طنز پرداز : شهرام شهیدی

شما تا به حال خاک وطنتان را فروخته‎ اید؟ بیخود چپ چپ نگاهم نکنید. من فروخته‎ ام.

اجازه بدهید قبل از هر توضیحی کامنت‎ها را ببندم. ظرف چهار ثانیه، دو میلیون و سیصد و چهل و سه هزار کامنت ناسزا زیر مطلب من گذاشته شده. که چهل و هفت هزارتای آن فحش‎های جدیدی است که من تا حالا نشنیده بودم و حتی معنای دقیقش را هم نمی‎دانم. این حجم کامنت ادامه پیدا کند رکورد تتلو را خواهم زد.

بالاخره این خوب است که درست در روزهایی که پیش‎بینی می‎شود رونالدو رکورد جهانی علی دایی را بشکند ما در زمینه دیگری رکورددار جهان بشویم.

از مبحث اصلی دور نشوم. فروش خاک وطن.

بنده مثل خیلی از ایرانیان نیستم که در تاریخ نامشان به زشتی آمده و خاک سرزمینشان را به بیگانگان فروخته‎اند. نخیر این کار زشت است. بنده با یک ترفند ساده خاک وطنم را به هم وطنم می‎فروشم و این یعنی از این جیب به آن جیب شده و این کار من اتفاقا به رونق اقتصادی کمک می‎کند.

حالا چطور؟

روزی که بنده شهرام خان فرنگ رفته بودم نه از فرنگ برگشته، با خودم از ایران یک توبره خاک پر کردم و آوردم کانادا. حالا بماند پلیس کانادا چه بلایی سر من درآورد و من که راضی نبودم دست پلیس کانادا به خاک سرزمینم بخورد با چه شامورتی بازی‎ و توجیهاتی سر و ته قضیه را هم آوردم. اما کاش مشکل فقط پلیس کانادا بود.

هربار که خانه جدیدی اجاره می‎کردم علاوه بر مسواک و حوله و جوراب باید خاک تو گونی را هم با آن وزن جابجا می‎کردم. یک بار یکی از همسایه‎ها که شک کرده بود شاید تو گونی جنازه ای چیزی است پلیس را خبر کرده بود و باز روز از نو روزی از نو.

بنده مجبور شدم به پلیس کانادا به دروغ بگویم این خاک تلفیقی از خاک مزرعه پدربزرگم و خاکستر جنازه او است. پلیس هم چنان منقلب شد که های های بر سر گونی گریه می‎کرد . اما من دیدم این طور نمی‎شود سر کرد و تا گندش درنیامده بهتر است کاری کنم. برای همین یک روز آگهی کردم« فروش خاک سرزمین کهنمان برای دوستداران ایران باستانی» خب من تازه راز و رمز تجارت را فهمیده‎ام.

از هجوم جمعیت مشتاق برای خرید این خاک فهمیدم دست گذاشتن روی نوستالژی های مردم چه تجارت پررونقی هم هست. برای همین کمی کارم را گسترش دادم و در آگهی های بعدی نوستالژی های دیگری هم به پکیج خاک اضافه می‎کردم. مثلا توپ دولایه، یا کیهان بچه‎ها، دو ریالی و …

مشکل از آن جا شروع شد که یک رفیق ناخلفی به من گفت بیا تا اوضاع شیرتو شیر است خاک ارزان از چین وارد کنیم و به جای خاک وطن بفروشیم. به مناسبت روز جهانی خاک هم تحفیف ۵۰ درصدی می دهیم. البته اعتراف می‎کنم شیطان گولم زد و این کار را کردیم و البته بازداشت و دیپورت هم شدیم. چرا؟

چون خاک چینی هم مثل محصولات دیگرش فیک و بنجل از آب درآمد و همه از ما شکایت کردند که ایشان به جای خاک مرغوب چیزی به ما غالب کرده که بوی بدی دارد و سوسک و مورچه و مگس خانه مان را برداشته و هر روز هم … بدبختی همه چیز را هم که نمی شود گفت.