نویسنده : رابین مور

برگردان : غلامرضا کیامهر

 ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث چهار دهه اخیر منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است. قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او، لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.

قسمت نوزدهم

لبخند مرموزی بر لبان فیتز ظاهر شد و به دنبال آن فیتز تقاضای دیگری را با ابراهیم مطروس در میان گذاشت:

« من می دانم که در کشورهای عربی خلیج فارس برای زن های مجرد ویزای سفر صادر نمی شود ولی زن جوانی در سفارت آمریکا در تهران کار می کند که وجودش در دوبی برای من بسیار ضروری است. در صورت امکان می خواستم تقاضا کنم که استثنائا برای این زن ویزا صادر شود.»

از شنیدن این درخواست آثار نوعی نگرانی در چهره ابرهیم ظاهر شد اما یکبار دیگر سپه به داد ابراهیم رسید و گفت:

« نگران این مسئله نباش. خودم ترتیب آنرا خواهم داد. فقط کافی است تاریخ حرکت این خانم را به من اطلاع دهی. » فیتز به خاطر وعده همکاری سپه از او تشکر کرد و پس از آن هر سه نفر آماده صرف ناهار شدند.

——

در پایان میهمانی شام حاکم دوبی، جان استکس رندانه فیتز را به کناری کشید تا درباره چند مسئله مهم با او گفتگو کند. فندر براون و تیم مک لارن که در جریان گفتگو با حاکم دوبی امتیازهای بسیاری کسب کرده بودند از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. فندر براون اجازه یافته بود تا مستقلا به فعالیت های نفتی دست بزند و مک لارن نیز اجازه تاسیس یک بانک را از حاکم دوبی گرفته بود. اما جان استکس که با فیتز خلوت کرده بود به چیزهای بزرگتری می اندیشید: روباه کهنه کار انگلیسی قصد داشت فیتز را به طعمه ای برای شکارهای بزرگش مبدل سازد:

« فیتز، بنظر من ما دو نفر می توانیم برای هم بسیار سودمند واقع شویم.»

فیتز که از همیشه سر حال تر بنظر می رسید لبخندی تحویل جان استکس داد و گفت:

« بهتر است حاشیه روی نکنی. امروز از هر طرف به من پیشنهادهای سخاوتمندانه می کنند. تو هم هرچه زودتر پیشنهادهایت را مطرح کن.»

« پیشنهاد من به سرمایه گذاری های اعراب در ایالات متحده مربوط می شود. شریک آمریکایی من بنام هارکورت تورن ول که اهل بوستون است قرار است ظرف یکی دو هفته آینده برای گفتگو در همین زمینه وارد دوبی شود. تورن ول از یک خانواده بانکدار آمریکایی است ولی آنها در زمینه های دیگری از جمله در روزنامه ها و شبکه های تلویزیونی هم سرمایه گذاری کرده اند. مدت هشت سال سرنخ این نوع سرمایه گذاری ها در دست تورن ول جوان بود و به همین سبب در سرتاسر آمریکا شهرت زیادی به هم زده است. او تا چندی پیش اداره امور چهار روزنامه و سه ایستگاه تلویزیونی را از طرف خانواده اش در دست داشت. نکته قابل توجه در مورد تورن ول این است که او با اغلب ناشران روزنامه ها و صاحبان فرستنده های تلویزیونی آمریکا روابط بسیار نزدیکی دارد. خانواده تورن ول به طمع دست یابی به سود سرشار روزنامه ها و ایستگاه های تلویزیونی خود را به بهای گزافی فروختند چون احساس می کردند پرداختن به همان حرفه بانکداری برایشان با صرفه تر است. البته هار کورت تورن ول که در میان دوستانش به کورتی معروف است از این اقدام سخت دل آزرده شد و خانه و زندگیش را به جامائیکا منتقل کرد. من سال گذشته در جامانیکا به دیدار او رفتم.»

حکمرانان ثروتمند کشورهای نفت خیز عرب می توانند و به دلایل زیادی مایلند در این سرمایه گذاری مشارکت کنند. همه ما خوب می دانیم که اعراب در آمریکا هیچگونه تشکیلات تبلیغاتی در اختیار ندارند و وسائل ارتباط همگانی آمریکا دربست در اختیار یهودیان و طرفداران اسرائیل است.

در این هنگام فیتز صحبت استکس را قطع کرد و پرسید:

شیخ زاید بن سلطان آل نهیان ، بنیانگذار امارات متحده عربی

«خوب. بگو ببینم، چه طوری با این آقای تورن ول آشنا شدی؟»

جان استکس سینه ای صاف کرد و پاسخ داد: « من می دانم که از شما ماموران اطلاعاتی هیچ چیز را نمی شود پنهان کرد. البته من در جریان فعالیت های نفتی در منطقه خاورمیانه تا به حال با افراد زیادی نظیر تورن ول دوستی بهم زده ام. من در فرصت یکی از این دیدارها متوجه شدم که کورتی آدم پولداری است و سعی کردم دست او را بند کنم اما دریافتم که کورتی رویاهای خیلی بزرگی در سر دارد. او می خواهد یک امپراطوری ارتباط جمعی در آمریکا ایجاد کند. او حتی قصد خرید روزنامه نیویورک تایمز را داشت ولی صلاح در آن دید که بعد از اتمام سومین دور اعتصاب کارکنان این روزنامه تصمیم خود را عملی سازد. مشکل اساسی کورتی کسری پول است چون ایجاد امپراطوری مورد نظر او دست کم به یک میلیارد دلار سرمایه نیاز دارد. من به او گفتم که حکمرانان ثروتمند کشورهای نفت خیز عرب می توانند و به دلایل زیادی مایلند در این سرمایه گذاری مشارکت کنند. همه ما خوب می دانیم که اعراب در آمریکا هیچگونه تشکیلات تبلیغاتی در اختیار ندارند و وسائل ارتباط همگانی آمریکا دربست در اختیار یهودیان و طرفداران اسرائیل است. در اینصورت چنانچه اعراب بخواهند صدایشان را به گوش آمریکایی ها برسانند باید در صدد خرید و کنترل بعضی از دستگاه های تبلیغاتی آمریکا بر آیند. برای این منظور هارکورت تورن ول مناسب ترین فرد است. به کمک او می توان نسبت به خرید یک شبکه تلویزیونی و یک روزنامه با پول شیوخ کشورهای نفتخیز عرب اقدام کرد.»

فیتز در پاسخ سری تکان داد و گفت:

« متاسفانه اعراب کاری به این مسائل ندارند و فقط در اندیشه ثروت اندوزی هستند.»

جان استکس که گویی اظهار نظر فیتز را نشنیده است ادامه داد:

« تاسیس این امپراطوری تبلیغاتی از نظر پولی هم استفاده های سرشاری دارد. به نظر کورتی سود این کار از هر نوع سرمایه گذاری دیگر بیشتر است. بهترین دلیل بر این مدعا رئیس جمهوری کشور خود شماست. او با در اختیار داشتن یک فرستنده تلویزیونی در یکی از شهرهای آمریکا ثروت سرشاری به جیب زده است.»

فیتز ضمن تایید گفته های جان استکس جواب داد:

« ولی موقعیت رئیس جمهوری آمریکا با شیوخ عرب متفاوت است. »

«اتفاقا ما قصد داریم از همین مسئله برای ترغیب شیوخ عرب استفاده کنیم. آنها باید بپذیرند که بجز این راهی برای تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی آمریکائیان وجود ندارد.»

تو هنوز اعراب را نشناخته ای. تفرقه و نفاق مشخصه اصلی رهبران عرب است و به همین سبب آنها درهیچ نبردی کمترین شانسی برای پیروزی بر دشمن ندارند!

. فیتز سری تکان داد و پرسید:

«خوب، نقش من در این ماجرا چه خواهد بود ؟ »

جان استکس که گوئی انتظار چنین پرسشی را داشت به حاضر جوابی گفت:

«آنچه مسلم است اعراب از تو به عنوان یک افسر اطلاعاتی ارتش آمریکا که به ضدیت با اسرائیل برخاسته یاد می کنند و تو را قربانی دفاع از آرمان خود می دانند. بنابراین تو می توانی ترتیب ملاقات مشترک خودت، من و تورن ول را با هر یک از حکام پرنفوذ و ثروتمند عرب بدهی. بقیه کارها به عهده خود ما.»

فیتز با شنیدن پیشنهاد جان استکس آهی کشید و گفت:

« متاسفانه تو هنوز اعراب را نشناخته ای. تفرقه و نفاق مشخصه اصلی رهبران عرب است و به همین سبب آنها درهیچ نبردی کمترین شانسی برای پیروزی بر دشمن ندارند.» جان استکس برافروخته پاسخ داد:

« ولی در میان اعراب استثناء هم وجود دارد. بهترین نمونه همین شیخ راشد حاکم دوبی است که به محض خبردار شدن از موضع گیری تو به سود اعراب اینطور سخاوتمندانه تو را به دوبی دعوت کرد.»

شیخ راشد ابن سعید ، پدر دوبی مدرن

«پس منظور تو اینست که من برای جلب موافقت رهبران عرب و جمع آوری پول از آنها همه کشورهای خاورمیانه را زیر پا گذارم ؟ »

« بله دقیقا همینطور است ولی ما علاوه بر پول نفت اعراب قصد داریم ناخنکی هم به حساب های بانکی آنها بزنیم! در حال حاضر شیخ راشد برای اجرای این پروژه آمادگی کامل دارد.»

فیتز که ظاهرا پیشنهادهای جان استکس را پذیرفته بود در حالیکه برای خداحافظی از جا برمی خاست گفت:

« بسیار خوب. بهتر است درباره چند مسئله بانکی گفتگوئی هم با تیم مک لارن داشته باشم و بعد از آن برای رفع خستگی قدری استراحت کنم.»