این هم از ویژگی‌های تاریخ اجتماعی ما و نقش برجسته سانسور در آن است که بسیاری از شاخص‌ترین آثار ادبی‌مان هنوز به شکل کامل خود منتشر نشده و یا اجازه نشر نمی‌یابند. شماری از آثار صادق هدایت، شاخص‌ترین نویسنده تاریخ معاصر ادبیات ما، به چنین سرگذشتی گرفتار آمده‌‌اند. چند سال پیش سرانجام نسخه کامل و دستنویس “بوف کور” به همت م. ف. فرزانه، توسط نشر باران در سوئد منتشر شد. پس از آن ناصر پاکدامن “وغ‌وغ ساهاب” را در پاریس منتشر کرد و حال آخرین دستنویس توپ مرواری به شکل کامل خویش در آلمان منتشر شده است.

این اثر در رژیم پیشین اجازه نشر نداشت، زیرا نقد فرهنگ خفقان حاکم بود. در جمهوری اسلامی انتشار آن ممنوع شد، زیرا رژیم نوبنیاد چنین نقدی را بر فرهنگ اسلامی برنمی‌تافت. انتشار نسخه ناکامل توپ مرواری در روزهای انقلاب در هزاران نسخه نشان استقبال از آن بود. ممنوع شدن آن اما باعث شد تا همین نسخه در داخل و خارج آشکار و پنهان بازچاپ گردد. انتشار بدون سانسور و کامل آثار هدایت در خارج از کشور نه تنها آشنایی ادبیات ایران با این آثار، بل‌که حفظ آن‌ها نیز هست؛ در واقع پایانی بر “ممنوعه‌ها”.

صادق هدایت نسخه نهایی “قضیه توپ مرواری” را در سال ۱۳۲۷ برای انتشار در خارج از کشور برای دوستش حسن شهیدنورایی در فرانسه می‌فرستد تا با نام مستعار “هادی صداقت” در پاریس منتشر شود. مرگ نابهنگام شهیدنورایی و در پی آن خودکشی هدایت، انتشار آن را به تعویق انداخت.

توپ مرواری اثری‌ست طنز که هم‌چون دیگر آثار طنز هدایت، سیاست و فرهنگ دستمایه آن است. پیش از کودتا و پس از مرگ هدایت نسخه‌ای ناکامل از آن در چند شماره از هفته‌نامه “آتشبار” به مدیریت ابولقاسم انجوی شیرازی منتشر شد که در پی توقیف نشریه و بازداشت مدیر آن، انتشار آن نیز متوقف ماند. همین نسخه منبعی شد برای بازچاپ‌های این اثر.

در سال ۱۳۶۹ نشر آرش در سوئد نسخه‌ای از توپ مرواری را با “مقدمه و توضیحاتی” از محمدجعفر محجوب با استفاده از نسخه‌ای دستنویس که او در دست داشت، منتشر کرد. پس از مرگ محجوب همین نسخه را ناصر زراعتی با اتکا بر نسخه‌ای که تازه به دست آورده بود، با اندک ویرایش بازچاپ کرد.

قضیه توپ مرواری

توپ مرواری زبانی تند و خشن دارد. پنداری واپسین فریادهای هدایت است. اعتراض اوست به جامعه‌ای که توان هستی را از او ربوده است. فریاد اوست بر سر فرهنگی که انسان‌ها را “امت” و “رعیت” می‌خواهد.

توپ مرواری گاه هزل است، گاه فکاهی، گاه شعر است و گاه داستان، گاه دردی‌ست که فریاد می‌شود و گاه فریادی‌ست که به دشنام می‌نشیند. پنداری استفراغ تاریخ و فرهنگی‌ست که زندگی را بر مردم تلخ گردانیده است. توپ مرواری ضد همه‌چیز است. چیزی در آن ستایش نمی‌شود. امیدی در آن به چشم نمی‌خورد. جهان پوسیده‌ای به زیر ذره‌بین کشانده شده است. نمایش ذهن عقب‌مانده و اخلاق سنتی ماست که راه به پیش ندارد. نمایش فرهنگ عوام است در برابر فرهنگ نو.

هدایت از تمامی شگردهای زبانی استفاده می‌کند تا همین فرهنگ خرافه و فریب را بازشناساند. از پندارهای عوام بهره می‌گیرد و در این راستا گنجینه‌ای گرانقدر از باورها، اصطلاحات، فولکلور و گویش‌های مردم عادی فراهم می‌آورد. او حتی زبان‌های داخل کشور را نیز در این اثر دستمایه کار خویش قرار می‌دهد. توپ مرواری گاه از سبک قصه‌نویسی و گاه نیز نقالی و قصه‌پردازی بهره می‌برد. “اکوان دیو” و کریستف کلمب را استادانه همراه “وروره جادو” و “مادر فولادزده” کرده، در کنار شاهان می‌نشاند تا “طلسم زمان” بشکند و به شیوه‌ای نو داستانی را بازگوید.

توپ مرواری داستان “فالوس”گرایی‌ست در فرهنگ ما در پیوند با “قدرت” و “قانون”؛ چیزی که تاکنون هیچ نویسنده‌ای شهامت بیان آن را نداشته است. توپ مرواری داستان توپی‌ست که سال‌های سال در میدان ارگ تهران قرار داشت و زنان و دختران جوان برای رسیدن به خانه شوهر و آبستن شدن، سر و صورت به آن می‌ساییدند و سوارش می‌شدند. هدایت می‌کوشد گذشته‌ای برای این توپ که ارزش تاریخی دارد، در ذهن داستانی خویش بجوید و قدرت آن را در قوانین کشور، در حرمسراها و ذهن عوام، بازیابد.

داستان به زمانی بازمی‌گردد که پادشاه اندلس در اوایل سده شانزدهم میلادی کریستف کلمب را به مأموریت کشف عربستان می‌فرستد و او ناخواسته آمریکا را کشف می‌کند. در آن‌جا توپی را می‌یابد که با خود به پرتغال می‌آورد. این توپ را پرتغالی‌ها در کشورگشایی‌های استعماری خویش به زمان حکومت شاه اسماعیل صفوی به جزیره هرمز می‌آورند. پس از بازپس‌گرفتن جزیره از سوی ارتش شاه عباس، توپ به هند منتقل می‌شود و در نهایت نادرشاه در فتح هند آن را به غنیمت گرفته، به ایران بازمی‌گرداند. و سرانجام به عنوان نمادی نظامی و جنسی به تهران منتقل می‌شود.

توپ مرواری؛ داستانی که تکرار می‌شود

توپ مرواری داستان کولونیالیسم است، تاریخ استعمار است که غارت ذهن را نیز با خود به همراه دارد. هدایت می‌کوشد بر این تاریخ سراسر فاجعه لباس طنز بپوشاند و عظمت‌های پوشالی آن را به سخره گیرد. بر این اساس سلیقه داستانی خویش را به کار می‌گیرد تا از جهانی بنویسد که همیشه کسانی چون او را پس می‌زند و آینده را قربانی گذشته می‌کند. از این جهان سراسر تناقض که در آن ناآگاهی پرچمدار است، هیچ امیدی راه به بهبودی نمی‌برد.

توپ مرواری یادآور داستان “غزیه فرویدیسم” در “وغ‌وغ ساهاب” است که هدایت به نقل از فروید “یک جهنم شهوتی” در “روح آدم‌ها” پیدا می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که «اساساً بشر روی شهوت زندگی می‌کند.» و همین شهوت است که باعث می‌شود توپ مرواری از آمریکا به پرتغال کشانده شود، از آنجا به ایران و سپس هند برده شود و در نهایت به تهران منتقل گردد. رضاشاه نیز به همین علت آن را در “باشگاه افسران” به “قنداقی سمنتی” محبوس می‌گرداند تا هیچ زنی نتواند به آن نزدیک شود.

بیشتر بخوانید : در فواید گیاهخواری

و چنین بود تجربه حضور توپ مرواری در ایران؛ از دودمان افشاریان، صفویان، قاجار تا پهلوی. «اگر باورتان نمی‌شود، بروید از آن‌هایی که دو سه خشتک از من و شما بیشتر جر داده‌اند بپرسید. گیرم که دوره برو بروی توپ مرواری را ندیده باشند، حتماً از پیر و پاتال‌های خود شنیده‌اند… توپ مرواری توی میدان ارگ شق و رق روی قنداق‌هایش سوار بود… تا چشم کار می‌کرد مخدرات یائسه، بیوه‌های نروک ورچروکیده، دخترهای تازه شاش‌کف‌کرده، ترشیده‌های حشری یا نابالغ‌های دم بخت از دور و نزدیک هجوم می‌آوردند… آن‌هایی که بختشان یاری می‌کرد سوار لوله توپ می‌شدند، از زیرش درمی‌رفتند… یک‌جای تنشان را به آن می‌مالیدند… تا دنیا دنیاست آن را وسیله بخت‌گشایی خودشان قرار بدهند.»

در دوران “لاف‌زدن‌‌های” شاهانه و “نابغه عظیم‌الشأن”‌سازی، و “غرغره افتخارات”، توپ مرواری ابتذال انسانیت را به سوگ می‌نشیند. مهم نیست که تاریخ در آن پس و پیش می‌شود و یا در جای خویش نمی‌نشیند. مهم اما این است که پوشالی بودن “تفاخر و تخرخر” در “لاف‌زنی”های بی‌پایان آشکار گردد.

در چنین زمانه و موقعیتی‌ست که توپ مرواری پناهگاهی می‌شود مشکل‌گشا برای تولید مثل. جادوگری، فالگیری، دعا‌نویسی و جن‌گیری نیز می‌شود علم.

صادق هدایت در این اثر پنداری کوشیده است انتقام خود را از این آدم‌ها، از این فرهنگ و از این زمانه بگیرد: «خیال دارم یک‌چیز وقیح مسخره درست بکنم که اخ و تف باشد به روی همه. شاید نتوانم چاپ بکنم، اهمیتی ندارد، ولیکن این آخرین حربه‌ی من است تا اقلاً توی دلشان نگویند فلانی خوب خر بود.» (از نامه به شهیدنورایی)

نسخه جدید “قضیه توپ مرواری” که با “پردازش و پیشگفتار” طاهباز توسط نشر پیام (زیرمجموعه انتشارات گوته و حافظ) در بن آلمان منتشر شده، نسخه‌ای‌ست دست‌نویس از صادق هدایت که ناصر پاکدامن در اختیار طاهباز می‌گذارد تا آن را “لکه‌گیری” کرده، برای انتشار آماده کند. پاکدامن خود در نامه‌ای به تفاوت‌های متن‌های موجود نیز می‌پردازد. چنان که برمی‌آید، نسخه حاضر باید کامل‌ترین متن “توپ مرواری” باشد.

بیشتر بخوانید : «شبح اپراتور، یک پیشگویی»: ثبت تاریخ از زبان تخیل

با مرگ ناصر پاکدامن، پیشگفتاری را که می‌خواست بر این اثر بنویسد، در کتاب دیده نمی‌شود، اما متن حاضر همانی‌ست که او آرزوی انتشارش را در سر داشت. طاهباز در پیشگفتار مفصل خویش از چگونگی فراهم آمدن این اثر، از تفاوت نسخه‌های موجود می‌نویسد.

با انتشار این نسخه می‌توان گفت که سرانجام اثری دیگر از صادق هدایت به شکل کامل خویش، بدون هیچ سانسوری، در اختیار تاریخ ادبیات ایران گذاشته شد.

اسد سیف

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر ابن رسانه نیست.