عمه خانوم و عشق بهاری
فکر کردم امسال عید برم سراغ عمه و برای تعطیلات بیارمش پیش خودم. رسیدم دیدم عمه دستمالی بسته به سرش و کنار خدمه آسایشگاه مشغول پاک کردن شیشههای در رو به حیاطه. عصبانی شدم.
عشق و جنگ و عمه
این هفته با یک دسته گل رز به دیدن عمه خانوم رفتم. عمه عاشق عطر گلهاست. -عمه جون! با چه لذتی گلها رو بو میکنید. -چیه؟ یه گل بو کردن هم …
عمه خانوم و تابلوی نقاشی
عمه خانم امروز حرف نمیزند. عینک فتوکرومیکش زیرنور خورشید کمجان زمستان تیره شده. نمیفهمم به کجا زل زده اما یک قلمو نقاشی در دستش است و برای خودش روی هوا خطوطی میکشد.
عمه خانم سهامدار!
آسایشگاه جدید عمه خانوم قدیمی بود. قدمتش به سن خود عمه میرسید. بنیانگذارش چند دهه قبل مرده بود و حالا مدیریتش را دکتر نیما، نوه او به عهده داشت. جوانی سی و چند ساله، معتاد و همیشه خواب. دو هفته از وقتی که عمه را…
شادی بعد از گل
پرونده عمهخانوم زیر بغلش است و با چهرهای نادم و پشیمان نشسته مقابلم. -عمه جان! این سومین آسایشگاهه که عذر شما رو خواسته! مگه قرار نبود اینجا آروم و بیدردسر به زندگیتون برسین؟ +والا من دردسری برای کسی نداشتم، اینا خیلی شلوغش میکنن. -این آقای…
عمه آزارگر
عمه خانم با ماسک و عینک آفتابی مینشیند مقابلم. ترسخورده و مظلوم به نظر میرسد.عمه جان چی شده؟ چرا اینقدر مستاصلین؟
چینی زیرزمینی
تنها چیزی که امروز و این جا فهمیدم اینه که این رفیق چینی تو برای آرایشگری ساخته نشده. اگر در ایران بود حتما سیاستمدار خوبی می شد.
عمه کارآفرین میشود
عمه قیچی به دست وارد محوطه شد.
-سلام.
+زهرمار! تو کار و زندگی نداری هر روز هر روز اینجا پلاسی؟