موجودات اسطوره ای و افسانه ای در تاریخ ایران – قسمت دوم

دوال پا و نسناس

دوال پا و نسناس دو موجود شر در تاریخ افسانه ای ایران هستند. البته در بین اقوام دیگری همچون هندویان نیز چنین موجوداتی وجود دارند ولی مد نظر این بحث نیستند. علت این که این دو موجود در کنار هم در این مقاله آورده شده اند به این دلیل است که برخی دوال پا را نوعی نسناس و برخی این دو را یکی دانسته اند. البته نظر پژوهشگر این مقاله چیز دیگری است.

موجودات اسطوره ای و افسانه ای در تاریخ ایران – قسمت اول

دوال پا

دوال پا، دوآل پا، دووالپا، دولپا، دوهل پا، دوالک پا و دیوالپا کلماتی است که در زبان ها و لهجه های مختلف ایران به این موجود اطلاق می شود. دوال در لغت به معنی بند و تسمه ی چرمی است که به واسطه ی پاهای درازش به او دوال پا می گویند.

برخی دوال پا را “غول بیابانی” معنی کرده اند. “دغل باز و مکار” هم از دیگر معانی آن است، چون در برخی افسانه ها به جای موجودی غریب، او را دیوی می دانند که مسافران و رهگذران را فریب می دهد. درزبان مازندرانی دوال پا به هشت پا معنی شده است. در ضرب المثل هم به انسان سمج ” مثل دوال پا ” گفته می شود. در قدیم نیز هرگاه بچه ای سماجت می کرد مادرش می گفت چرا مثل دوآل پا به من چسبیده ای؟

در واقع یکی از موجودات شروری که در اعتقادات پیشینیان، مسافران را به سوی مرگ می برده، دوال پا بوده است.

از لحاظ شکل ظاهری، دوال پایان مردمانی هستند که تنی شبیه به انسان دارند و پاهایی دراز و پیچنده و بدون استخوان و پنجه و کف و گاهی پنهان. آن ها از موجودات بدکار و آزار رسان هستند و در روایات مختلف چنین آمده که با اظهار عجز و ناتوانی از راه رفتن، بر دوش انسان ها سوار می شوند و آن ها را تحت فرمان خودشان در می آورند.

دوال پا

بر اساس روایات، دوال پا در جزایر دورافتاده، جنگل های تاریک ،بیابان ها و کنار رودها زندگی می کند. دوآل پا هنگامی که بر دوش انسانی می رود از او درخواست هایی می کند که اگر عمل نکند، پاهای چون دوالش را دور او می پیچد و فشار می دهد و این گونه وی رامجبور به قبول دستوراتش می کند. این وضع تا مرگ کمک کننده پیش می رود و دوباره بر سر راه می نشیند و این چرخه ادامه می یابد. حتی در برخی متون آمده که دوالپا از خون کسی که اسیرش کرده ، تغذیه می کند. در بعضی از روایات هم او با خراشیدن صورت یا گاز گرفتن مرکبش او را مجبور به انجام دستوراتش می کند.

دوال پا در متون تاریخی و ادبی

یکی از متون کهنی که به این موجود اشاره کرده “یادگار جاماسپی” است. این کتاب رساله ای است زرتشتی به زبان فارسی میانه در مورد پیشگویی های آخرالزمان و در مورد اسطوره ها مطالب خوبی دارد. در مناظره ای که در کتاب، بین “گشتاسپ شاه” با “جاماسپ بیدخش” صورت می گیرد در مورد دوال پایان پرسیده می شود.

جاماسپ این موجود را اهریمنی پرقدرت و ناپاک می داند که چیزی در مورد قوانین دینی، گناه و کردار درست نمی داند. دوال پایان نیکوکاران را می خورند و اگر یکی از ایشان بمیرد، آن را نیز بخورند و در دوزخ جای خواهند داشت.

اسکندرنامه“ی منثور به روایت کالیستنس دروغین که توسط ایرج افشار گردآوری شده است، منبع تاریخی دیگری است که اشاراتی به دوال پا دارد: اسکندر در ولایات دوال پایان، همه ی مردان را از دم تیغ گذراند و به لشکریانش اجازه داد به زنان دوال پا که توان راه رفتن ندارند تجاوز کند.

در” شاهنامه ” نیز فردوسی در حکایت رهایی کیکاووس از بند دیو سپید شهرهای مازندران (البته برخی معتقدند این مازندران، مازندران امروزی نیست و در واقع به سرزمین یمن اطلاق می شده است) به دوال پا این چنین اشاره می کند:

به شهری کجاست پایان بدند
سواران پولادخایان بدند
کسانی که بودند پای از دوال
لقبشان چنین بود بسیار سال

و یا درشرح یکی از جنگ های اسکندر با دیوان ،ایشان را با صفت نرم پایان بیان می کند:

وزان روی سگسار تا نرم پای
چو فرسنگ سیصد کشیده سرای

نظامی” نیز در بیتی این گونه به این موجود اشاره می کند:

گفت برشو دوال سایی کن
یکی امشب دوال پایی کن

 دوال پا در متون داستانی

در مجموعه ی داستان های “هزار و یک شب” ، یک بار در داستان”سند باد” و یک بار دیگر هم در داستان “سیف الملوک و بدیعه الجمال” روایت روبرو شدن با دوال پا بیان شده است.


پیشنهاد امروز > تماشای نمایش رویای یک نیمه شب تابستان (تماشا کنید)


هزار و یک شب، داستانی به نقل از پادشاهی، با عنوان شهریار و روایتگر آن  شهرزاد (دختر وزیر) است که مجبور است برای شهریار داستان بخواند. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران باستان می ‌گذرد و داستان‌های آن را از ریشهٔ ایرانی و برگردانی از”هزارافسان” دانسته ‌اند. در هزار و یک شب در مورد دوال پا چنین آمده است:

“دوال پا پیرمردی است که دم رودی نشسته، گریه می کند و هر رهگذری که می رسد به او التماس کرده، می گوید: مرا کول بگیر ازروی نهر آب رد کن. هر کس او را کول کند یک مرتبه سه ذرع پا مانند مار از شکمش بیرون آمده، دور آن کس می پیچد و با دست هایش محکم او را گرفته، فرمان می دهد کار بکن بده به من.”

در داستان “سندباد” ، سند باد و ناخدا در نخستین سفر خویش با او روبرو می شوند. در کارتون سند باد هم در قسمتی با عنوان “سند باد و پیرمرد عجیب” داستان دوال پا کامل به تصویر کشیده شده است و علاقمندان می توانند این مجموعه ی زیبا را تماشا کنند و دوالپا را به صورت تصویری ببینند.

داستان سندباد و دوال پا


سلیم جواهری” یک  داستان عامیانه است که مربوط به دوره ی تیموری تا صفویه است. در این کتاب نیز مانند هزار و یک شب قهرمان داستان برای حفظ جان خودش مجبور است برای پادشاه داستان تعریف کند. در یکی از داستان ها، سلیم با دوال پایی برخورد می کند و داستان را چنین روایت می نماید :

“سلیم مردی ساده ‌دل و پاک ‌طینت بود. روزی در یک سفر دریایی کشتی‌اش در یک گرداب و بر اثر طوفان شدید غرق شد. او تخته پاره‌ای به کف آورد و بدین وسیله خود را به جزیره‌ای رساند. روزهای مدام در این جزیره دورافتاده تک و تنها می‌زیست و از برگ گیاهان و شکار حیوانات ارتزاق می‌کرد. روزی در حین گردش در جنگل به موجودی شبه انسان برخورد که پاهای او شل و دراز بود، به گونه‌ای که نمی‌توانست راه برود. این موجود علیل -دوال پا- از او خواست که او را بر دوش بگیرد و تا خانه‌اش حمل کند. سلیم با توجه به قلب سالم و پاک خود بر او ترحم آورد و بدون این که از طینت پلید این موجود بدنهاد آگاه باشد، او را بر پشت خود سوار کرد و به راه افتاد. دوال پای کم‌کم و به تدریج پاهای دراز و باریک خود را به دور گردن سلیم حلقه کرد و کمی فشار داد و به او اخطار کرد که اگر از دستورهای او سرپیچی کند، او را خفه می‌کند. سلیم نیز وقتی خود را فریب خورده و گرفتار دید، چاره‌ای جز پیروی نداشت. بدین ترتیب روزها سپری شد و سلیم مجبور بود ضمن حمل پیکر سنگین دوالپا به دستور او با دوندگی در کوه و جنگل غذای او را جمع‌آوری و برای خوردن او آماده کند. سلیم گاه خیلی خسته و درمانده می‌شد، ولی دوال پا حتی اجازه استراحت نیز به او نمی‌داد. التماس‌های سلیم هم هیچ نتیجه‌ای نمی‌داد…”

در داستان سمک عیار هم ردپایی از دوال پا به چشم می خورد. سمک عیار رمانی است مشهور و قدیمی به زبان فارسی که در سدهٔ ششم هجری نوشته شده است. در این داستان شرح رویارویی عالم افروز که بانویی است عیار و بسیار زرنگ و کتابخوان و دانا با دوال پا در جزیره ای دورافتاده است و دوباره همان حکایت مشترک در مورد این موجود .

برای مطالعه بیشتر: عابدا، زاهدا، مسلمانا 

عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات کتابی خواندنی است که سرتاسر موجودات عجیبی را توصیف می کند. این کتاب نوشته ی قزوینی است و ابتدا به عربی بوده و توسط خود نویسنده به فارسی ترجمه شده است. در این کتاب نیز داستان دوال پا چنین روایت شده است: مسافری در جزیره ی سگساران به مردمانی خوب صورت، که زبان ایشان را نمی دانسته ، برخورد می کند. هنگامی که در کنار ایشان می نشیند، یکی از آن ها بر دوش او می جهد و پاهای خود را بر کمر او می پیچد و او را وا می دارد تا وی را از میوه ی درختان تغذیه کند.

رهایی از چنگ دوال پا

برای رها شدن از دست این موجودی که چون کنه به انسان می چسبد و او را به کام مرگ می کشاند راهکارهای مختلفی بیان شده است. یکی از راه ها، ساختن شراب و خوراندن آن به دوالپا است به این صورت که شخص گرفتار دوالپا، عصاره ی انگور را در کدویی خشکیده یا کوزه ای شکسته به شراب تبدیل می کند و به بهانه ی این که نوشیدن این شربت بر قدرت بدن می افزاید اول خودش کمی از آن می خورد و سهم بیش تری را به دوالپا می دهد . بعد از خوردن آن دوالپا مست شده دست و پایش سست می شود و شخص او را به پایین می اندازد. در بعضی از روایات آمده که شخص گرفتار موقعی می تواند شراب به دوالپا بنوشاند که او چشمش در اثر برخورد با شاخه ی درخت کور شده است. در برخی روایات دیگر راه رهایی، فرو کردن یک جوالدوز در چشمان دوالپا عنوان شده است.

 نسناس

گر تو طوطی زقفس نشناسی
به خدا ناس نه ای نسناسی

کلمه نسناس از “نس” به معنای گذشتن از هرچیزی و حرکت کردن، با صدا کسی را راندن، به سختی راندن، ناتوانی و خشکی می باشد. نسناس ها موجوداتی انسان نما هستند که در واقع بین انسان و بوزینه می باشند. به ایشان دیو مردم هم می گویند. در روایات کهن، بسیاری از عرب ها را نسناس یا دوال پا یا نرم پا می گفتند. موجوداتی سیاه و لاغر و باریک که دست و پاهای دراز دارند و به زبان عربی سخن می گویند و در یمن زندگی می کنند.

در واقع نسناس ها گونه ای از انسان هستند که بر روی یک پا می جهند و دارای یک چشم و یک دست و یک پا هستند. در خرابه ها زندگی می کنند. قد بسیار بلندی دارند و عقل ندارند. سه برابر انسان عمر می کنند. مانند چهارپایان می چرند. هم صید می کنند و هم صید می شوند. بسیاری دوالپا را گونه ای از نسناس می دانند و برخی هر دو را یکی می شمرند.  نسناس ها در بعضی امور شبیه انسان ها و در بعضی متفاوت با ایشان هستند. اما از فرزندان آدم به حساب نمی آیند. بعضی معتقدند که نسناس ها از قوم عاد هستند که به سبب نافرمانی از پیامبر خود ، مسخ شده اند. بر اساس روایات دینی، نسناس ها قبل از حضرت آدم وجود داشته اند. بر همین پایه برخی نسناس ها را با اجداد انسان ها همچون کرومانیون ها و نئاندرتال ها یکی می دانند. این نظر مورد قبول طبیعیون هست و در برابر نظریه ی تکاملی داروین بیان می شود. برخی آن ها را قوم یاجوج و ماجوج می دانند. برخی معتقدند در آب زندگی می کنند و اگر بر انسان چیره شوند، او را به قتل می رسانند.

در داستان سلیم جواهری که پیش تر گذشت در مورد نسناس ها چنین آمده:

“سلیم به دیار نسناس ها یا بوزینگان آدم نما می رسد و با دختر شاه نسناس ها زندگی می کند و صاحب فرزند می شود. اما از وصلت با گونه ی پست تر از آدمی شرمسار می شود و برای این که عزت انسانی اش خدشه دار نشود آن جا را ترک می کند. در راه فرار از همسر نسناسش به سرزمین دوالپایان می رسد. “

جمع بندی

بر اساس آن چه گذشت به نظر می رسد نسناس و دوال پا را یکی دانستن چندان درست نیست. علاوه بر تفاوت در شکل ظاهری و شیوه ی زندگی ، در داستان سلیم جواهری متوجه می شویم که او کاملا از دو موجود مختلف نام می برد. از طرفی جنبه ی افسانه ای دوال پا بسیار بیش تر از نسناس است و همان طور که ذکر شد نسناس ها معادل واقعی انسان های ابتدایی یا اجداد انسان امروزی هستند.

دوال پا و خاصیت او را می توان مصداق بسیاری از عادت ها و حتی افراد اطرافمان و حکومت ها در زندگی واقعی دانست. بسیاری از عادات کم کم در ما به وجود می آیند ولی بعد زمام ما را به عهده می گیرند. بسیاری از حکومت ها نیز مانند دوال پا بر پشت ملت سوار می شوند و دائما برای پیش برد اهدافشان عرصه را بر مردم تنگ تر می کنند. بسیاری از مردم هم مثل دوال پا ابتدا با عجز و ناتوانی به ما نزدیک می شوند و بعد بر گرده ی ما نشسته و هر جا می خواهند با زور و تهدید ما را می برند. پس بیایید دوال پا نباشیم.

برای مطالعه بیش تر ر.ک به
شاهنامه فردوسی، داستان های هزار و یکشب،سمک عیاروسلیم جواهری ، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جستاری در موجودات پیش از انسان و ماهیت آن نوشته ریحانه هاشمی و حیات سواری، نقد اسطوره شناختی دیوها و موجودات ماورایی نوشته معصومه ابراهیمی.