ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی  ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است.   قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او،  لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.

نویسنده : رابین مور

برگردان : غلامرضا کیامهر

قسمت قبلی داستان ماموریت در دوبی را مطالعه کنید

قسمت سی و نهم

در نخستین بامداد روز بعد از بازگشت از سفر پرمخاطره به العین هنگامی که فیتز و لیلا اسمیت خود را برای صرف صبحانه آماده می کردند پیتر خدمتکار فیتز نفس نفس زنان خود را به اتاق غذاخوری رساند و به او اطلاع داد که یک مرد آمریکایی برای سومین بار به خانه مراجعه کرده و مصرانه می خواهد با او ملاقات کند.

« صاحب، این دفعه سومی است که این مرد برای دیدار با شما به اینجا می آید. آدم خیلی سرسختی است. من به او گفته بودم که شما به سفر رفته اید و تا دو روز دیگر برنمی گردید اما او به من گفت سعی خواهد کرد به هر قیمت که شده با شما ملاقات کند» .


شنیدن نام یک آمریکایی مزاحم و سمج فیتز را به فکر فرو برد. او با خاطره تلخی که از اینگونه ملاقاتهای پیش بینی نشده و غیرمترقبه داشت ابتدا تصمیم گرفت از طریق پیتر یکبار دیگر این دیدار کننده ناشناس را دست به سر کند اما تحت تاثیر یک احساس گنگ نظرش را تغییر داد و از خدمتکار خود خواست تا مراجعه کننده را به اتاق پذیرایی راهنمایی کند. فیتز صبحانه خود را ناتمام گذاشت و بعد از پوزش خواهی از لیلا اسمیت برای تعویض لباس به اتاقش رفت. در اتاق پذیرایی مردی نسبتا جوان با قدی کوتاه و موهای تیره رنگ انتظار فیتز را می کشید. فیتز با دیدن آن میهمان ناخوانده به او صبح به خیر گفت که با پاسخ متقابل مرد ناشناس روبرو شد:

« صبح به خیر جناب سرهنگ فیتزلود. نام من دوید هرنت است و گزارشگر سیار نشریه  آرمی تایمز وابسته به ارتش آمریکا و نیز خبرنگار خبرگزاری آسوشیتدپرس در منطقه خلیج فارس هستم. مقر اصلی من در لبنان است و گهگاه برای تهیه خبر و گزارش به این منطقه می آیم» .

فیتز با لحن خشکی پرسید:

 «خوب آقای هرنت بفرمایید با من چه کار دارید ؟»

« من سه روز است که برای دیدار با شما به دوبی آمده ام. ماموریت من تهیه گزارش جامعی از فعالیت های شما از هنگام کناره گیری از ارتش آمریکاست» .

فعالیت های دوران بازنشستگی من هیچ ربطی به ارتش آمریکا ندارد. چون این فعالیت ها به هیچوجه به مسائل نظامی مربوط نمی شود.

« به هر صورت مجله آرمی تایمز  این ماموریت را به من محول کرده و هنگامی که من موضوع را با افراد مافوقم در خبرگزاری آسوشیتدپرس در میان گذاشتم آنها هم فوق العاده به این مسئله علاقه مند شدند و از من خواستند که برای ملاقات و گفتگو با شما فورا عازم دوبی شوم اما متاسفانه سه روز پیش با ورود به دوبی خبردار شدم که شما به مسافرت رفته اید. بنابراین تصمیم گرفتم تا بازگشت شما از سفر در دوبی بمانم.

طبیعتا برای اینکه اقامت دوروزه من در دوبی خالی از فایده نباشد طی این دو روز سری هم به اطراف کشیدم و با تنی چند از آمریکایی ها و دیگر غربی های مقیم دوبی از جمله جک هر کروس، رئیس پلیس برایان فالمه نماینده عالی رتبه دولت انگلیس در منطقه و افرادی چون تیم مک لارن و فندر براون که گویا حرفه اش تهیه و فروش وسایل و ابزار حفاری چاههای نفت است تماس گرفتم و اطلاعات مفیدی درباره مسائل پشت پرده این حوالی به دست آوردم که تصور می کنم این اطلاعات برای شناخت اوضاع و احوال جاری در دوبی و ابوظبی بسیار مفید باشد.»

خور دوبی در دهه ۶۰

 فیتز قیافه عبوسی به خود گرفت و پرسید:

 « با این همه اطلاعاتی که کسب کرده ای دیگر چه نیازی به گفتگو با من داری ؟ چون من چیز فوق العاده ای برای گفتن ندارم».

هرنت برای کلنجار رفتن با فیتز پاسخ های آماده ای در آستین داشت:

 «جناب سرهنگ لود، بر خلاف تصور شما من هنوز به همه چیزهایی که می خواستم دسترسی پیدا نکرده ام و این شما هستید که می توانید اطلاعات دست اولی در اختیار من قرار دهید. به گمان من بسیاری از همکاران سابق شما در ارتش آمریکا مایلند از داستان زندگی شما بعد از ترک خدمت ارتش باخبر شوند.

من در گفتگوهای خود با افراد مختلف متوجه شدم که شما در اینجا با یک سندیکای قدرتمند حمل و نقل دریایی همکاری می کنید. تقریبا همه آنها از جمله عرب هایی که طرف گفتگوی من بودند اعتقاد داشتند که شما نخستین فرد غربی هستید که به همکاری با چنین تشکیلاتی پذیرفته شده اید چون گردانندگان این سندیکا حساسیت زیادی نسبت به اجنبی ها از خود نشان می دهند. آنچه که من می خواهم بدانم اینست که شما چه گونه ظرف مدتی کوتاه توانستید وارد دم و دستگاه تجارت دوبی شوید و در میان سرکردگان این منطقه اینهمه شهرت و نفوذ کسب کنید ؟».


گپ و گفت با بابک کریمی – مدرس، تدوینگر و بازیگر سینمای ایران و اروپا (تماشا کنید)


فیتز در حالیکه سعی می کرد خونسردی خود را حفظ کند پاسخ داد:

«آقای هرنت، در کمال صداقت باید بگویم که خود من هم دلیل این موفقیت را نمی دانم. فقط این را می دانم که به خاطر تخصص و علاقه من در امور کشتی سازی از من خواسته شده با این گروه همکاری کنم. ضمنا تسلط من به زبان عربی هم کمک زیادی به موفقیت من کرد. طبیعی بود که بعد از بریدن از ارتش آمریکا باید فکری به حال آینده خود می کردم. اخراج من از ارتش صرفا به خاطر اتهام های ناروایی بود که مطبوعات آمریکا به من وارد کردند. در چنان شرایطی چند تن از دوستان عرب من از نظر مالی به کمک من شتافتند و از من دعوت به همکاری کردند» .

« بله – بله، من از همه وقایعی که طی آن شما به داشتن تمایلات ضدیهودی متهم شده بودید آگاهی دارم و این را هم میدانم که سام گلد  با روش منافقانه و فتنه انگیز خود سر منشأ اصلی همه این گرفتاری ها بود. البته من بر خلاف سام گلد یهودی نیستم اما با مسائل واقع بینانه بر خورد می کنم. برحسب تصادف محل خدمت و فعالیت های خبری من هم اغلب در کشورهای عربی بوده و من هر جا که فرصتی پیدا کرده ام مسئله بحران روابط اعراب و اسرائیل را مورد توجه قرار داده ام، اما فعلا حضور شما در این منطقه و اعمال پشت پرده ای که به شما نسبت می دهند سایر مسائل را تحت الشعاع قرار داده است. به عنوان مثال همین آقای برایان فالمه قویه معتقد است که شما در زمینه قاچاق طلا مشارکت دارید».

فرودگاه دوبی در دهه ۶۰ میلادی

فیتز سری تکان داد و گفت:

« مطمئن باشید من در هیچ فعالیت غیرقانونی از جمله قاچاق دست ندارم.»

 اما هرنت بدون توجه به پاسخ فیتز ادامه داد :

« البته خرید طلا از بانک ها با واسطه ها و صدور آن از دوبی در اینجا جرم و خلاف محسوب نمی شود. جنبه غیرقانونی این فعالیت از هنگامی شروع می شود که کشتی حامل طلای قاچاق از محدوده دوازده مایلی آب های ساحلی هند می گذرد و به سواحل این کشور نزدیک می شود. پرسش اصلی من اینست که یک سندیکای حمل و نقل عربی به چه دلیلی یک اجنبی تبعه آمریکا را به استخدام خود در آورده است ؟ شاید یکی از دلایل سوابق و تجربیات نظامی شما در ارتش آمریکا و آشنایی شما با کاربرد انواع سلاح ها و مهمتر از همه روابط شما با منابع تامین کننده اسلحه و مهمات باشد ؟ و احتمالا گردانندگان سندیکا از شما خواسته اند تا قایق های حمل طلای قاچاق را برایشان مسلح کنید. البته من می توانم در گزارش خود به تعریف و تمجید از شما بپردازم یا بر عکس عملیات شما را مورد حمله و انتقاد قرار دهم. مثلا من می توانم برای رفع اتهام از شما چنین وانمود کنم که شما برای حفاظت از کاروان های دریایی دوبی در برابر دزدان دریایی آنها را با سلاح های دفاعی تجهیز می کنید. به عبارت ساده تر من می توانم با قلم خود از شما نزد افکار عمومی آمریکائیان یک قهرمان تمام عیار بسازم».