قرار است در مورد حقوق زنان بنویسم اما من مرد هستم و هرچقدر هم فمنیست باشم باز هم یک جای کارم می‎لنگد. به قول برخی دوستان،« مَردِ مُردِ ایرانی، فمنیست است.» و البته تازه من این طور تصحیحش می‎کنم که « مرد مُردِ ایرانی ممکن است فمنیست باشد» چون ما از چنان کراماتی برخورداریم که پس از مرگ هم دست از این مخالفتمان برنمی‎داریم.

خلاصه داشتم عرض می‎کردم که چون مرد هستم احتمال دارد درحوزه زنان مثل بومرنگ عمل ‎کنم. ولم کنید مدتی برای خودم می‎روم اما بنا به همان شعر مولوی -که صدویک کشور جهان سر سند زدن او به نام خودشان دعوا دارند- که می‎گوید « هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش » برمی‎گردم سر جای اولم.



حالا مانده بودم در مورد زن ایرانی چه بنویسم که یکی از خانم‎های ایرانی-کانادایی از من پرسید :

هنوز هم یک خانم متاهل ایرانی برای خروج از کشور اجازه به رضایتنامه محضری همسرش دارد؟

جواب دادم:

بله این قانون ضد مرد کماکان در ایران اجرا می‎شود.

از آنجایی که منع خشونت علیه مردان هنوز در کانادا نهادینه نشده ایشان پوست مرا غلفتی کند و بعد از اجرای حکم پرسید با چه رویی می‎گویی این قانون ضد مردان است؟




طنز کوتاه : اصغرآقا فرمون به کانادا می رود

جواب دادم:

از آن جا که قانون تاکید می‎کند « بانوانی که همسر آنها فوت کرده، می‌بایست اصل گواهی فوت همسر یا اصل شناسنامه باطل‌شده همسر را ارائه کنند.»

این یعنی اگر مَرد، فوت کرده باشد همسرش می‎تواند با خیال راحت برود فرنگ. خب این باعث افزایش خطر محیطی برای مرد نمی‎شود؟ هر لحظه که در خانه نشسته باید فکر کند مبادا حالا که رضایتنامه خروج همسرم را امضا نکرده‎ام، مورد حمله بیولوژیکی یا ترور فیزیکی او قرار بگیرم؟ برای همین عرض می‎کنم این قانون ضریب ایمنی مردان را به شدت کاهش می‎دهد.

برای مطالعه شما: مردسالاری، ساختاری هم علیه زن و هم علیه مرد



ایشان چشم غره رفت.

عرض کردم :

تازه این قانون نشان می‎دهد ما در ایران زن را گل می‎بینیم.

کمی گل از گلش شکفت اما با تعجب پرسید:

کجای این قانون چنین چیزی را نشان می‎دهد؟

برای مطالعه شما : جنبش آزادی زنان فرانسه پنجاه ساله شد

گفتم :

ببین، طبق این قانون، یک خانم ایرانی برای خروج از کشور یا باید رضایت همسرش را بگیرد یا پدرش را. یعنی چه وقتی که مجرد است و چه وقتی متاهل شده او گلی است که نیاز به گلدان دارد. گل را می شود همین‎طوری از این اتاق برد یک اتاق دیگر؟ نمی شود که. اما با گلدان می‎شود گل را هرجا برد. پس گلدان لازم است. پدر یا همسر هم نقش همان گلدان را بازی می‎کنند و خانم هم گل این داستان است.

خانم پرسشگر بدجور سمتم می‎آید. اگر شماره بعد مطلبی از من منتشر نشد بدانید که من قربانی خشونت شده‎ام. عیبی هم ندارد. همیشه شعبان بوده و مردها مرتکب خشونت شده‎اند، یک بار هم رمضان بشود و سرشان بیاید که بفهمند چه مزه‎ای دارد. ما را بگو. الکی الکی سر یک شوخی، جان‎برکف شدیم رفت پی کارش!