مقدمه ای بر شخصیت زن در اشعار فارسی

بخش اول

امروز می خواهم حرف هایی بزنم که برای هیچ نشریه ای نگفته ام و در هیچ مصاحبه ای منتشر نکرده ام. سال ۱۳۸۴ بود و من و همسرم، زهرا طهماسبی نمینی، برای روزنامه ی ایران کار می کردیم. البته غیر رسمی و زیر نظر محسن شهرنازدار عزیز.

صفحه ی یازده روزنامه ی ایران را او اداره می کرد. انسانی بسیار باسواد و با اخلاق. هدف او نوشتن درباره ی پژوهش گران بزرگ، شاعران و نویسندگان تأثیرگذار بر پژوهش و ادبیات معاصر بود. آن ها که زنده بودند؛ اما شهرتی در خور دانش و هنرشان نداشتند. مشاور مجموعه دکتر شفیعی کدکنی بود و کارها با نظمی خاص پیش می رفت.

 

این نوشتار را با صدای محمد مفتاحی گوش کنید

 

یک روز همسرم قرار بود با یک شاهنامه پژوه گفت و گو کند و درباره اش بنویسد. واکمن برداشتیم و رفتیم سر قرار. برای آشنایی بیش تر گپ و گفت را شروع کردیم تا به اصل ماجرا برسیم. آن زمان شاهنامه را نزد سیروس نیرو می خواندیم و من سه بار کامل شاهنامه را خوانده بودم. همواره برایم رفتار حکیم فردوسی با زنان جای پرسش داشت؛ پس از آقای شاهنامه پژوه پرسیدم. کاملا منکر شد و گفت شخصیت فردوسی اجازه نمی دهد که زن را این گونه خوار کند.

گفتم:

استاد! اما اگر فردوسی زن ستیز هم نباشد، وظیفه ی داستان پردازی اش ایجاب می کند که در توصیف زنانی که باعث فریب و مرگ می شوند واکنش نشان بدهد و برای این که مخاطب دچار احساس حماقت نشود طبیعی است که باید آن زنان را بکوبد.

شاهنامه پژوه برآشفت و گفت:

من با این خانم وقت ملاقات داشتم نه با شما.

گفتم:

اما من هم به عنوان مخاطب شاهنامه پژوهی شما باید جوابم را بگیرم.

بیش تر عصبانی شد و من را از اتاق کارش بیرون کرد و من همچنان مصمم بودم که فردوسی هم داستان پرداز است و هم بنا به جبر و فرهنگ زمانه، زن ستیزی اش طبیعی است و مگر می توان از این بیت ها به سادگی گذشت:

زن و اژدها هر دو بر خاک به
زمین پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستا
که یه سگ به از صد زن پارسا

آن زمان هنوز نظامی را کامل نخوانده بودم. وقتی حدود دوسال پس از آن ماجرا سراغ نظامی رفتم و این بار هر شش کتاب او را که به پنج گنج  معروف است خواندم، برایم روشن شد که یک فرهنگ عمومی و نگاه زن ستیزانه در آن روزگاران وجود داشته است؛ البته باید بگویم که با این دیدگاه بیگانه نبودم، چون در پانزده – شانزده سالگی کتاب تصویر زن در فرهنگ ایرانی نوشته ی محمدعلی جمال زاده را خوانده بودم؛ اما پژوهش شخصی چیز دیگری است.

 

چند بیت از گلستان سعدی

حالا بر آنم که در چند نوبت نگاه نظامی را به زن نشان دهم؛ البته مختصر و مفید و چون با مقدمه ای که آوردم مجال زیادی برای این نوبت ندارم از باب هفتم گلستان سعدی چند بیت می آورم که حیرت آور است و نظامی را برای شماره ی بعد می گذارم:

زن خوب فرمان بر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
چو مستور باشد زن و خوبروی
به دیدار او در بهشت است شوی
اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نکویی و زشتی مکن
ببرد از پری چهره‌ی زشت خوی
زن دیو سیمای خوش طبع، گوی
سفر عید باشد بر آن کدخدای
که بانوی زشتش بود در سرای
در خرمی بر سرایی ببند
که بانگ زن از وی برآید بلند

چون زن راه بازار گیرد بزن

وگرنه تو در خانه بنشین چو زن

اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش
زنی را که جهل است و ناراستی
بلا بر سر خود نه زن خواستی
چو در روی بیگانه خندید زن
دگر مرد گو لاف مردی مزن
زن شوخ چون دست در قلیه کرد
برو گو بنه پنجه بر روی مرد
چو بینی که زن پای بر جای نیست
ثبات از خردمندی و رای نیست
گریز از کفش در دهان نهنگ
که مردن به از زندگانی به ننگ
بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی
زن خوب خوش طبع رنج است و بار
رها کن زن زشت ناسازگار
چه نغز آمد این یک سخن زان دوتن
که بودند سرگشته از دست زن
یکی گفت کس را زن بد مباد
دگر گفت زن در جهان خود مباد
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار
کسی را که بینی گرفتار زن
مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
تو هم جور بینی و بارش کشی
اگر یک سحر در کنارش کشی

چه سرپوشیدگان مرد بودند
که گوی نخوت از مردان ربودند
تو با این مردی و زورآزمایی
همی ترسم که از زن کم تر آیی

ادامه دارد.

مطالعه این مطلب را به شما پیشنهاد می کنیم: