با گرامیداشت ۱ شهریور روز پزشک و ۵ شهریور روز داروساز و ادای احترام به جامعه ی پزشکی و داروسازی ایران و جهان

 

در میان جمع کالاهای داروخانه ای،
آمپول و قرص های بسته ای و دانه ای،

یک طرف صابون و ضد آفتاب و شامپو
آن طرف هم اسپری مانند گل، خوش عطر و بو

بود مسواکی عبوس و بی نزاکت، خشمگین
دائماً در حال دعوا و جدل با آن و این

شکوه ها و اعتراضش اینکه: «مسواکم چرا؟
همنشین و همدم دندان ناپاکم چرا؟

 

 

در دهان مردمم هر روز و شب یا صبحگاه
وضع من منفورتر از لوله ی تخلیه چاه

خوش به حال رنگ مو یا آن کرم های لطیف
خوش به اقبال ژل حمام و افترشیو و لیف

کاش بودم خط چشمی یا که عطر و ادکلن
دسته موچینی که مو را می کند از بیخ و بن

کاش اکنون می شدم یک دستگاه تست قند
لاک ناخن یا که ریمل بر مژه های بلند

یا سرنگی بودم و جای خصوصی می زدم
بر نشیمنگاه مردم، بنده بوسی می زدم

خاک عالم بر سرم شد، روزگارم هست تار
وای بر من، تیره بختم، ای هوار و ای هوار»

خُلق داروهای دیگر تنگ شد از دست او
عقل و فکر و مغزشان هم منگ شد از دست او

عاقبت آمد کنارش قرص تنظیم فشار
گفت: «جانم! از حقیقت تو نکن دائم فرار

ناسپاسی می کنی، شغلت سلامت محور است
کار تو دستور دکترهای خوب کشور است

حال که اینگونه داری شکوه از تقدیر خود
پس بیا در بخش داروها، درون آن کمد»

قرص رفت و پشت سر مسواک ما نق نق کنان
تا که خود را یافت در بین دواهای گران

جای دیگر جعبه هایی دید با شکلی عجیب
در کنار هم، مرتب، ساکت و خوب و نجیب

قرص گفت: «اکنون برو از ساکنین آن بپرس
کاربرد و جای آنها را همین الان، بپرس»

رفت مسواک و نگاهی کرد بر آن بسته ها
گیج و سردرگم، نمی فهمید نام جعبه را

ناگهان آمد صدایی از درون یک غلاف:
«خواب ما را تو پراندی، بنده هستم یک شیاف

جای من با جای تو یا دیگری هم شکل نیست
کارکرد هر کسی با دیگری هم شکل نیست

نق نزن، غرغر نکن، هستی چرا بی حال و کند؟
شانس آوردی نبودی کیسه یا شیلنگ سوند»