استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاک۵۲ بلامانع است.
طنز پرداز : شهرام شهیدی
شما تا به حال خاک وطنتان را فروخته اید؟ بیخود چپ چپ نگاهم نکنید. من فروخته ام.
اجازه بدهید قبل از هر توضیحی کامنتها را ببندم. ظرف چهار ثانیه، دو میلیون و سیصد و چهل و سه هزار کامنت ناسزا زیر مطلب من گذاشته شده. که چهل و هفت هزارتای آن فحشهای جدیدی است که من تا حالا نشنیده بودم و حتی معنای دقیقش را هم نمیدانم. این حجم کامنت ادامه پیدا کند رکورد تتلو را خواهم زد.
بالاخره این خوب است که درست در روزهایی که پیشبینی میشود رونالدو رکورد جهانی علی دایی را بشکند ما در زمینه دیگری رکورددار جهان بشویم.
از مبحث اصلی دور نشوم. فروش خاک وطن.
بنده مثل خیلی از ایرانیان نیستم که در تاریخ نامشان به زشتی آمده و خاک سرزمینشان را به بیگانگان فروختهاند. نخیر این کار زشت است. بنده با یک ترفند ساده خاک وطنم را به هم وطنم میفروشم و این یعنی از این جیب به آن جیب شده و این کار من اتفاقا به رونق اقتصادی کمک میکند.
حالا چطور؟
روزی که بنده شهرام خان فرنگ رفته بودم نه از فرنگ برگشته، با خودم از ایران یک توبره خاک پر کردم و آوردم کانادا. حالا بماند پلیس کانادا چه بلایی سر من درآورد و من که راضی نبودم دست پلیس کانادا به خاک سرزمینم بخورد با چه شامورتی بازی و توجیهاتی سر و ته قضیه را هم آوردم. اما کاش مشکل فقط پلیس کانادا بود.
هربار که خانه جدیدی اجاره میکردم علاوه بر مسواک و حوله و جوراب باید خاک تو گونی را هم با آن وزن جابجا میکردم. یک بار یکی از همسایهها که شک کرده بود شاید تو گونی جنازه ای چیزی است پلیس را خبر کرده بود و باز روز از نو روزی از نو.
بنده مجبور شدم به پلیس کانادا به دروغ بگویم این خاک تلفیقی از خاک مزرعه پدربزرگم و خاکستر جنازه او است. پلیس هم چنان منقلب شد که های های بر سر گونی گریه میکرد . اما من دیدم این طور نمیشود سر کرد و تا گندش درنیامده بهتر است کاری کنم. برای همین یک روز آگهی کردم« فروش خاک سرزمین کهنمان برای دوستداران ایران باستانی» خب من تازه راز و رمز تجارت را فهمیدهام.
از هجوم جمعیت مشتاق برای خرید این خاک فهمیدم دست گذاشتن روی نوستالژی های مردم چه تجارت پررونقی هم هست. برای همین کمی کارم را گسترش دادم و در آگهی های بعدی نوستالژی های دیگری هم به پکیج خاک اضافه میکردم. مثلا توپ دولایه، یا کیهان بچهها، دو ریالی و …
مشکل از آن جا شروع شد که یک رفیق ناخلفی به من گفت بیا تا اوضاع شیرتو شیر است خاک ارزان از چین وارد کنیم و به جای خاک وطن بفروشیم. به مناسبت روز جهانی خاک هم تحفیف ۵۰ درصدی می دهیم. البته اعتراف میکنم شیطان گولم زد و این کار را کردیم و البته بازداشت و دیپورت هم شدیم. چرا؟
چون خاک چینی هم مثل محصولات دیگرش فیک و بنجل از آب درآمد و همه از ما شکایت کردند که ایشان به جای خاک مرغوب چیزی به ما غالب کرده که بوی بدی دارد و سوسک و مورچه و مگس خانه مان را برداشته و هر روز هم … بدبختی همه چیز را هم که نمی شود گفت.