منوچهر نیستانی (۴ مرداد ۱۳۱۵–۲۷ اسفند ۱۳۶۰)، شاعر معاصر ایرانی است. منوچهر نیستانی در قالب‌های گوناگون غزل، شعر نو و شعر بی‌وزن اشعار قابل توجه، نو و عمیق سروده‌است. نیستانی از شاعران مطرح و پربار معاصر محسوب می‌شود که دارای زبان شعری مستقل و استوار است. شعر نیستانی شعری است اندوهگین، آمیخته به طنزی تلخ که با زبانی ساده و بی‌پیرایه از جهان پیرامون خویش سخن می‌گوید.

 

امروز، از نگاه تو سرگشته تر منم

هر گوشه را- به خواهش نا معلوم-

سر می­زنم.

در دستم این عصای شکسته،

با دست من، ز رنج سفر شکوه می­کند.

 

در عمق غلظت مه «لندن»…

یا در تراموای «وین»…

-درشهر دیگری، به دگر نام- …

در سالن اپرا، …

منوچهر نیستانی

بر روی پل که می­نگرد ساکت،

در اضطراب بی ثمر «پو»…

گزینش اشعار و خوانش :‌حسن دلاور

در پای نخل منحنی سالدیده ای،

در «الجزیره»

در نقب­های سرشار از داد،

و دود،

و نم،

-وز تاق و تاق مهره بیلیارد-

هر گوشه را،

-به خواهش نا معلوم-

سر می­زنم.



« … با هر کسی هوای سفر هست،

با هیچ­کس نه رای نشستن.

سقف شکسته را پی آذین

طفلانه با گل آذین بستن؟

گل ­ها به سقف خنده زنان­اند.

بی اعتنا به ما گذران­اند.

گل­ها ز مرگ و فتنه چه دانند؟ ..

این حرف­ها به لب، به دلم کوه کوه غم،

بی خواهشی صریح به هر سوی می­روم.



تماشا کنید (رایگان)


«قیزقیز» میز کهنه، در زیر دست من،

چون دایه­ام به ناگاه انگیخت

از رخوتی به لذت یک خواب!

غوغای قهوه­خانه، چو یک طشت آب سرد

ناگاه بر سرم ریخت.

می­پرسم از رفیق کناری:

«باران که بند آمد؟»

-«آری»

و می­روم …

منوچهر نیستانی

مطالعه این مطلب پیشنهاد می شود: