استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (۶ اسفند ۱۳۰۶ – ۱۹ مرداد ۱۴۰۱) معروف به هوشنگ ابتهاج و متخلص به سایه، شاعر و پژوهشگر ایرانی بود. او نخستین کتابش به نام نخستین نغمهها را در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد. از آثار دیگر او میتوان به تصنیفِ «سپیده» و غزل های «در کوچهسار شب» و «حصار» و «ارغوان» اشاره کرد. او همچنین در رادیو در برنامه گلها کار میکرد و پایهگذار برنامهٔ موسیقایی گلچین هفته بود.
زندگی
چه فکر میکنی؟
که بادبان شکسته، زورق به گِل نشستهایست زندگی؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت ازو گریخته
به بُن رسیده راهِ بستهایست زندگی؟
این شعر را با صدای حسن دلاور گوش کنید
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبودِ درههای آب غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟
چه ابر تیرهای گرفته سینهی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمیشود
تو از هزارههای دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشانِ نقش پای توست
در این درشتناکِ دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای ره گشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاهِ ننگ و نام
به خون نوشته نامهی وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشههای توست
چه تازیانهها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سر بلند
زِهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گَزَند
نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده، آن شکوفه زار انفجار نور،
کهرُبای آرزوست
سپیدهای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زُلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
چه فکر میکنی؟
جهان چو آبگینهی شکستهایست
که سرو راست هم در او شکسته مینَمایدت
چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته مینمایدت
زمان بی کرانه را
تو با شمارِ گام عمر ما مَسَنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند،
رونده باش
امید هیچ معجزی زِ مرده نیست،
زنده باش