مادام آرشالویس
مادام پله ها را یکی دو تا کرده بود و یک نفس آمده بود بالا تا بفهمد چرا دکتر فرهان را امروز شنبه صبح مثل همه سی سال گذشته که هر روز صبح ساعت ۷ برای رفتن به کاخ دادگستری از مقابل مغازه قهوه فروشی اش رد می شد ندیده است.
عید و عمو نوروز از هزار و یک روز
آقای خداوِردیِ بی مروت از زنگ اول تا حالا کُلی گچ های مَش فیاض رو حروم کرده تا هزار تا تکلیفِ عید برای ما رویِ تختهِ سیاه که حالا سفیدِ سفید شده بنویسه. اینم شد عید؟ کُفری میشم از مدرسه دِ درو. می رَم به…
داستان کوتاه : کویِ جـنـت
سراسر خیابان ارگ آذین بندی و چراغانی شده است، کافه ها شلوغ تر و سینماها پر رونق تر از روزهای دیگر هستند. مردان جوان بریانتین زده بر موی سر بیشتر از روزهای دیگر طول و عرض خیابان را می پیمایند. دختران و زنان سانتی مانتال در کنار پدران و مردان خود برای ورود به سالن سینماها در صف ها به انتظار ایستاده اند.
ماجرای کوگل ماس
وودی آلن با نام اصلی Allen Stewart Konigsberg اول دسامبر سال ۱۹۳۵ در بروکلین نیویورک در یک خانواده یهودی ثروتمند متولد شد.
داستان صوتی مردی هست که عادت داره با چتر بکوبه تو کله ام
مردی هست که عادت دارد با چتر بکوبد تو سرم. با امروز دقیقاً پنج سالی میشود که با چتر میکوبد تو سرم. اولش نمیتوانستم تحملش کنم ولی حالا دیگر بهاش عادت کردهام.
اسم مرد را نمیدانم.
سلطان خانم
سلطان خانم ، خانومش بود، خوشگل و خوش قد و بالا و خیلی کم سن و سال تر از شوهرش، اما ساده، نجیب و واقعن وفادار
داستان کتلت های من
در یخچالو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو، کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه… برای خودش جلز جلز خفیفی کرد، که زنگ در رو زدن…!
داستان کوتاه پایان یک کشمکش
داشت روزنامهی عصر را میخرید که یکهو خودش را در آن سوی خیابان و دست در دست زنی بلوند دید. خشکش زد.