فرهنگستان | پلاک ۵۲ - Page 14

آخرین شماره مجله پلاک52

دسته: فرهنگستان

ادبیات ایران و جهان, داستان, فرهنگستان

داستان کوتاه – خانه ای در خاطرات 

خانه ی ما چند اتاق دارد که هر کدام از آنها با یک در به ایوانی باز می شود که سه پله با زمین فاصله دارد. مادرم عصر های تابستان روی ایوان، قالیچه ای پهن می کند و همگی روی آن می نشینیم. چای می خوریم و گاهی نان بربری داغ که با پنیر، خیار و گوجه فرنگی، لقمه گرفته می شود.

ادبیات ایران و جهان, داستان, فرهنگستان

داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت بیست و دوم 

مدتی بود که رفت‌وآمدهای با دلیل و بی‌دلیل حشمت صادقی به خانه‌‌ی سرایداری اعصاب سلیم‌سامورایی را خط خط می‌کرد؛ اما در عوض خوش‌خدمتی خدیجه تمامی نداشت.  چند باری هم سلیم‌سامورایی سر بی‌توجهی صدیقه به نوع لباس پوشیدنش در مقابل حشمت صادقی گیر داده بود و برایش خط و نشان‌ کشیده بود.

ادبیات ایران و جهان, زیر سقف نویسندگی, فرهنگستان, کاناپه

نگاهی به کتاب جنس دوم نوشته سیمون دوبوار 

در جنس دوم- سیمون دوبوار- با اتکا به این نکته که زمینه‌های عینی و اجتماعی برای پرورش جامعه‌ای مردسالار بستری مهیا دارد و همواره زن تابع و «دیگری» خوانده می‌شود، بسیاری از واقعیات را بر زنان جهان آشکار ساخته است.

ادبیات ایران و جهان, زیر سقف نویسندگی, فرهنگستان, کاناپه

غزال رمان ایران 

غزاله علیزاده در بهمن ماه ۱۳۲۵ درمشهد چشم به هستی گشود و برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در رشته‌ی علوم سیاسی لیسانس گرفت و در پاریس – دانشگاه سوربن‌– در رشته‌های فلسفه و سینما به تحصیل پرداخت.

داستان, داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هفتاد و دوم 

برای تو چه فرق می کند – مجلس شیخ راشد – شیخ حمد، شیخ زاید و با حتی شیخ خالد حاکم شارجه. مسئله مهم اینست که می گویند تو به شاه وعده داده ای که انگلیس از اقدام او در افزایش محدوده آبهای ساحلی جزیره ابوموسی از سه مایل به ۹ مایل پشتیبانی خواهد کرد.

شعرانه, فرهنگستان, کاناپه

از صدای سخن عشق 

سیمین خلیلی (۱۳۰۶-۱۳۹۳) معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس خلیلی از چهره های به یاد ماندنی و شاعر صاحب سبک درعرصه غزل فارسی و همچنین از زنان پیشرو در اندیشه و ادبیات و سنت‌گریز معاصر بود که در زمینه مفاهیم انسانی حقوق بشر و حقوق زنان نیز فعالیت می‌کرد.

ادبیات ایران و جهان, داستان, فرهنگستان

داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت بیست و یکم 

طلا نگاه دل‌سوزانه و متأثرش را به سلیم‌سامورایی داد. سلیم‌سامورایی تلخ حرف می‌زد و گلویش گرفته بود. طلا از جا برخاست و رفت کنار سلیم‌سامورایی نشست. انگشتان کشیده‌اش را گذاشت روی دست او که به لبه‌ی تخت قلاب شده بود.