شیوه بازیگری باستر کیتون، ستاره دوران سینمای صامت که بی‌حسی چهره را باانرژی و تحرک بدن در هم می‌آمیخت توانسته ستایش‌شده‌ترین ستارگان امروز سینما را تحت تأثیر قرار بدهد. از اسکار آیساک و آدام درایور تا آکوافینا.

چرا سبک این بازیگر و کارگردان همچنان برای زندگی مدرن امروز مناسب است؟

باستر کیتون حتی در زمانه خودش هم معما بود. این ستاره سینمای صامت از پشت‌بامی به بامی دیگر می‌پرید، با طوفان و تپه‌های شن می‌جنگید و می‌توانست سوار اتومبیل‌های در حال حرکت شود و بارها از پشت اتومبیل‌های در حال حرکت به شکل کاملاً افقی- که برای همه باورنکردنی بود- کشیده شود.

او همه این‌کارهای خارق‌العاده را به اسم کمدی انجام می‌داد درحالی‌که چهره‌اش هیچ احساسی نشان نمی‌داد. پیتر کریمر، مورخ تاریخ سینما در مقاله‌ای با عنوان “چطور یک ستاره کمدی خلق می‌شود” معتقد است “شیوه بازی سرد کیتون برای خلق شخصیت‌های کمدی که قرار بود سرراست و باورپذیر باشند، بسیار غیرمعمول به نظر می‌رسید.” اصرار او به حفظ این چهره سنگی غیرقابل نفوذ به نظر بسیاری و به‌اشتباه به قادر نبودن در نشان دادن احساسات و یا بی‌استعداد بودن در فن بازیگری تعبیر می‌شد.

ما این روزها این سبک اجرا که در آن بازیگر توانایی بالایی در خودداری از بروز احساسات نشان می‌دهد، ستایش می‌کنیم. بازی‌هایی که در آن‌یک حرکت کوچک میکروسکوپی به زیر متن اشاره دارد و همه احساسات بیرون ریخته نمی‌شود.

انا استیونز، منتقد سینمایی مجله اسلیت میگوید فیلم “فیلم‌بردار“(۱۹۲۸) نوع جدیدی بیوگرافی و تاریخ فرهنگی است که در آن زندگی باستر کیتون و تولد قرن بیستم به هم پیوند می‌خورند:

“کیتون در این فیلم از جنبه‌های فراوانی بسیار جلوتر از زمانه خود بود.”

عمق آگاهی و بی زمان بودن باستر کیتون است که او را تبدیل به شخصیت ایده آلی برای بازیگران امروز می‌کند تا برای بازی‌های خود به او رجوع کنند.

نوع مینی‌مال بودن، خویشتن‌داری و شاعرانگی عمیق او از مرزهای قرن بیستم فراتر رفت و در زمانه ما بیشتر از هرزمانی بر پرده‌های سینما دیده می‌شود.

ستیونز می‌گوید “سکون خویشتن‌دارانه” باستر کیتون، برگ برنده اوست. در سکانس شروع فیلم‌بردار، آنجا که باستر می‌خواهد با نشان دادن اینکه فیلم‌بردار خبری است دختر موردعلاقه‌اش را تحت تأثیر قرار بدهد، از همین برگ برنده استفاده می‌کند. درحالی‌که جمعیت هیجان‌زده، فریاد زنان و پرجوش خروش برای جشن گرفتن و تماشای لحظه ازدواج یک زوج معروف هجوم می‌آورند،باستر کیتون به سمت زنی هل داده می‌شود و در همان لحظه که بسیار به او نزدیک شده، به او دل می‌بازد. چهره او در غوغا و شلوغی اطرافش، در آرامش محض است.


این جنس آرامش و خویشتن‌داری باوجود بحران عمیق درونی را می‌توانیم در بازی ستایش‌شده اسکار آیساک در فیلم درون لووین دیویس (۲۰۱۳) هم ببینیم.

آرامش متفکرانه اسکار آیساک در فیلم داخل درون لوییس (۲۰۱۳) انعکاسی از سکوت آمیخته با غم باستر کیتون را در خود دارد

آیساک در گفتگویی که در پادکست آوارد چتر با اسکات فینبرگ داشت گفت نقطه ارجاع اولیه‌ای برای خلق شخصیت نوازنده و ترانه نویس موسیقی فولک که فیلم برادران کوئن روایت اودیسه وار زندگی‌اش را روایت می‌کند، قطعاً باستر کیتون بوده است: “او بهترین منبع الهام من بود.” و بعد در ادامه گفتگو به موضوعی می‌پردازد که آن را “کمدی سرسختی” می‌نامد. او توضیح می‌دهد این یعنی انتخاب یک حالت در چهره که “در طول فیلم چندان تغییر نمی‌کند و یک‌جور حس غم در آن وجود دارد.”

به‌این‌ترتیب آیساک لبخند را به‌کل از حالت‌های چهره‌اش حذف کرد تا شخصیتی خلق کند که به معنی واقعی از جهان و همه آدم‌های آن خسته است.


یک بازی بافاصله را با حالات چهره بسیار جزئی شخصیت می‌شناسیم. احساسات شدیدی که فروخورده شده‌اند، سرباززدن از عکس‌العمل‌های شدید و لحظه‌های پر سروصدا.



اما سکون به معنی تهی بودن نیست. همان‌طور که کیتون و آیساک نشان داده‌اند، حتی با تعداد محدود رنگ می‌توان ترکیب‌ها و رنگ‌های بسیاری خلق کرد. دریکی از صحنه‌های فیلم داخل لوین دیویس، افسردگی آیساک بسیار کیتون وار می‌شود.

در طول سکانسی که گربه‌ای را به مترو می‌برد، در صورتش ردی از بی‌حوصلگی می‌بینیم اما وقتی مجبور می‌شود دنبال گربه که حالا داخل واگن شلوغ فرار کرده بدود، به یک نوع کمدی ساکت می‌رسیم. نمونه دیگر صحنه‌های داخل اتومبیل با رولند ترنر با بازی جان گودمن است.

لووین در صندلی جلوی اتومبیل نشسته است. جانی فایو (گرت هدلند) شاعر جوان نسل بیت که خدمتکار رولند است، رانندگی می‌کند و رولند ترنر که نوازنده موسیقی جازاست، پرهیبت و عصابه‌دست، در صندلی عقب لم‌داده است. بعدازاینکه با صدای خروپف خودش از خواب بلند می‌شود، با عصای دست و با سؤال کردن‌های پشت سر هم، سربه‌سر لووین می‌گذارد. وقتی می‌فهمد که نام لووین، از زبان ولزی می‌آید شروع به تعریف کردن داستان بلندی می‌کند که اصلاً جالب نیست.


از بهترین فیلم‌های کوتاه کیتون که تنها ۲۰ دقیقه است، می‌توان به یک هفته اشاره کرد؛ اثری به یاد ماندنی از مردی که می‌خواهد تازه‌عروسش را به خانهٔ بخت ببرد اما طوفان موجب خرابی خانه‌شان می‌شود :



صورت لووین در تمام این مدت آرام است. فقط رد محوی از نیشخند و خیس کردن گاه‌به‌گاه لب‌هایش را می‌بینیم. لحظه‌ای که به بیرون پنجره نگاه می‌کند انگار دارد در دلش می‌گوید: “این مرد باورکردنی نیست!»

کمی بعدتر، در ادامه مسیر، لووین که حالا کلافه‌تر از قبل است می‌گوید او تازگی تنها موسیقی اجرا می‌کند چون همکار نوازنده‌اش، مایک: «خودش را از بالای پل جرج واشنگتن، انداخت پایین.»

وقتی این جمله را می‌گوید هیچ اثری از غم در چهره‌اش نیست. چشم‌های قهوه‌ای آیساک فقط به‌جایی دور در میان جاده پیش رو خیره مانده است اما حتی در این لحظه هم اثری از ناراحتی درونش نمی‌توان دید.

این نگاه خیره بدون تردید میراث باستر کیتون است. منتقد فرانسوی رابرت بنایون در کتاب نگاه باستر کیتون، در چندین مقاله که به شکل هوشمندانه‌ای با عکس‌هایی از صورت باستر کیتون که اوج وقار و قدرت درون او را به نمایش می‌گذارند همراه شده‌اند، موضوع نگاه خیره او را بررسی می‌کند.

بنایون معتقد است “هدف هر نمای نزدیک” در فیلمی از باستر کیتون این بود که با نگاه خیره‌اش در مقابل ما قرار بگیرد. وقتی باستر خیره به مانع با مشکلی غیرمنتظره در خارج قاب و بالای سرش نگاه می‌کند آن مانع، خطر یا امر شگفت‌انگیز برای ما تماشاگر هم مرئی می‌شود.

کیتون کمدینی با دقت و ظرافت فوق‌العاده بود و به‌شدت در عمق مسائل فرومی‌رفت. ما همیشه شاهد فکر کردن او بودیم. درست همان‌طور که لووین در اتومبیل دارد به مایک فکر می‌کند.

نرمش و دقت

آن‌طور که اسمیت توضیح می‌دهد یکی دیگر ویژگی‌های منحصربه‌فرد کیتون “نرمش و دقت او است.” هرچند کیتون هیچ‌وقت آموزش رسمی رقص ندیده بود، حرکت‌های آکروباتیکش پرانرژی، شاعرانه و درکش از ریتم در حدی است که آرزوی رقصنده‌های حرفه‌ای است. “کوچک‌ترین حرکت‌هایی که در حالات چهره یا در بدنش انجام می‌دهد واضح و شفاف‌اند طوری که اصلاً مکانیکی به نظر نمی‌رسند.” اسمیت ادامه می‌دهد:

“به همین دلیل تعجبی ندارد بازیگر- رقصنده‌هایی (مانند دنیس لاوان) در حد توان خود سعی می‌کنند کیتون را شبیه‌سازی کنند.”


اولین کسی که در اینجا به فکر می‌رسد میراندا جولای است که نیویورکر او را بازیگری «با انعطافی آهنین چون باستر کیتون» توصیف کرد. او در اولین حضورش در فیلم آینده ساخته ۲۰۱۱ درصحنه‌ای از فیلم، رقص آبستره خیره‌کننده‌ای دارد. بازی او- که از مجموعه‌ای از حرکت‌های بدن دقیق و گاه پر از غم و اندوه شکل‌گرفته – متأثر از شیوه کمپانی رقص آمریکایی به نام پیلوبولوس است. (من تنها کسی نیستم که متوجه این ارتباط شده باشم.) نام این کمپانی رقص از نام یک نوع قارچ گرفته‌شده است که ساقه‌ها و ریشه‌هایش را به قدرت، سرعت و دقتی خارق‌العاده باز می‌کند.

فیلم‌های باستر کیتون را واکنشی به پوچی زندگی مدرن دانسته‌اند.

بازی باستر کیتون به خاطر اجرای بسیار سرد و خونسردش شناخته می‌شود. هرچقدر هم یک شوخی کمدی احمقانه باشد- او هم مانند همه کمدین ها باپوست موز زیر پایش طرف شده است- صورتش جدی، ثابت و بی‌حرکت می‌ماند. آن‌طور که اسمیت اشاره می‌کند “تضاد بین سکون و سردی چهره‌اش با بدنی که دائماً در معرض انواع و اقسام بلاها قرار می‌گیرد هسته اصلی بازی‌اش را شکل می‌دهد.”

در یک کمدی دو حلقه‌ای در دهه ۲۰ میلادی به نام یک هفته، کیتون و تازه‌عروسش سعی می‌کنند خودشان خانه‌ای بسازند. آن‌ها به شکل دردآوری شکست می‌خورند. همان‌طور که دانا استیونز درباره فیلم‌بردار اشاره می‌کند: “خانه‌ای که آن‌ها به دست خود می‌سازند آن‌قدر کج‌وکوله است که مطب دکتر کالیگاری در برابرش مانند نمونه‌ای از تقارن یونانی است.”

بعدازآنکه یک قطار باری از وسط خانه‌شان عبور می‌کند، آن‌ها یک علامت برای فروش کنار خرابه‌های خانه می‌زنند و به دنبال جایی جدید راه می‌افتند. ممکن است به‌سادگی تصور کنید کیتون می‌خواهد مردی بی‌خانمان را به تصویر بکشد اما نه یک بی‌خانمان واقعی. درست همان‌طور که وقتی ارن از اوضاع آشفته زندگی‌اش می‌گوید اما از آن دفاع هم می‌کند.

البته باید به یاد داشته باشیم، هنرمندان مؤلف دیگری هم هستند که بی‌حسی بخشی از اجرای آن‌ها است و احتمالاً آن‌ها هم بر سبک اجرای بازیگری چون گالاور تأثیر داشته‌اند. تینا پست استادیار دانشگاه شیکاگو است. حوزه تحقیق او درباره مسئله نژاد در بازیگری و زیبایی‌شناسی اجرای بی‌حس است.

به اعتقاد او این سبک بازی بی‌حس به‌پیش از باستر کیتون برمی‌گردد یا لااقل هم‌زمان با او، این سبک در حال رایج شدن بوده است. پست اشاره می‌کند “شیوه‌ای که در آن کیتون چهره بی‌حسش را با استقامت بدنش همراه می‌کند بسیار نزدیک به روند ساخته‌شدن شمایل آمریکایی سیاه‌پوست است.”


پست تأکید می‌کند تلاش برای گسترده‌تر کردن تعریفی که از بی‌حسی ارائه می‌شود به‌هیچ‌وجه به‌منظور ندیده گرفتن کیتون نیست بلکه قصد این است “شیوه‌های دیگر اجرا گری در فرهنگ آمریکایی را هم در این تعاریف در نظر گرفت.” درست همان‌طور که به تصویر کشیدن چهره سیاه‌پوست در قرن بیستم دچار تغییر و تحول شده است. گاه فرصت‌هایی فراموش‌نشدنی برای زیرورو کردن یک تصویر کلیشه شده و وارونه کردن آن به‌دست‌آمده است. مانند اپیزود تدی پرکینز در سریال آتلانتا.

این تغییر و تحول را در می‌توان در مسیری که خود کیتون در طی سال‌ها در فرهنگ تصویری طی کرده است هم دید. او همیشه در دسترس و تأثیرگذار بوده است. به فراخور زمانه بخش‌هایی از سبک او مورداستفاده قرارگرفته شده، به آن عکس‌العمل نشان داده‌شده و یا برای وفق دادنش با بدن‌ها، ژانرها و یا هدف‌های مختلف تغییراتی پیداکرده است.

هنوز هیچ بازیگری دقیقاً شبیه باستر کیتون نیست. تنش و تناقضی که در جنس بازی‌اش وجود دارد نه‌فقط در زمان معاصر بلکه در سال‌های دهه بیست هم نادر بود. اما می‌توان با شجاعت گفت خودداری و جدیتی که در سبک اجرای این بازیگران ستایش‌شده قرن بیست و یکم مبینیم مدیون فیلم‌ساز و بازیگری است که نه‌تنها یاد گرفت چطور اجزا دوربین را از هم جدا و دوباره آن را سر هم کند، بلکه توانست قدرت دوربین در ثبت کوچک‌ترین عکس‌العمل‌ها را به معنی واقعی درک کند.