آسایشگاه جدید عمه خانوم قدیمی بود. قدمتش به سن خود عمه می‌رسید. بنیان‌گذارش چند دهه قبل مرده بود و حالا مدیریتش را دکتر نیما، نوه او به عهده داشت. جوانی سی و چند ساله، معتاد و همیشه خواب. دو هفته از وقتی که عمه را به آنجا سپرده بودم گذشته بود که به دیدنش رفتم. سرحال و قبراق نشست مقابلم.

-عمه جان چرا لباس مخصوص اینجا رو نپوشیدین؟

+مگه من مریضم که لباس اینجا رو بپوشم؟

-اینجا همه لباس فرم دارن جز شما.

+من که مثل اینا نیستم. من خودم سهام‌دارم.

-سهام؟ شما پولتون کجا بوده که بخواین سهام همچین جایی رو بخرین؟

+پول من به صورت بالقوه تو مخمه. امکانات باید بهم بدی که بالفعلش کنم.

-امکانات؟ چجور امکاناتی مثلا؟

+یه دست ورق، یا تخته یا میز پوکر.

-خب اینا که گفتین همه‌اش ممنوعه.

+برای شما جوونا ممنوعه نه برای یه مشت پیرپاتال لب گور مثل ما.

-یعنی شما اینجا از این چیزا دارین؟

+از اول که نبود.من ایجادش کردم.

-یعنی شما اینجا بساط قمار راه انداختین؟

جیبش که خالی شد گفتم حالا اگه راست می‌گی برو تخته بیار، آورد سر ساعت رولکسش بستم، اونم بردم. باز روش کم نشد. گفتم برو پاسور بیار!

روز دوم اقامت عمه جان

+روز دوم اقامتم داشتم با الکس جان ویدئوکال می‌کردم که این دکتر نیما اومد گیر داد اجازه نداری نت اینجا رو مصرف کنی. منم گفتم اسکلت برقی اینقدر پررو و چش سفید نباش. حرمت گیس سفید منو به دو گیگ نت نده، ولی گوش نکرد. منم دیدم اینطوری نمی‌شه باهاش رفتم تو بازی.

اولش دیدم داره ایکس باکس بازی می‌کنه، رفتم باهاش شرطی زدم بردم. اونجا که روش کم شد سر فوتبال باهاش بستم، باز بردم. جیبش که خالی شد گفتم حالا اگه راست می‌گی برو تخته بیار، آورد سر ساعت رولکسش بستم، اونم بردم. باز روش کم نشد. گفتم برو پاسور بیار چهار تا پیرپاتال دیگه هم بازی کنن. ایندفعه گروهی بازی کردیم سر ماشینش، اونم بردم. نکبت عملی فرداش اومد گفت پوکر بلدی؟ گفتم سر سهام اینجا می‌زنم. این شد که نصف سهام اینجا مال منه…

 


این داستان را از زبان نویسنده بشنوید


 

-واقعا عمه؟ شما که می‌دونین اینا همه‌اش یه مشت بازی غیرمجازه و از نظر قانونی شما هیچ مالکیتی ندارین؟

+بشین سرجات بابا! همه‌اش مال خود خودمه.

-عمه جان بچه که نیستین، می‌دونین این مالکیت رسمی نیست. دکتر نیما هروقت بخواد می‌تونه این بازی رو تموم کنه.

+نه تا وقتی که کل حساب بیت‌کوینش دست منه.حالا هم برو دنبال کارت بذار من برم سر میز به بازی بچه‌ها برسم.

-بازی بچه‌ها؟ بقیه رو هم کشیدین تو کار؟ یعنی رسما کاربری اینجا رو تغییر دادین…

+کردم که کردم. خوب کردم. تو هم اگه پایه‌ای بیا بازی. سر سوییچت می‌زنم.

تشکر کردم و از او جدا شدم. نرسیده به در دکتر نیما را دیدم که نیمه‌لخت و فریاد زنان به سمت کوچه می‌دوید. کسی فکر نمی‌کرد رییس مجموعه لباس تنش را هم باخته باشد.