ماجراهای هیجان انگیز این رمان سیاسی در واقع نوعی افشاگری زیرکانه پشت پرده حوادث سه دهه آخر حکومت پهلوی در منطقه خلیج فارس و شرق میانه است که یک سر تمامی این ماجراها به تهران دهه ۱۹۷۰ میلادی  ختم می شود. شهری که نویسنده از آن به عنوان کانون توطئه های خاور میانه یاد کرده و شگفت آنکه نقطه شروع ماجراهای کتاب نیز تهران زمان محمدرضا شاه پهلوی است.   قهرمان اصلی داستان یک سرهنگ ضد اطلاعات ارتش آمریکا است که به عنوان وابسته نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول به کار است. به همراه او،  لیلا دختر زیبا و جذاب یک خانواده سرشناس ایرانی که به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مشغول به کار است، خالقان اصلی این رمان جذاب و نفس گیر هستند.

نویسنده : رابین مور

برگردان : غلامرضا کیامهر

قسمت قبلی داستان ماموریت در دوبی را مطالعه کنید

قسمت شصت و پنجم

برایان فالمه در نهایت خشم و برافروختگی وارد دفتر کار جک هر کروس رئیس پلیس دوبی شد. جک هر کروس از صاحب منصبان عالیرتبه پلیس انگلیس بود که بر پایه قراردادی با شیخ راشد حاکم دوبی ریاست پلیس این شیخ نشین را عهده دار شده بود. هر کروس از آن آدمهای نبود که مامور هفت خطی چون برایان فالمه بتواند با طرح مسائل حاد سیاسی احساساتش را تحریک کند به همین سبب هنگامی که نگاهش به چهره برافروخته فالمه افتاد در کمال خونسردی و با لحنی خودمانی به او خوش آمد گفت:

سلام برابان – چه خبر اینطرفها؟ اصلا انتظارش را نداشتم اینطور سرزده بدیدنم بیائی،

برایان فالمه همانطور تلخ و عبوس جواب داد:

از اینکه بدون اطلاع قبلی مزاحمت شدم عذر میخواهم اما وصول یک گزارش خیلی مهم و محرمانه از بمبئی وادارم کرد نزد تو بیایم. این گزارش حاکی است که دو فروند قایق گارد ساحلی هند به شکل مرموزی در دریای آزاد ناپدید شده اند. یکی از این قایق ها در آخرین تماس رادیویی پیش از غرق شدن اطلاع داده که به هنگام تعقیب یک کشتی ماهیگیری هدف قرار گرفته و به شدت آسیب دیده است. ملوانان قایق هندی هیچگونه سلاحی را در لنج ماهیگیری مشاهده نکرده اند و به همین سبب به درستی متوجه نشده اند که توسط چه کسی هدف قرار گرفته اند.

هر کروس با بیتفاوتی پرسید:

خوب – بعدش چی؟ اصلا من نمیدانم چه رابطه ای میان غرق قایق های گشتی هند و پلیس دوبی وجود دارد ؟!

علت وجود این رابطه آنست که کشتی ماهیگیری مورد نظر ملوانان هندی از بندر دوبی عازم سواحل هند شده است!

عکسی قدیمی از خور دبی در دهه ۶۰ میلادی

و تو چگونه این راز را کشف کرده ای؟

البته مدارک من در این زمینه کافی نیست ولی بقین دارم که این آقای فیتزلود سرهنگ سابق ارتش آمریکا در ماجرا دست داشته است!

اگر اشتباه نکرده باشم تو به من گفتی که قایق های هندی در آبهای بین المللی هدف قرار گرفته اند ؟

بله، گویا اینطور است.

و آیا این هم درست است که قایق های گارد ساحلی هند اغلب در آبهای بین المللی مزاحم کشتی ها و لنج های متعلق به دوبی می شوند ؟ 

بله چنین چیزی هم واقعیت دارد.

پس به این ترتیب ناخداهای کشتی های دوبی حق دارند در برابر مزاحمت قایق های هندی از خود دفاع کنند.

تو داری وارد جزئیات فنی قضیه می شوی در صورتیکه به نظر من این آمریکایی حرامزاده با وارد کردن غیرقانونی اسلحه به دوبی و سوار کردن آنها بر روی یک کشتی تجاری متعلق به سپه مرتکب یک کار خلاف قانون شده است.

آه – برایان عزیز – حق با توست و اتفاقا حضرت حاکم هم نسبت به ورود غیرقانونی هر گونه اسلحه به دوبی از ناحیه هر کسی که باشد حساسیت دارد، ولی من هرگز نشنیده بودم که سپه لنج خود را مسلح کرده باشد.

جک – من از تو می خواهم این آمریکایی شرور را بازداشت کنی و شر او را از سر سپه و لنج های او بکنی. دستور بده در بازگشت لنج آنرا مورد بازرسی قرار دهند چون اطمینان دارم زرادخانه ای از انواع سلاحها در آن پیدا خواهی کرد!

ولی تو از رابطه نزدیک میان سپه با شیخ راشد آگاهی داری. ضمنا حضرت حاکم در کلیه فعالیتهای تجارتی بندر شریک و سهیم است و به همین سبب به نظر دخالت من در امور مربوط به سپه دور از عقل و خردمندی است.
شیخ راشید بن سعید آل مکتوم، معمار دبی مدرن

ولی ما نمیتوانیم اجازه دهیم این قبیل کارهای خلاف در این منطقه ادامه پیدا کند. چون اگر جلو این آمریکایی گرفته نشود ترس از آن دارم که در آینده به کارهای خلاف دیگری دست بزند بنابراین فیتزلود باید حتما از دوبی اخراج شود.

در این هنگام هر کروس دستی بر موهای خود کشید و پس از سردادن خنده ای تمسخر آلود گفت:

دوست عزیز مثل اینکه از پشت کوه آمده ای و نمی دانی که فیتز میهمان شخصی حضرت حاکم است. تو چه مدرکی علیه او در دست داری؟ بعلاوه اگر خیلی دلت از بابت ورود غیرقانونی اسلحه به دوبی شور میزند چرا کاری به کار (ژان لویی سرا) نداری ؟ همه ما می دانیم که این دلایل فرانسوی آزادانه به فروش انواع اسلحه و مهمات به کشورهای خلیج و اطرف آن مشغول است. اگر قرار باشد کسی را در رابطه با قاچاق اسلحه دستگیر کنم این شخص کسی جز همان (ژان لوئی سرا) نیست ولی افسوس که این حرامزاده هیچ ردپایی از خود باقی نمی گذارد.

برایان فالمه که در قبال سرختی هر کروس احساس درماندگی می کرد با تغیر پرسید:

ببینم جک – حرف آخر تو نیست که نه حاضری لنج سپه را مورد بازرسی قرار دهی و نه این آمریکایی بی پدر و مادر رادستگیر کنی؟

هر کروس برای آرام ساختن فالمه لبخندی زد و گفت:

برایان – اینکار نیاز به فکر کردن دارد. اجازه بده قبلا در این باره با شیخ راشد صحبت کنم. خودم نتیجه کار را به تو اطلاع خواهم داد.

فالمه که دیگر کاری در آنجا نداشت برای خداحافظی سر پا ایستاد:

من فردا با تو تماس می گیرم و اگر اطلاعات تازه تری به دست آورده باشم به تو خواهم گفت.

برایان فالمه با احساس نارضایی کامل از ثمره دیدارش با جک هر کروس اداره پلیس دوبی را ترک گفت و یکراست عازم دفتر کار خود در ناحیه خور دوبی شد. او با ورود به دفترش متوجه شد که دوید هرنت خبرنگار آمریکایی انتظارش را می کشد. برایان فالمه در ایامی که هرنت در دوبی دربدر دنبال کسب خبرهای داغ درباره فعالیت های پشت پرده فیتزلود می گشت چندین بار با او ملاقات و گفتگو کرده بود. او از ارزش داشتن رابطه دوستانه با خبرنگاران به ویژه در آن شرایط حساس که نیروهای انگلیسی از شرق سوئز و منطقه خلیج فارس خارج میشدند به خوبی آگاهی داشت. فالمه به عنوان یک کارگزار تراز اول سیاست های انگلیس در منطقه وظیفه داشت تا به هر قیمت که شده نفوذ انگلیس را در خلیج فارس حتی بعد از خروج نیروهای نظامی آن از منطقه حفظ کند.

ثبت نام کنید

( ارسال رایگان برای فرزندان بالای ۱۵ سال در سراسر کانادا)

برایان فالمه با چنین احساسی با خبرنگار آمریکایی برخورد کرد:

سلام آقای هرنت. از دیدار دوباره شما فوق العاده خوشحالم. امیدوارم بتوانم کاری برایتان انجام دهم.

واقعیت اینست که من برای تکمیل گزارشهای قبلی خودم که چندی پیش درباره آن با هم صحبت کردیم نزد شما آمده ام.

منظورتان اطلاعات مربوط به آن سرهنگ بازنشسته آمریکایی است ؟

بله بله دقیقا چند روز پیش – شب هنگام من او را در حالی که با یک لنج تجاری لنگرگاه (دیره) را ترک مشاهده کردم. ظاهرا لنج به سپه تعلق داشت. شما در صحبت های قبلی ابراز عقیده کرده بودید که احتمالا فیتز در کار قاچاق طلا با سپه همکاری دارد و به من گفتید که تصور می کنید فیتز برای مسلح کردن لنج سپه به طور محرمانه اقدام به ورود اسلحه و مهمات به دوبی کرده است.

برایان فالمه با تکان دادنهای مکرر سر گفته های هرنت را تائید می کرد.

درست لحظاتی پیش از ترک بندرگاه من با فیتزلود برخورد و گفتگو داشتم. او به من گفت که برای گردش و وقت گذرانی با لنج به کویت میرود. البته من حرف او را باور نکردم چون مطمئن بودم که لنج با محموله ای از طلای قاچاق مستقیما عازم بندر بمبئی است. با اینهمه برای حصول اطمینان راهی کویت شدم و مدت یک روز تمام در بندرگاه کویت انتظار کشیدم ولی همانطور که انتظار داشتم اثری از لنج حامل فیتز و دوستانش پیدا نشد.

فالمه خنده بلندی سر داد:

مطمئنا فیتز به کویت نرفته بلکه همانطور که گفتید مقصد اصلی لنج سواحل هند بوده و بعلاوه….) صحبت های فالمه با ورود معاونش (جان براش) نیمه تمام قطع شد.

جان براش غرق در هیجان بود:

آقای فالمه هم اکنون پیام تازه ای از بمبئی دریافت کرده ایم.

فالمه نگاه معنی داری به چهره خبرنگار کنجکاو آمریکایی انداخت که به دنبال آن خبرنگار آمریکایی برای ترک دفتر کار فالمه سر پا ایستاد:

من تا اتمام صحبت های شما و معاونتان در بیرون منتظر می مانم.

بعد از رفتن هرنت گفتگو میان برابان فالمه و معاونش از سر گرفته شد:

این هرنت با آنکه یک روزنامه نگار حرفه ای آمریکایی است آدم چندان بدی به نظر نمی رسد. ولی بگو ببینم چه پیامی از بمبئی دریافت کردهای ؟

پیام اینست که سومین شناور گارد ساحلی هند هم به هنگام تعقیب یک لنج به ظاهر تجاری با ماهیگیری در نزدیکی سواحل هند در فاصله ای نه چندان دور از بمبئی هدف قرار گرفته است

فالمه مشتی بر روی میز مقابلش کوبید:

اینهم یکی دیگر – بر تعداد قربانیان دائما اضافه می شود.