خب از شماره پیش یه ماه گذشت و تا رفتم واکسن دوز اولمو بزنم و برگردم دیدم طالبان کل افغانستانو گرفت. از جایی که دوست داشتم فضای داخل طالبان رو شفاف سازی کنم یه دستنوشته از یک عضو طالب به دستم رسید که گفتم برای شما هم منتشرش کنم:


این طنز را با صدای همایون حسینیان گوش کنید


یکشنبه

امروز خیلی روز سختی بود باید من و ده تا طالب دیگه با چند تا موتور کهنه سه تا ولایتو فتح می‌کردیم. هرچی تونستیم گاز دادیم و بالاخره بعد از ۹ ساعت تونستیم بدون توقف به مرکز سومین ولایت برسیم و پرچم خودمونو برافراشته کنیم.

دوشنبه

امروزقرار بود بریم اول پشت در کابل بمونیم تا توافقات انجام بشه؛ بعد بریم تو ولی گویا بدون حضور ما با ما! توافق کردند که خودمون هم خبر نداشتیم! به هر رو رفتیم داخل شهر، راستش از بیست سال پیش تا الان، کابل خیلی عوض شده بود روم به دیوار یه عده داشتند می خندیدن، زبونم لال دخترا و خانوما تو خیابون داشتن بدون هیچ همراهی راه می رفتن. گلاب به روتون؛ یکی داشت تو ماشین آهنگ گوش می‌‌داد. خلاصه یه بلبشویی بود که نگو و نپرس، خوشبختانه تا پرچم امارت اسلامی مارو می‌دیدن خودشونو جمع و جور می کردن.

برای مطالعه شما:

جنبش اصیل کهکشانی طالبان

سه شنبه

راستشو بخواین اصلا این فتح بهمون حال نداد، خجالت‌آور نیست بدون شلیک یه تیر؛ جاییو بگیری؟ خیلی به غرورمون لطمه خورده بود.  برای تخلیه عطش دشمن کشیمون، رفتیم یه جایی که بهش شهربازی می گفتن، اونجا تا دلمون خواست کلی دشمن فرضی رو درب و داغون کردیم تازه یه سری حیوون داشت که هم تکون می خوردن و هم می چرخیدن که بعد از کلی سواری گرفتن ازشون، آخرش همه شونو کشتیم! تازه کلی عروسک هم غنیمت گرفتیم!

 

چهارشنبه

 امروز به درخواست یکی از ملایان رفتم سر یه چهارراه تا رفت و آمد ماشینها رو سامون بدم. نمی دونین چه حالی می‌ده با یه سوت هر ماشینیو بتونی نگهداری و با یه سوت اجازه بدی حرکت کنه. البته عمرا اگه سوت بتونه جای گلوله ‌رو بگیره. یه گلوله شلیک می‌کنی و راننده رو جوری نگه‌ می‌داری که دیگه تا ابد حرکت نمی‌کنه. اینجوری قاطعیتش بیشتره!.


برای تماشای رایگان این نمایش از کد: navishakimi استفاده کنید


پنج‌شنبه

امروز روز تشکیل دولت ملی بود و طبق قولی که داده بودیم مبنی بر اینکه همه اقوام رو در رای گیری شرکت بدیم؛ تمومی اقواممونو دعوت کردیم و یکی یه پست بهشون دادیم. از جایی که در اصل کل جهان قلمروی ماست برای هر کشور یه رهبر تعیین کردیم. منم به علت علاقه شدیدم به جویدن ناس! به توصیه ملاعمو! به رهبری ایالت تگزاس دراومدم.

برای مطالعه شما:

نگاهی به زندگی پنهان زنان افغانستان از دریچه‌ی کتاب‌ها

به پیشگاه ستم دیدگان افغانستان

جمعه

یکی دوماه اگه جاستین ترودو تحمل می کرد ما ولسوالی کانادا رو تصرف می کردیم و خودمون یه طالبو برای اونجا انتخاب می‌کردیم و دیگه نیازی به انتخابات و هزینه‌های زیادش نبود.

من در اینجا خاطراتمو تموم می‌کنم چون که ملاعمو امروز نوشتنو حرام اعلام کرد. باقی حرفامو با اسلحه خدمتتون عرض خواهم کرد.