نویسنده : رابین مور

برگردان : غلامرضا کیامهر

ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی  ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است.   قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او،  لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.

قسمت پانزدهم

ابرهیم مطروس صبح روز بعد طبق قراری که با فیتز گذاشته بود برای بردن او نزد حاکم دوبی در برابر مهمان سرای ساحلی حاضر شد. این بار ابراهیم پیراهن آستین کوتاه، شلوار راحتی و کفشهای صندل به پا داشت و معلوم بود که او عمدا در این ماموریت صبحگاهی لباس سنتی خود را کنار نهاده است.

در پشت سر اتومبیل حامل فیتز و ابراهیم، اتومبیل حامل مک لارن، فندربراون و جان استکس نیز به حرکت در آمد. در طول راه ابراهیم مطروس از گرمای خفقان آور هوا برای فیتز شکوه می کرد و می گفت که اغلب اهالی ثروتمند دوبی و خارجیان مقیم شیخ نشین در این فصل سال برای فرار از گرما به کشورهای خوش آب و هوا پناه می برند. ابراهیم ضمن صبحت هایش از فیتز پرسید که آیا قبلا به دوبی سفر کرده است که فیتز در جواب سری به علامت تائید تکان داد و گفت:

 «بله، اما دفعه قبل که با شیخ راشد ملاقات داشتم او هنوز به قصر تازه اش نقل مکان نکرده بود»

هوای درون قصر حاکم دوبی در آن وقت سال تفاوت چندانی با هوای بیرون نداشت جز آنکه میزان رطوبت آن اندکی کمتر بود.

قصری که فیتز از آن یاد می کرد و حالا اتومبیل حامل وی و ابراهیم به نزدیک آن رسیده بودند، بنای یک طبقه ای به رنگ طلایی و لاجوردی بود که زیبایی تحسین برانگیزی داشت. در برابر قصر ابراهیم با چابکی از اتومبیل بیرون پرید و بعد از طی چند پلکان وارد سرسرای ورودی قصر شد. هوای درون قصر حاکم دوبی در آن وقت سال تفاوت چندانی با هوای بیرون نداشت جز آنکه میزان رطوبت آن اندکی کمتر بود. در دو سوی در ورودی و سرسرای قصر شیخ راشد افراد گارد نگهبانی با تفنگ های مجهز به سر نیزه به حالت احترام صف کشیده بودند. فیتز شانه به شانه ابراهیم را دنبال می کرد.

نگهبانان در ورودی سرسرای اندرونی کاخ با دیدن ابراهیم و همراهش بی درنگ در را بروی آنها گشودند. سرسرای اندرونی، بزرگ و مستطیل شکل بود. بر روی نیمکت های اطراف سرسرا جمعی از اعراب محلی و افراد خارجی برای ملاقات با شیخ راشد انتظار می کشیدند و مستخدمان کاخ بدون وقفه فنجان های قهوه میهمانان حاکم را از تنگ های قهوه که در دست داشتند پر می کردند. خود شیخ راشد در پشت میز عاج کاری بزرگی در قسمت بالای سرسرا سرگرم گفتگو با چند ارباب رجوع بود و با دیدن ابراهیم و فیتزلود لبخند رضایتی بر گوشه لبانش ظاهر شد.

شیخ راشد از پشت میزش برخاست و با اشاره دست فیتز را به نزد خود دعوت کرد. فیتز با عبور از برابر صف اعراب و خارجیان به میز حاکم نزدیک شد و بر روی یک صندلی خالی کنار او قرار گرفت. شیخ راشد به هنگام دست دادن با فیتز با بیان عبارت (غره العینی) که معمولا در برخورد با دوستان بسیار نزدیک خود به کار می برد عمق خوشحالی خود را از دیدار با فیتز بروز داد. خوشحالی شیخ راشد به ویژه هنگامی بیشتر شد که فیتز با گفتن عبارت (وجه نبیک) که ستایشی است از پیامبر اسلام و در سلام و احوالپرسی میان دوستان عرب رواج دارد ابراز محبت شیخ راشد را پاسخ گفت.

در حال حاضر دوبی سرزمین چندان ثروتمندی نیست ولی امیداوارم در سایه لطف پروردگار و کار و کوشش مردم و خارجیانی که به سودای دست یابی به پول و ثروت به اینجا می آیند در آینده نه چندان دور دوبی را به کشوری مرفه و ثروتمند در منطقه و جهان عرب مبدل کنیم.

بعد از تعارفات اولیه، شیخ نظر فیتز را درباره محل اقامت و وسائل راحتی که در اختیارش قرار گرفته جویا شد که فیتز پاسخ زیرکانهای به آن داد:

«البته تا آنجا که گرمای هوا اجازه دهد همه چیز بر وفق مراد است».

در این هنگام شیخ راشد که چهره جدی تر به خود گرفته بود فیتز را مخاطب قرار داد و گفت:

« من از اینکه شما به خاطر حمایت از موضع اعراب شغل خود را در ارتش آمریکا از دست داده اید بسیار متاسفم».

شیخ راشد این مطالب را به زبان عربی که فیتز به آن تسلط کامل داشت و به گونه ای که فقط برای فیتز قابل شنیدن بود بر زبان جاری کرد. فیتز در پاسخ شیخ راشد به آرامی جواب داد:

« سرنوشت ما در دست خداست. هر چه مقدر باشد همان می شود».

« ولی خداوند به بندگان صالح خود کمک می کند. وقتی من از بیانیه شما که در آن به یهودیان آمریکایی توصیه کرده بودید در قبال مسئله اعراب و اسرائیل جانب حق را بگیرند آگاه شدم احساس غرور کردم چون این اولین باری بود که یک مقام رسمی آمریکایی چنین مطلبی را بر زبان جاری می کرد. ما خیلی خوب از میزان قدرت و نفوذ یهودیان در آمریکا آگاهیم و تا به حال در این باره با مسئولان آمریکایی به کرات صحبت کرده ایم. من ضمن ستایش از شما احساس می کنم که مطبوعات آمریکایی اظهارات شما را تا حدودی تحریف کرده اند»

شیخ راشد در ادامه صحبت های خود مکث کوتاهی کرد و بعد در حالی که دستش را به نشانه ابراز تفقد روی شانه فیتز می گذاشت لبخند زنان گفت:

« مشکل ما این است که مطبوعات آمریکا در تحریف نظرات و آرمان های ما عرب ها هم ید طولانی دارد و حالا به نظر می رسد که آنها صرفه و صلاح خود را در تحریف گفته های شما جستجو می کنند ولی از شما چه پنهان ما از طریق دوستان عرب خود که از وقایع پشت پرده آگاهی دارند چیزهایی درباره شما و مطالبی که جسته و گریخته در جانبداری از ما بیان کرده اید شنیده ایم و می دانیم که شما قلبا از سیاست دولت آمریکا در قبال مسئله اعراب و اسرائیل ناخشنود هستید.

به این ترتیب من احساس می کنم با تسلطی که شما به زبان عربی دارید و با محبوبیتی که در میان اعراب منطقه پیدا کرده اید می توانید به ثروتمندترین آمریکایی در منطقه مبدل شوید. آرزوی من این است که شما دوبی را به عنوان پایگاه اصلی فعالیت های خود انتخاب کنید چون در اینصورت از حمایت کامل و تمام عیار من برخوردار خواهید بود. من کاری خواهم کرد که هر صاحب سرمایه ای در دوبی روی شما و قدرت و نفوذ شما در دستگاه حکمرانی من حساب کند..»

شیخ راشد در اینجا مجددا مکثی کرد و ادامه داد:

« البته در حال حاضر دوبی سرزمین چندان ثروتمندی نیست ولی امیداوارم در سایه لطف پروردگار و کار و کوشش مردم و خارجیانی که به سودای دست یابی به پول و ثروت به اینجا می آیند در آینده نه چندان دور دوبی را به کشوری مرفه و ثروتمند در منطقه و جهان عرب مبدل کنیم».

فیتز که به شدت تحت تاثیر صحبت های شیخ راشد قرار گرفته بود با تکان دادن سر گفته های او را تایید می کرد. او به تجربه دریافته بود که شیخ راشد با آن عزم آهنین به رویاهای دور و درازش درباره دوبی جامه عمل خواهد پوشاند. فیتز در این اندیشه ها بود که شیخ راشد دوباره رشته سخن را به دست گرفت:

« بله… ما طی دو سال آینده به یک کشور صادر کننده نفت مبدل خواهیم شد اما دوبی نباید تنها به درآمدهای نفتی متکی باشد. ذخائر نفتی ما در مقایسه با منابع نفتی ابوظبی محدود است به همین سبب ما باید پیوسته در جستجوی منابع جدید کسب درآمد باشیم. ما وظیفه داریم بر روی هر منبع پولسازی که امکان پذیر باشد چنگ بیاندازیم. برای رسیدن به این هدف من و شما می توانیم برای هم یاران مفیدی باشیم. من اطمینان دارم روزی خواهد رسید که دولت ایالات متحده برای طراحی سیاست های خاورمیانه ای خود به شما روی خواهد آورد و برای جبران اشتباهات گذشته اش از شما استمداد خواهد گرفت».

در این هنگام راشد نگاهی پرسشگرانه به چهره فیتز انداخت و زیرکانه پرسید:

« آیا شما مفهوم واقعی صحبت مرا درک می کنید؟ »

 و فیتز با دستپاچگی جواب داد:

« اختیار دارید، والاحضرتا! من با تمام وجود به فرمایشات شما گوش می دهم و آنها را به خاطر می سپارم».

« بسیار خوب، به این ترتیب شما به جمع ما خواهید پیوست. فعلا شما می توانید تا هر زمان که مایل باشید در همان مهمان سرای اختصاصی اقامت کنید. من دستور خواهم داد تا مقداری از اراضی مناسب اینجا را برای ساختن خانه در اختیار شما قرار دهند. شما می توانید دفتر کار خود را در ساختمان متعلق به ما در ناحیه (خور) دوبی مستقر سازید. یک اتومبیل با راننده مخصوص هم در اختیار شما قرار خواهد گرفت».

فیتز از شنیدن وعده های سخاوتمندانه شیخ راشد غرق شادی شده بود و در دل به خود می گفت برای فردی چون او که مغضوب دولت آمریکا واقع شده این بزرگترین شانس زندگی است.

در همین لحظه شیخ راشد دوباره فیتز را مورد خطاب قرار داد و پرسید:

 «آیا می خواستی چیزی به من بگویی؟»

« نه… نه… فقط می خواستم ترجمه یک عبارت تشکر آمیز انگلیسی را بیان کنم اما ترسیدم چیز خوبی از آب درنیاید».

شیخ راشد سری تکان داد و گفت:

«ابراهیم ترتیب همه کارها را خواهد داد. فردا جمعی از شخصیت های برجسته غربی مهمان من هستند و من به ابراهیم خواهم گفت که شما را هم به جمع ما ملحق کند. فعلا تا دیدار بعدی خدا نگهدار شما».