شاعران عصر مشروطه (قسمت آخر)

ابوالقاسم الهامی فرزند میرزا احمد الهامی متخلص به لاهوتی در۱۹ مهر ماه ۱۲۶۶ه.ش در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش کفشدوز بود و پدر و پسر هر دو شاعر و آزادی خواه. پدر از استطاعت مالی کافی برای تحصیل او برخوردار نبود و ابوالقاسم با مساعدت مالی یکی از آشنایان در سن شانزده سالگی برای ادامه ی تحصیل به تهران رفت. در ۱۸ سالگی اولین غزل خود را که مضمونی آزادی خواهانه داشت در روزنامه ی حبل المتین کلکته چاپ کرد که سبب شهرتش شد. لاهوتی در بحبوحه ی مشروطه در صف مشروطه خواهان مدافع آزادی قرار گرفت و در ۱۲۸۴ ش اقدام به انتشار شبنامه های سیاسی نمود. این چنین که از شعر او بر میاید در ۱۲۸۷ش به سبب جنگ با مستبدان در رشت نشان ستارخان گرفته است.

که این اسباب فخر این زمان است /  نشان عالی ستارخان است…
به دور ارتجاعی آن نشان را / نشان پر بها مانند جان را
به اوراق سیاسی کفن کردم / به زیر یک درختی دفن کردم

همین ابیات کوتاه به جو خفقان آور آن دوران اشاره دارد. او در کرمانشاه هم اقدام به انتشار روزنامه ای به نام  بیستون  کرد.

ابوالقاسم لاهوتی

ماجرای حکم اعدام و فرار به عثمانی

در ۱۲۹۶ ش به سبب تبعید بخشی از آزادی خواهان به قم، در بین تعدادی از افراد ژاندارم نسبت به عملکرد دولت اعتراضاتی پیش آمد و بر علیه دولت مرکزی دست به اقدام زدند ولی سرکوب شدند. در این زمان لاهوتی مسئول قسمت قم بود و به ظن اقدامات خرابکارانه به اعدام محکوم شد. به همین سبب او به عثمانی فرار کرد و در آن جا معلم دبستان شد و روزگار خوبی نداشت.

لاهوتی در این دوره تحت تاثیر اشعار میرزا علی اکبر طاهرزاده معروف به  صابر  قرار می گیرد. صابر شاعر انقلابی و اجتماعی آذربایجان بود و از نویسندگان روزنامه ی طنز ملا نصرالدین. لاهوتی، صابر را به واسطه ی ترجمه های اشعار سید اشرف الدین حسینی(نسیم شمال) از قبل می شناخت. در واقع لاهوتی شیوه ی رئالیسم و استفاده از زبان طنز برای بیان مشکلات اجتماعی را از صابر آموخت که در اشعار وی نمایان و محسوس است.

مجسمۀ ابوالقاسم لاهوتی در محوطۀ «تیٔاتر دولتی آکادمی دراماتیکی تاجیکستان»

پرخاش با لالایی مادر

لاهوتی علاوه بر زبان کردی که زبان مادریش بود، به زبان های فرانسوی، فارسی، انگلیسی، روسی و ترکی هم مسلط بود و به همین علت در مدت اقامتش در ترکیه نشریاتی به زبان ترکی و فرانسوی نیز چاپ نمود. یکی از اشعاری که لاهوتی به سبک و شیوه ی صابر سرود شعری است به نام  لالایی مادر  و در ۱۳۸۹ ش در روزنامه  ایران نو  منتشر شد. در این شعر با لحنی پرخاشگرانه و میهن پرستانه جوانان را برای محافظت از وطن در برابر بیگانگان تهییج می کند و می خواهد اختیاردار کشور خود باشند:

آمد سحر و موسم کار است ، بالام لای
خواب تو دگر باعث عار است بالام لای
لای لای، بالا لای لای – لای لای، بالا لای لای
ننگ است که مردم همه در کار و تو خواب
اقبال وطن بسته به کار است، بالام لای
برخیز و سوی مدرسه بشتاب…
تو کودک ایرانی و ایران وطن توست!
جان را تن بی عیب به کار است، بالام لای
تو جانی و ایران چو تن توست
برخیز سلحشور، تو در حفظ وطن کوش
ای تازه گل، ایران ز چه خوار است؟ بالام لای
پس جامه ی عزت به بدن پوش…
نگذار وطن قسمت اغیار بگردد
با آن که وطن را چو تو یار است ، بالام لای
ناموس وطن خوار بگردد!…

شعردیگری از لاهوتی وجود دارد که شکست محاصره ی شهر تبریز و درد و دل مادری بر مزار پسرش را بازگو می کند که جای تامل دارد:

از روی ستم خسته و عاجز شد و برگشت / برگشت نه با میل خود، از حمله احرار
ره باز شد و گندم و آذوقه به خروار/ هی وارد تبریز شد از هر در و هر دشت
از خوردن اسب و علف و برگ درختان/ فارغ چو شد آن ملت با عزم و اراده
آزاده زنی برسر یک قبر ستاده/ با دیده ای از اشک پر و دامنی از نان
لختی سرپا دوخته بر قبر همی چشم/  بی جنبش و بی حرف، چو یک هیکل پولاد
در سنگر خود شد چو به خون جسم تو غلطان/ تا ظن نبری آن که وفادار نبودم
فرزند، به جان تو بسی سعی نمودم/ روح تو گواه است که بویی نبد از نان
مجروح و گرسنه زجهان دیده ببستی/ من عهد نمودم که اگر نان به کف آرم
اول به سر قبر عزیز تو بیارم/ برخیز، که نان بخشمت و جان بسپارم…
تشویش مکن فتح نمودیم، پسر جان/ اینک به تو هم مژده ی آزادی و هم نان
وآن شیر حلالت که بخوردیم ز پستان/ مزد تو که جان دادی و پیمان نشکستی

شورش لاهوتی خان و شکست آن

لاهوتی در ۱۳۰۰ ش به واسطه ی مخبرالسلطنه فرماندار تبریز به ایران بازگشت. در آذربایجان به صف نیروهای ژاندارمری که تنها نیروی مسلح ایران بودند، پیوست و با جمعی از افسران ژاندارمری، دسته ای از رزمندگان انقلابی را تشکیل داد و با همیاری ملی گرایان دومین قیام تبریز را که به  قیام لاهوتی خان  شهرت داشت، پی ریزی کرد.

مهدی‌قلی هدایت، ملقب به مخبرالسلطنه

این قیام متاثر از انقلاب اکتبر روسیه بود و رهبری قیام بر عهده ی لاهوتی قرار داشت که خودش در شعری به آن اشاره کرده است:

در ایران، چون به ضد ظلم شاهی/ به پا شد بیرق مشروطه خواهی
مجاهدها زهر سو دسته دسته/ به زیر سدخ پرچم عهد بسته
کنون از چهل شد سال از آن دم/ ولی چون روز پیش آید به یادم
که من هم رهبر یک دسته بودم / به راه خلق پیمان بسته بودم…

البته قیام به دست رضاخان که در آن موقع از فرماندهان ژاندارم بود شکست خورد و لاهوتی با گروه ۱۵۰ نفره اش فرار و به شوروی رفتند. دولت ایران برای سر لاهوتی و برخی از رهبران قیام جایزه ی بزرگی گذاشت.

لاهوتی علاقمند به رفتن به روسیه بود ولی چون انگلیس ها راه را بسته بودند او حدود یکسال در نخجوان و تفلیس و باکو زندگی کرد. در این مدت او با اهداف و آرمان های حزب کمونیست آشنا شد و جزو معدود ایرانیانی بود که در شوروی شهروندی کامل گرفت. او از پایه گذاران ادبیات نوین در شوروی سابق شد.

برای مطالعه بیشتر:

ملک الشعرای بهار، شاعر،نویسنده، تاریخ دان

شاعر خوش صدا، عارف قزوینی

عضویت در حزب کمونیست شوروی

البته در همین دوران او با شاعری روسی به نام سیسیلی ازدواج کرد. لاهوتی بالاخره توانست در ۱۳۰۲ ش به مسکو برود و ۱۳۰۳ ش به عضویت حزب کمونیست در آمد. سپس به در خواست خودش در ۱۳۰۴ ش به جمهوری خود مختار تاجیکستان که در آن زمان جزو جمهوری ازبکستان بود رفت. وی در این باره چنین می گوید:

چون شنیدم کشوری با نام تاجیکستان شوروی هست که در آن جا آثار فردوسی و سعدی را همچون من می خوانند، از حزب کمونیست خواستم مرا به آنجا بفرستند.

وی در آن جا با شاعران و عرفای معروف تاجیکی آشنا شد و شیفته ی مهمان نوازی ایشان شد و آن جا را چون وطن دوم خودش انتخاب کرد. در این باره چنین سروده است:

فخر دارم که این شریف وطن/  تکیه گاه من است و خانه ی من
فخر دارم که اندرین خانه/ نیستم من درخت بیگانه
فخر دارم که توده ی تاجیک / می شمارد مرا رفیق و شریک…

وزارت فرهنگ و هنر تاجیکستان

لاهوتی مدتی وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان بود و در آن جا تئاتر و اپرا را تاسیس کرد. حتی سرود ملی تاجیکستان سروده ی اوست. در همین راستا در۱۳۰۵ ش مجموعه ی اشعار خود را به نام  ادبیات سرخ  منتشر کرد که بر شهرتش افزود.

لاهوتی در روزهای تجلیل از نخستین سالگرد تاسیس جمهوری تاجیکستان

البته با آن که تا آخر عمر در همان جا زندگی کرد ولی شوق وطن در روح و روانش جاری بود که شعر زیر نمونه ای از آن است:

سلام صمیمی، ثنای موثر/ زجسم مهاجر بجان مجاور!
تو آن روح هستی که ماندی به خانه/ من آن جسم هستم که گشتم مسافر
خیال دگر کس بگو در سر من/ نیاید که این ملک دارد مباشر…
نشاید مرا بی تو گفتن که دایم / بود یاد تو با دل من معاشر …

یکی دیگر از اشعار معروف او که با صدای زیبای استاد محمد رضا شجریان خوانده شده و برای بسیاری شناخته شده است، نشان دهنده ی حس میهن پرستی اوست :

تنیده یاد تو در تار و پودم میهن ای میهن/  بود لبریز از عشقت وجودم میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی / فدای نام تو بود و نبودم میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان به هر شادی به هر ماتم / به هر حالت که بودم با تو بودم میهن ای میهن…

لاهوتی حدود ۳۶ سال خارج از ایران زندگی کرد وبرای مردم تاجیکستان احترام زیادی قایل بود و بر سردر منزلش که اکنون تبدیل به موزه ی لاهوتی شده است چنین نوشت:

 یک نفس در زندگانی فارغ از کوشش نبودم  .

مجسمه لاهوتی در کنار میرزا تورسون‌زاده بر روی ساختمان اتحادیه نویسندگان تاجیکستان

سرانجام این شاعر بین المللی و پر آوازه و افتخارآفرین در ۱۳۳۶ ش در مسکو چشم از جهان فروبست و در همانجا به خاک سپرده شد. روحش شاد و نامش پر آوازه.

آثار ابوالقاسم لاهوتی

از لاهوتی آثار زیادی به جای مانده چون مجموعه اشعار، دیوان لاهوتی، کاوه آهنگر، تاج و بیرق، ترجمه ی شاهنامه به روسی با همکاری همسرش، ترانه های تاجیکی چون “کمر باریک”، سرود ملی تاجیکستان و مقالات متعدد در مجلات و روزنامه های مختلف چون ایران نو، حبل المتین، خاور نو و … .

سخن آخر

وجه مشترک آثار شعرای مشروطه که در این سلسله مقالات بررسی اجمالی شد را می توان در چند عنوان خلاصه ی کرد:

  • اصرار ایشان به مشروطه خواهی
  • استقبال ایشان از امضای قرارداد مشروطه توسط مظفرالدین شاه قاجار.
  • امیدواری به برپایی مجلس و حکومت قانون و نمایندگان آن در تغییر وضعیت موجود.
  • ناخشنودی از به توب بستن مجلس و شروع استبداد صغیر.
  • اعتراض به ریخته شدن خون آزادی خواهان و اعتراف به این که نمایندگان مجلس عملا کاری نکردند و ناامیدی شاعران و انتقاد شدید به عملکرد وکلای مجلس.
  • نگاه ویژه به نقش بانوان در اصلاحات اجتماعی.
  • تهییج جوانان به ارتقای آگاهی، وطن پرستی و بیگانه ستیزی و استقلال.