یکی از مهمترین و مؤثرترین صناعات ادبی از صنایع معنوی بدیع، صنعت یا آرایه ­ی تشبیه است، بزرگان ادب فارسی انواع تشبیه را برخی تا حدود یازده، دوازده نوع دانسته اند، که با کمی اختلاف در کتبی چون انوارالبلاغه، ترجمان البلاغه و... ثبت شده است و الحق که شعرای شیرین سخن فارسی در اشعار خود به وفور و به کمالی وافی و کافی از همه ­ی انواع تشبیه مستفید شده اند.

به نظر نگارنده یکی از جذاب ترین و بکرترین این تشبیهات در مثنوی شریف جلال الدین محمد بلخی رومی، مشهور به مولوی ثبت شده است، گرچه که از مختصات این فقه اکبر الهی، یکی تشبیهات بی ­شمار و بی ­بدیل به کار رفته در آن است و در تمام شش دفتر ساری و جاری است.

 

نسخه‌ای خطی از مثنوی معنوی در شیراز

او با تمثیلی بدیع و پرمغز، خیالات گزنده و هجوم افکار مشوش روح خوار را به ازدحام زنبور و شخص وهم­زده را به برهنه ­ی عور تشبیه کرده و نیز استغراق در ذکر حق را به آب و می ­گوید هم­چنان که آدمی برای دفع شرّ زنبور به درون آب پناه می­برد، فرد وهم ­زده نیز برای دوری از توهمات جان­گزا، باید به ذکر حق مشغول باشد:

آن­چنان که عور اندر آب جست/ تا در آب از زخم زنبوران برست

آب ذکر حق و زنبور این زمان/ هست یاد این فلان و آن فلان

 

این مطلب را با صدای نویسنده گوش کنید

 

آری بشر تا زمانی از خیالات آشفته ­ی جان­فرسا در امان است، که مشغول ذکر حق باشد و محو مشاهده­ ی محبوب:

دم بخور در آب ذکر و صبر کن/ تا رهی از فکر و وسواس کهن

و به قول ملا هادی سبزواری، یکی از شارحین مسلم مثنوی، منظور از این بیت اشارت است به مضمون آیه ­ی ۲۸ سوره­ ی رعد:

الا بذکر الله تطمئن القلوب.

 

ملا هادی سبزواری

اکنون پرسشی پیش می­آید:

شخص در معرض گزند زنبور تا زمانی که در آب است در امان است و چون برآرد سر ندارندش معاف. بنابراین باید مدام در آب باشد؟ یعنی کسی که دچار هجوم خیالات مضرّ و اندیشه­ های نارواست، باید دائما مشغول به ذکر باشد؟

جواب این سؤال را مولوی خود در ادامه ­ی ابیات، گوش­زد می­کند:

بعد از آن تو طبع آن آب صفا/ خود بگیری جملگی سر تا به پا

آن­چنان کز آب، آن زنبور شرّ/ می­گریزد، از تو هم گیرد حذر

بعد از آن خواهی تو دور از آب باش/ که به سر هم طبع آبی خواجه تاش

مرتبه­ ی حال و درک باطن

او می­ گوید تا زمانی که ذکر از مقام لفظ و قول ظاهر، به مرتبه­ ی حال و درک باطن نرسیده باشد، باید مشغول به ذکر باشی و بعد از این مرحله؛ یعنی مرحله­ ی رسیدن به سرمستی عشق به مقام پیوستگی و وصال ابدی، نیازی به در آب ماندن یا به عبارتی ذکر زبانی، نیست چرا که ذکر قلبی حادث شده است، و باز به قول ملاهادی سبزواری، که شیوا و ساده می­گوید:

بعد از آن­که ذکر تو را ملکه شد، در بعضی از اوقات که فارغ از ذکر لفظی باشی، قلب متذکر خواهد بود؛ بلکه وجودت ذکر او خواهد بود.

از آب دور باش

آری، بعد از آن خواهی تو دور از آب باش؛ یعنی بعد از رسیدن به این مرحله، مرحله­ ی غرق در صفات ذات لم یزلی، که مولوی در ابیات پسین بدان اشاره دارد و این خود یکی از عقاید و تعلیمات برجسته ­ی مثنوی و مولوی و هم­چنین بسیاری از عرفای متقدم و متأخر اوست و بارها با تشبیهات و تمثیلات بی­بدیل، در مثنوی، مطرح شده که شاید در حوصله ­ی این مقال نباشد، که غرض از انشای این کلمات، ذکر داستان عور و زنبور بود از مثنوی معنوی مولوی.