خانه اش را می زند. سال های سال است که دختر و داماد بی بی به کانادا مهاجرت کرده اند و بی بی جان در بی خبری…
خاطرات یک مددکار اجتماعی : گمشده ( قسمت اول)
در خانواده ای فقیر در جنوب تهران به دنیا آمدم، اولین فرزند خانواده بودم و هشت خواهر و برادر کوچکتر دارم. همگی ما یازده نفر در خانه ای چهل متری به سختی و مشقت زندگی می کردیم. پدرم به اولین خواستگاری که برایم آمد جواب مثبت داد. پانزده ساله بودم که به زور پدر معتادم به خانه شوهر رفتم.