سعدی شیرازی یکی از مفاخر ملی ما و شاعری است که او را استاد سخن نامیده اند. ما ایرانی ها همان قدر که به سعدی و غزل هایش خو داریم و با صدای استاد شجریان و دیگر خوانندگان شنیده ایم، بوستان و گلستان را هم خوانده ایم یا ناخوانده می دانیم و گاه پندهایش را در زندگی روزانه به کار می بندیم. شیخ مصلح الدین آن قدر راه و چاه زندگی را نشان ما داده که مرید او شده ایم.


چنین کنند بزرگان با صدای محمد مفتاحی


مطالعه کنید: چنین کنند بزرگان: قسمت دوم

یادش به خیر دکتر محمود انوار در کلاس هایش همیشه می گفت اگر قرآن نبود؛ گلستان سعدی برای هدایت بشر کافی بود. حال سوال این جاست که ما به پندهای سعدی اندیشیده ایم یا چون خود را مرید او دانسته ایم و او را بزرگ می شماریم، نیازی نمی بینیم که به حرف هایش فکر کنیم.

یکی از نکته های سعدی در باب اول گلستان، که سیرت پادشاهان نام دارد، دروغ مصلحتی است. ابتدا حکایت سعدی را بشنوید:

در یکی از جنگ ها، عده ای را اسیر کردند و نزد پادشاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکی از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از زندگی ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش قرار داد، که گفته اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل بگوید.

وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز

شاه از وزیران حاضر پرسید: این اسیر چه می گوید؟

یکی از وزیران پاک نهاد گفت: این آیه را می خواند: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس

پرهیزکاران آنان هستند که هنگام خشم، خشم خود را فرو برند و لغزش مردم را عفو کنند و آنها را ببخشند. (آل عمران / ۱۳۴)

شاه با شنیدن این آیه، به آن اسیر رحم کرد و او را بخشید، ولی یکی از وزیرانی که مخالف او بود و سرشتی ناپاک داشت نزد شاه گفت:

نباید دولتمردانی چون ما نزد شاه سخن دروغ بگویند. آن اسیر به شاه دشنام داد او را به باد سرزنش و بدگویی گرفت. شاه از سخن آن وزیر زشتخوی خشمگین شد و گفت:

دروغ وزیر برای من پسندیده تر از راستگویی تو بود، زیرا دروغ او از روی مصلحت بود، ولی سخن تو از باطن پلیدت برخاست .چنان که خردمندان گفته اند:

دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید

این جاست که حقیقت سخت نسبی و چند وجهی است. و این پرسش ها را به ذهن می آورد:

آیا دروغ گفتن در هر حالتی غیرانسانی و منفور است؟ آیا دروغ مصلحتی را پذیرفتن، به انسان ها اختیار نمی دهد که هر جا که خواستند دروغ بگویند و آن را مصلحتی بنامند؟

و در نهایت این که باید از هر دروغی پرهیز کرد یا این که گاهی جایز است که بنا به مصلحت دروغ بگوییم؟ اگر ذهن شما هم مانند من درگیر این موضوع است به این پرسش ها بیاندیشید تا در شماره ی بعد بیش تر در باره ی آن ها گپ بزنیم.