عمه خانوم و عشق بهاری
فکر کردم امسال عید برم سراغ عمه و برای تعطیلات بیارمش پیش خودم. رسیدم دیدم عمه دستمالی بسته به سرش و کنار خدمه آسایشگاه مشغول پاک کردن شیشههای در رو به حیاطه. عصبانی شدم.
عمه در هلفدونی
وارد اتاق ملاقات ندامتگاه شدم. عمه با چادر مخصوص زندانیان روی صندلی نشسته بود منتظر.
عمه جان! چرا دستگیرتون کردن؟
الکی! اشتباهی منو گرفتن
عمه خانوم و عشقِ عباس
چند هفتهای بود از عمه خانوم خبری نداشتم. دسته گلی خریدم و رفتم آسایشگاه. در حیاط آسایشگاه عمه خانوم داشت با پیرمردی قد بلند منچ بازی میکرد