میرزا محمد تقی متخلص به بهار در ۱۸ آذر سال ۱۲۶۸ه.ش(۱۳۰۴ ه.ق) در شهر مشهد دیده به جهان گشود. نسل پدری بهار به میرزا احمد کاشانی، شاعر سرشناس عصر فتحعلی شاه می رسد. پدر بزرگ او تاجری سرشناس در زمینه ی حریر و ابریشم بود. پدر او میرزا محمد کاظم صبوری عنوان ملک الشعرای آستان قدس را از طرف ناصرالدین شاه قاجار دریافت کرد و دیوان اشعارش با نام  صبوری  سی هزار بیت داشت. مادر بهار نیز بانویی با سواد و اهل ادبیات بود و از گرجیانی بود که در دوره ی عباس میرزا به ایران آمده بود.

ملک الشعرای بهار

چراغ، نمک، چنار و تسبیح

پس از فوت میرزا کاظم با دستور مظفرالدین شاه لقب ملک الشعرایی به بهار جوان رسید، در حالی که فقط ۱۸ سال داشت.  البته بهار ادبیات فارسی را پیش پدر آموزش دید و از هفت سالگی سرودن شعر را آغاز نمود. بهار تخلص خود را از دوست پدرش بهار شیروانی که فردی فاضل بود وام گرفت. جالب این جاست که ابتدا ، اطرافیان فکر می کردند بهار اشعار پدرش را به نام خودش می زند، به همین دلیل قرار شد در مجلسی ، بهار با کلماتی که مخالفانش می گویند به صورت بدیهه شعر بگوید. از وی خواستند با کلمات  چراغ، نمک، چنار و تسبیح  یک رباعی بگوید و او این چنین سرود:

به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار / گفتا ز چراغ زهد ناید انوار

کس شهد ندیدست در کان نمک/ کس میوه نچیدست از شاخ چنار

 

دوباره از او خواستند با کلمات   خروس، انگور، درفش و سنگ رباعی بسازد و او چنین گفت:

برخاست خروس صبح برخیز ای دوست / خون دل انگور فکن در رگ و پوست

عشق من و تو قصه ی مشت است و درفش/ جور تو و دل قصه ی مشت است و سبوست

بدین سان بود که قدرت و مهارت بهار جوان زبانزد شد.


در ۵ دقیقه منزل مسکونی خود را با بهترین قیمت در کانادا بیمه کنید ( از ۱۲ دلار در ماه!)

او پس از فرا گرفتن زبان فارسی، زبان عربی را آموخت و از راه مطالعه منابع مصری، با دنیای جدید آشنا شد. او از چهارده سالگی همراه پدرش در محافل آزادی خواهان شرکت می کرد و به همین علت به مشروطه و آزادی علاقمند شد و در سن بیست سالگی به عضویت مشروطه خواهان خراسان در آمد. البته در اوضاع به هم ریخته ی روی کار آمدن مظفرالدین شاه، پدر بهار سعی کرد او را از شاعری منصرف کند و به سوی تجارت سوق دهد که موفق نشد. مرگ زود هنگام پدر و رسیدن لقب ملک الشعرایی به بهار و هم چنین بی علاقگی او به تجارت و از همه مهم تر شور و اشتیاقش برای آزادی خواهی، نام او را به عنوان شاعری آزاده در ذهن تاریخ به ثبت رساند.

ورود بهار به دنیای روزنامه نگاری

یکی از زمینه هایی که بهار در آن شهره است، چاپ روزنامه است. پس از روی کار آمدن محمد علی شاه، بهار در انجمنی به نام  سعادت  که در مشهد تاسیس شد، عضو شد. این انجمن با انجمن سعادت استانبول و آزادی خواهان باکو ارتباط داشت. در دوره ی استبداد صغیردوره ای یک ساله که با به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه شروع و با فتح تهران و پناهندگی محمد علی شاه به سفارت روسیه پایان یافت – بهار روزنامه ی خراسان را با دوستان هم حزبی اش، به طور پنهانی چاپ می کرد و در واقع اولین اشعار ملی خود را در آن روزنامه به چاپ رساند. سرودهایی که در جشن ملی مشهد- پس از پناهندگی محمد علی شاه- خوانده شد، تماما سروده های بهار بود.

برای مطالعه بیشتر :

شاعر خوش صدا، عارف قزوینی

شاهزاده ایرج میرزا، جلال الممالک

تاسیس روزنامه نوبهار

در سال ۱۲۹۸ ش، بهار در حزب دموکرات ایران در مشهد عضو شد و روزنامه ی نوبهار  را برای بیان سیاست های حزب تاسیس کرد.

روزنامه نو بهار

در وااقع هدف روزنامه ، بیان مخالفت با حضور و دخالت روس ها بود. پس از این که مورگان شوستر به عنوان خزانه دار کل مالیه ی ایران درآمد و روسیه نسبت به این عمل اعتراض کرد و به ایران اولتیماتوم داد، روزنامه ی نوبهار نیز زیر فشار روسیه بعد از یک سال انتشار متوقف شد و البته بلافاصله با نام  تازه بهار  منتشر شد ولی با بسته شدن دوباره ی مجلس، دوباره توقیف شد و بهار با چند تن از دوستانش به تهران تبعید شد و روزنامه ی  نوبهار  را مجدد در تهران انتشار داد که با استقبال روبرو شد. در مورد روزنامه ی نوبهار و چندین بار توقیفش، خود شاعر چنین می سراید:

فعل در راستی گواهم بس/ راست گفتم همین گناهم بس

گفتم از راستی بزرگ شوم/ در جهان این یک اشتباهم بس

در واقع نوبهار ابتدا یک روزنامه ی سیاسی بود که هر هفته سه شماره و در هر شماره چهار صفحه با پنج ستون منتشر می شد. در تهران هفته ای دوبار در روزهای سه شنبه و جمعه در چهار صفحه به قطع بزرگ به عنوان روزنامه ای سیاسی و خبری و در خیابان ناصریه ی تهران چاپ می شد. اشتراک یک ساله در تهران ۴۵ قران و در شهرستان ها ۵۵ قران بود. در شماره های جدید نوبهار، رمان هایی از نویسندگان معروف دنیا در پاورقی چاپ می شد. رمان  اهریمن  اثر میخاییل یوریف دمنستف و کتاب “شاگرد” اثر پل بورژه از پاورقی های خوب بودند.

 

مورگان شوستر

اشعار بهار

به طور کلی اشعار بهار را می توان به دو قسمت تقسیم کرد:
  • جوانی ملک الشعرا که به سبک معمول شاعران خراسان، اشعارش در مدح و ستایش بزرگان خراسان و بزرگان دین بود. مثل در رثای پدر، در مدح مظفرالدین شاه، در مدح خدا، امام علی و امام رضا و … . بهار در تمام این قصاید از سبک اساتید قدیم شعر پارسی پیروی می کرد.
مثلا در سبک فرخی چنین سرود:

ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست/ از همه ترکان جز ترک من امروز کجاست؟

داده ام دل تا مرا یک بوسه آن دلبر دهد/ ور دل دیگر دهم او بوسه ی دیگر دهد

ویا در سبک رودکی این چنین سرود:

مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود / نبود دندان بل چراغ تابان بود

  • دوره ی دوم شعر او که مربوط می شود به دوره ی پس از مشروطیت و پیوستن بهار به صف آزادی خواهان و بعد هم ورود در سیاست. اشعار این دوره پر از شور انقلابی و بسیار گرم و صمیمی است و شعرهای استادانه ی بهار او را در سطحی بالاتر از باقی شاعران مشروطه قرار داد. در این دوره بهار سعی می کند سبک های جدید و تجدد در ادبیات را بپذیرد، چون به ادبیات روز جامعه واقف است ولی در عین حال تلاش می کند اصول و سنت های قدیمی را نیز حفظ کند و در واقع می کوشد روش های جدید را با اصول کهن شعر پارسی سازش دهد. او در شعرهای این دوره با سیاست های استعماری به مبارزه می پردازد، از رنج مردم سخن می گوید و سعی در هماهنگ سازی شعر خود با خواسته های مردم می نماید. به طور مثال در شعری به اندرز محمد علی شاه مخالف مشروطه می پردازد و چنین می سراید:

پادشها، چشم خرد باز کن / فکر سرانجام در آغاز کن…

مملکت ایران بر باد رفت/ بس که بر او کینه و بیداد رفت

چون تو ندانی صفت داوری / خصم در آید به میانجی گری…

وای به شاهی که رعیت کش است / حال خوش ملت از او ناخوش است…

سگ بود اولی ز شبان بزرگ / کز رمه بستاند و بخشد به گرگ …

زشت بود یکسره کردار تو/ تا چه شود عاقبت کار تو!

و یا در شعری دیگر خطاب به محمد علی شاه چنین می سراید:

خسروی اندر خور هر مست و هر دیوانه نیست/ مجلس افروزی ز شمع است آری از پروانه نیست

خیز و از داد و دهش آباد کن این خانه را / واندک اندک دور کن از خانه ات بیگانه را …

یکی از اشعار خوب بهار، قصیده ی مستزادی است که چند هفته پیش از فتح تهران، برای ابراز همدردی مردم خراسان با آذربایجان و گیلان و اصفهان سروده است:

با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست/ کار ایران با خداست

هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا به پاست / کار ایران با خداست

پادشه خود را مسلمان خواند و سازد تباه / خون جمعی بی گناه

ای مسلمانان در اسلام این ستم ها کی رواست/ کار ایران با خداست

خاک ایران بوم و برزن از تمدن خورد آب/ جز خراسان خراب

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست/ کار ایران با خداست

پس از اولتیماتوم روس ، بهار مسمطی را در روزنامه ی  نوبهار  بدین گونه چاپ نمود:

های ای ایرانیان، ایران اندر بلاست/ مملکت داریوش دستخوش نیکلاست

مرکز ملک کیان در دهن اژدهاست / غیرت اسلام کو، جنبش ملی کجاست؟

برادران رشید این همه سستی چراست/ ایران مال ماست، ایران مال شماست…

در مستزادی دیگر از مردمی می نالد که دربرابر افکار جدید و دنیای متمدن با چماق تکفیر ملایان مخالفت می کردند و خطاب به ایشان چنین می سراید:

این دود سیه فام که از بام وطن خواست/ از ماست که برماست

جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم/ با کس نسگالیم

از خویش بنالیم که جان سخن این جاست/ از ماست که برماست

یک تن چو موافق شد یک دشت سپاه است/ با تاج و کلاه است

ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنهاست / از ماست که برماست

اسلام گر این روز چنین زار و ضعیف است/ زین قوم شریف است

نه جرم ز عیسی نه تعدی ز کلیساست / از ماست که برماست

گویند بهار از دل و جان عاشق غربی است / یا کافر حربی است

ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست / از ماست که برماست

اولین اجرای مرغ سحر با صدای ملوک ضرابی

یکی از اشعار معروف بهار  مرغ سحر  است که بهار پس از استبداد صغیر و شروع پادشاهی رضاشاه پهلوی سرود و در واقع منعکس کننده ی روحیه ی انقلابی مردم در آن دوره است. تصنیف مرغ سحر را مرتضی نی داوودی ساخت. نخستین بار در سال ۱۳۰۶ ش اجرا شد و سپس با صدای ملوک ضرابی بر روی صفحه ی گرامافون ضبط شد. این تصنیف جایگاه ویژه ای دارد و توسط چندین نفر تا کنون بازخوانی شده است. به علت اجراهای متعدد مرحوم استاد محمدرضا شجریان ، اکثر مردم این تصنیف را با صدای زیبا و ماندگار او شنیده و در ذهنشان ثبت شده است. در ذیل به ابیاتی چند از این تصنیف اشاره می شود:

مرغ سحر ناله سرکن داغ مرا تازه تر کن

ز آه شرربار این قفس را برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ نغمه ی آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصه ی این خاک توده(تیره) را پر شرر کن پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد

ای خدا ای فلک ، ای طبیعت شام تاریک ما (شام من را ) را سحر کن…

ترانه زیبای مرغ سحر با صدای بانو ملوک ضرابی


 

دیو سپید پار در بند

 

از دیگر اشعار معروف بهار می توان به شعر دماوند اشاره کرد که در کتب درسی دبستان تدریس می شود:

ای دیو سپید پای در بند! ای گنبد گیتی! ای دماوند!

از سیم به سر یکی کله خود، ز آهن به میان یکی کمر بند

تا چشم بشر نبیندت روی، بنهفته به ابر، چهر دلبند

تا وارهی از دم ستوران، وین مردم نحس دیومانند

با شیر سپهر بسته پیمان، با اختر سعد کرده پیوند

چون گشت زمین ز جور گردون، سرد و سیه و خموش و آوند

بنواخت ز خشم بر فلک مشت، آن مشت تویی، تو ای دماوند!…

بفکن ز پی این اساس تزویر، بگسل ز هم این نژاد و پیوند

برکن ز بن این بنا، که باید، از ریشه بنای ظلم برکند…

زندگی سیاسی بهار

اولین فعالیت سیاسی بهار، عضویت در حزب دموکرات خراسان بود که تحت تاثیر و آشنایی با حیدر خان عمو اوغلی بود. حیدر خان، از فعالان موثر جنبش مشروطه و از رهبران حزب کمونیست ایران بود. او پس از به توپ بسته شدن مجلس همراه عده ای فدایی وطن به یاری مجاهدان تبریز رفت. شاید جالب باشد که عمو اوغلی جزو اولین مهندسین برق ایران بود و به سبب عضویت در کارگاه برق مشهد و تامین نور حرم امام رضا به  چراغ برقی مشهور بود.

حیدر خان عمو اوغلی ملقب به چراغ برقی

بهار در سال ۱۲۹۳ ش برای نخستین بار به نمایندگی مجلس در آمد و جزو جوان ترین نمایندگان بود. در سال ۱۳۰۰ ش بهار مجدد از بجنورد به نمایندگی مجلس چهارم در آمد. در مجلس پنجم او نماینده ی تبریز بود و در صف مخالفان جمهوری رضاخانی به همراه مدرس و حائری زاده قرار گرفت. در واقع بهار مخالف توقیف مطبوعات و بازداشت روزنامه نگاران از سوی حکومت رضاشاه بود و پیرو همین اعتراض، طرح استیضاح رضاخان را به مجلس ارایه داد. ولی به هر حال در نشست انتقال پادشاهی از قاجار به پهلوی غایب بود.

پس از به قدرت رسیدن رضاشاه، بهار وارد مجلس ششم شد ولی بعد از مدتی از مجلس بیرون رفت چون دلیلی برای ادامه ی فعالیت سیاسی نمی دید. خود او در این مورد چنین می گوید:

من از ختم دوره ی ششم مجلس ملی به بعد میلی به مداخله در سیاست نداشتم و دلیل آن بود که از دربار پیشنهادی به من شد که آن را نپذیرفتم و گفتم میل دارم از سیاست برکنار شوم و به کار ادبی و علمی بپردازم…

او در ۱۳۰۵ ش به عضویت شورای عالی معارف در آمد و تا ۱۳۲۲ در این سمت باقی ماند. او در ۱۳۰۷ ش در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت و در کنار استادانی چون اقبال آشتیانی، صادق رضازاده ی شفق و بدیع الزمان فروزانفر به کار علم و ادبیات مشغول شد. در طی این مدت فعالیت سیاسی بارها تبعید شد و به زندان افتاد ولی دست از آزادی خواهی برنداشت.

آثار بهار

بهار را به هیچ رشته ی ادبی نمی توان محدود دانست، چون او نویسنده ، شاعر، روزنامه نگار، تاریخ دان، مصحح، مترجم و منتقد سیاسی بود. آثار بسیار متعدد و ارزشمندی در زمینه های مختلف از او به جای مانده که به برخی از آن ها اشاره می شود:

دیوان اشعار، مقالات متعدد در روزنامه ی نو بهار، تصحیح تاریخ سیستان، تصحیح تاریخ بلعمی، تصحیح مجمع التواریخ، ترجمه ی یادگار زریران، سبک شناسی، تاریخ احزاب سیاسی و بسیاری آثار ارزنده ی دیگر.

بهار یکبار در مشهد ازدواج کرد ولی همسر و فرزندش را از دست داد. او سپس با سودابه صفدری از نوادگان فتحعلی شاه قاجار ازدواج کرد و تا آخر عمر با ایشان زندگی نمود. حاصل این ازدواج ۶ فرزند بود که از بین ایشان استاد مهرداد بهار استاد اسطوره شناسی و تاریخ ایران باستان بود که نام پدر را زنده نگه داشت.

بانو  چهرزاد بهار  آخرین فرزند استاد ملک‌الشعرا بهار

پایان سفر بهار

ملک الشعرا بهار در سال های پایانی عمر به بیماری سل مبتلا شد و درمان هایی که انجام داد مفید واقع نشد و سرانجام در اول اردیبهشت ۱۳۳۰ش چشم از جهان فرو بست و پیکرش در آرامگاه ظهیرالدوله آرام گرفت و ایران از وجود دانشمندی بزرگ و آزادی خواه بی نصیب شد. روحش شد و یادش تا ابد گرامی.

آرامگاه ملک الشعرا بهار در ظهیرالدوله
برای مطالعه ی بیشتر ر. ک به : تاریخ احزاب سیاسی، محمد تقی ملک الشعرا بهار – از صبا تا نیما، یحیی آرین پور، ج دوم – عصر طلایی مطبوعات، فیاض زاهد