امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (۶ اسفند ۱۳۰۶ – ۱۹ مرداد ۱۴۰۱) معروف به هوشنگ ابتهاج و متخلص به سایه، شاعر و پژوهشگر ایرانی بود. او نخستین کتابش به نام نخستین نغمه‌ها را در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد. از آثار دیگر او می‌توان به تصنیفِ «سپیده» و غزل های «در کوچه‌سار شب» و «حصار» و «ارغوان» اشاره کرد. او همچنین در رادیو در برنامه گل‌ها کار می‌کرد و پایه‌گذار برنامهٔ موسیقایی گلچین هفته بود.

زندگی

چه فکر میکنی؟

که بادبان شکسته، زورق به گِل نشسته­ای­ست زندگی؟

در این خراب ریخته

که رنگ عافیت ازو گریخته

به بُن رسیده راهِ بسته­ای­ست زندگی؟

این شعر را با صدای حسن دلاور گوش کنید

چه سهمناک بود سیل حادثه

که همچو اژدها دهان گشود

زمین و آسمان ز هم گسیخت

ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب در کبودِ دره­های آب غرق شد

هوا بد است

تو با کدام باد می­روی؟

چه ابر تیره­ای گرفته سینه­ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
 دل تو وا نمی­شود


تو از هزاره­های دور آمدی

در این درازنای خون فشان

به هر قدم نشانِ نقش پای توست

در این درشتناکِ دیولاخ

ز هر طرف طنین گام­های ره گشای توست

بلند و پست این گشاده دامگاهِ ننگ و نام

 

به خون نوشته نامه­ی وفای توست

به گوش بیستون هنوز

صدای تیشه­های توست

چه تازیانه­ها که با تن تو تاب عشق آزمود

چه دارها که از تو گشت سر بلند

زِهی شکوه قامت بلند عشق

که استوار ماند در هجوم هر گَزَند

 

نگاه کن

هنوز آن بلند دور،

آن سپیده، آن شکوفه زار انفجار نور،

کهرُبای آرزوست

سپیده­ای که جان آدمی هماره در هوای اوست

 

به بوی یک نفس در آن زُلال دم زدن

سزد اگر هزار بار

بیفتی از نشیب راه و باز

رو نهی بدان فراز

 

چه فکر می­کنی؟

جهان چو آبگینه­ی شکسته­ای­ست

که سرو راست هم در او شکسته می­نَمایدت

چنان نشسته کوه در کمین دره­های این غروب تنگ

که راه بسته می­نمایدت

 

زمان بی کرانه را

تو با شمارِ گام عمر ما مَسَنج

به پای او دمی است این درنگ درد و رنج

 

به سان رود

که در نشیب دره سر به سنگ می­زند،

رونده باش

امید هیچ معجزی زِ مرده نیست،

زنده باش

 

 مجموعه شعر: راهی و آهی
شاعر: هوشنگ ابتهاج