نگاهی به تفاوت اقوال عرفای ایرانی

به قول استاد شفیعی کدکنی عرفان نگاه هنری و جمال شناسانه است به الهیات و دین. از آن جایی که هنر برخاسته از ذوق و درونیات هنرمندان است؛ یعنی تراوشات ذوقی شخص هنرمند، طبیعی است که با اختلافاتی نیز در نوع نگاه و بیان آن همراه باشد و چه بسا این اختلافات هستند که باعث ایجاد سبک ها و شیوه ها و اساسا هنر می شوند.

در عرفان هم که اصل یکی، و آن شناخت و معرفت ذات احدیت است، تعالی شأنه، این اختلافات کم نیستند، اختلافاتی در گفتار، نوع نگاه و گاه نیز حتی در معنا، که عموما بر زیبایی های عرفان، این علم ربانی افزوده اند و گاه نیز با برداشت شاید عامیانه ی ما مغایرت داشته و فاقد لطافت و زیبایی، چه حتی خشن بوده اند.

 

به این نوشتار با صدای نویسنده گوش کنید

 

مثلا داستان آن غرقه ی دریای مواج، حسین بن منصور حلاج، که یکی از عمده دلایل بر دار شدنش، همین اختلافات ایدئولوژیکی میان او و برخی از بزرگان تصوف آن زمان بود، اگر چه اهل معنا گفته اند:

جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد

 

مینیاتور هندی، نقشی از بردارکشیدن حلاج

بگذریم که در این باریکی معنا، سخن کوتاه کردن به:

بعد از این باریک خواهد شد سخن

کم کن آتش هیزمش افزون مکن

تا نجوشد دیگ ادراکات زود

دیگ ادراکات خرد است و فرود

 

اختلافات فکری

هدف از نگارش این کلمات در این مقال، التقاط نمونه هایی از این جملات جمیل است، که از اختلافات فکری بنیادی و سطحی میان بزرگان عرفان و تصوف برآمده و البته زیبایی ها آفریده است و ایضا التذاذ مذاق خواننده ی اهل ذوق از خواندن این مطالب. منظور نگارنده از اختلافات در این مجال، آن دسته اختلافاتی است که چه کلامی و چه معنایی، رسالت هنری عرفان را به جای آورده و تولید اندیشه و زیبایی کرده است و در متون عرفانی مان به دل بری دل نوازی می کند، نه به دل گیری جان گزایی.

یکی از این نمونه ها را که در تذکره الاولیای شیخ فریدالدین عطار نیشابوری نیز آمده، می توان در ذکر شیخ ابوبکر شبلی یافت، آن جا که عطار می خواهد عکس العمل دو عارف صاحب نام، شبلی و جنید را در وقت بیماری در مقابله با یکی طبیب ترسا بیان کند. آری دو نوع برخورد و البته دو نوع برخورد کاملا متفاوت و متضاد در ظاهر و گفتار که خواندن آن با قلم عطار لذت بخش تر است:

شبلی جنید را گفت چرا همه رنج خویش با ترسا در میان نهادی؟ گفت از بهر آن تا بداند که چون با دوست این می کنند با ترسای دشمن چه خواهند کرد. پس جنید گفت تو چرا شرح رنج خویش ندادی؟ گفت من شرم داشتم که با دشمن از دوست شکایت کنم. (ص ۵۴۵)

 

عشق آتش است

نمونه ی دیگری از دو نوع برداشت است از تأثیر عشق، از دو عارف مشهور، ابونصر سراج و عین القضات همدانی.

عین القضات همدانی در تمهیدات، تمهیدالسادس، در حقیقت و حالات عشق، عشق را به آتش تشبیه می کند هم چون بسیاری دیگر از عرفا، ولی در خصوص تأثیر آن می گوید:

عشق آتش است هر جا که باشد و هر جا که رسد، همه چیز را سوزد و به رنگ خود گرداند. (ص ۹۷)

از ابونصر سراج در تذکره الاولیا آمده است که:

عشق آتش است، در سینه و دل عاشقان مشتعل گردد و هرچه مادون الله است، همه را بسوزاند و خاکستر کند. (ص ۵۵۶)

شبلی نیز می گوید:

العشق نار فی قلوب فأحرقت ما سوی المحبوب، عشق آتش است در قلوب و هرچه جز محبوب را می سوزاند. به قول مولوی:

عشق آن شعله است کو چون برفروخت

آن چه جز معشوق باقی جمله سوخت

ادامه دارد