دکتر! این روزها وقتی در خیابان قدم می زنم چشم می اندازم ببینم می توانم آدم های شبیه خودم را ببینم یا نه!

-می‌‌خوام برم نذر اون خدا بیامرز رو به جا بیارم. نذر کرده بود امسال محرم تو خونه‌اش نذری بده.

هربار یکی از همزیستی مسالمت آمیز بین مردم دنیا صحبت میکنه خنده ام می گیره. می دونم رفتار زشت و زننده ایه اما خب دست خودم نیست.

آمدم ملاقات عمه خانم! این بار در ندامتگاهی معروف. عمه با چادری پر از نقش ترازو روبه‌رویم نشست.

دکتر نمکی وزیر بهداشت اخیرا پس از مدتی سکوت گفت که از ما دلخوره و ناراحت بود که مردم تمنای ایشونو جدی نگرفتند

تابستان فصل تعویض خانه و جابجایی مستاجران است. فصلی است که صاحبخانه ها ناز می کنند و مستاجران ناز می خرند.

وارد اتاق ملاقات ندامتگاه شدم. عمه با چادر مخصوص زندانیان روی صندلی نشسته بود منتظر.
عمه جان! چرا دستگیرتون کردن؟
الکی! اشتباهی منو گرفتن

من نمی دونم چند بار باید به این غربی‌های ساده گفت که به ترامپ اعتماد نکنن کسی گوشش بدهکار نیست که

بهتر است ماسک هایی با اقتباس از شخصیت های ترسناک سینمایی به صورتتان بزنید و در ملاء عام حاضر شوید تا همه از شما بترسند