اگر فکر می کنید وجود خرس و کایوتی و کوگر و راکون و آتش سوزی های فصلی،… دلایل اصلی این است که هر کسی که گذارش به کانادا می افتد حتما بیمه مسافرتی داشته باشد،‌ در اشتباه هستید.

 الان برای شما می گویم چرا.

خواهر همسرم – مونا –  و باجناق جان چند سال پیش ویزای توریستی پنج ساله گرفته بودند و حالا سال آخر اعتبار ویزایشان بود و اگر به کانادا سفر نمی کردند، ویزایشان باطل می شد.

راستش باجناق جان که باید در این گرانی ها ریال در کانادا خرج می کرد، به هر دری زد تا بتواند مونا را این سفر منصرف کند اما موفق نشد که به اتحاد دو خواهر غلبه کند و بالاخره بلیت ها برای سفری سه ماهه خریداری شد و بعد از تهیه مدارک لازم که نشان از نسبت فامیلی دو خواهر می داد و انجام تست های کرونا، ایران را به مقصد ونکوور ترک کردند.

آن ها تقریبا جزو آخرین مسافرانی بودند که قبل از اجباری شدن اقامت در هتل، پایشان به خاک کانادا رسید و می بایست دو هفته قرنطینه را در منزل ما طی می کردند. اما بعد چند روز، غرغرهای باجناق جان شروع که این چه سفری است که دو هفته آن را باید در یک اتاق جدا از بقیه بگذرانند تا اینکه یک روز صبح زود خواهر همسرجان به ما اطلاع داد که مجید با سرگیجه از خواب بیدار شده و موقع راه رفتن تعادل ندارد.

اول فکر کردیم که مجید قصد شوخی دارد یا اینکه هنوز ساعت خوابش تنظیم نشده اما با اضافه شدن حالت تهوع، احساس کردیم که موضوع جدی است. با ۹۱۱ تماس گرفتیم و در زمان کوتاهی یک تیم پیراپزشکی با آمبولانس به منزل ما آمدند. معاینات مقدماتی را انجام دادند ولی نتوانستند که علت را پیدا کنند برای همین توصیه کردند که مجید را به صورت اورژانسی به بیمارستان منتقل کنند تا آزمایشات تکمیلی انجام شود.

از آنجایی که ما ایرونی ها علاقه عجیبی به باجناق هایمان داریم ، گفتم که من با مجید به بیمارستان می روم. همین موقع یکی از پرسنل تیم پیراپزشکی که در حال تشکیل پرونده بود،‌ از مجید خواست که کارت بیمه درمانی اش را بدهد و وقتی فهمید که مجید و مونا توریستی به کانادا آمده اند و کارت بیمه ندارند، گفت که باید هزینه های آمبولانس و بیمارستان را که احتمالا چند هزار دلاری می شود، نقدی پرداخت کنند.

اینجا بود که مجید سری تکان داد و با لبخندی حاکی از رضایت ، از مونا خواست تا بیمه مسافرتی را که برای سفر تهیه کرده بودد را از کیف مدارک سفر به مسئول آمبولانس بدهد. مونا این کار را کرد ولی وقتیکه با نگاه هاج و واج مسئول آمبولانس روبه رو شدیم، ماجرا شکل دیگری به خود گرفت.

بیمه مسافرتی از یک شرکت بیمه معتبر ایرانی خریده شده بود اما در کانادا کارایی نداشت چون برای مرکز درمانی امکان پذیر نبود که با آن شرکت بیمه تماس بگیرد و برای دریافت هزینه ها هماهنگی انجام دهد. برای همین مسئول آمبولانس بیمه نامه را به مونا برگرداند و به او گفت باید هزینه ها را خودشان پرداخت کنند و وقتی به ایران برگشتند، صورتحساب ها را به شرکت بیمه بدهند و باقی کارها را از آن ها پیگیری کنند.


 

بیمه مسافرتی با پانزده سال سابقه در ایران و کانادا به همراه امکان پرداخت ارزی یا ریالی و تشریفات فرودگاهی : مشاوره تلفنی

والدین، سوپر ویزا، تحصیلی، کاری، توریستی


لبخند مجید از صورتش پاک شد. به من نگاهی کرد و گفت:

اگه پول کم بیارم می تونم از تو قرض بگیرم و وقتی برگشتم ایران، بهت برگردونم؟

اما حالا نوبت من بود که جلو خانواده همسرجان کمی خودنمایی کنم.

 گفتم:

نگران هزینه درمانت نباش. می دونستم که برای خرید بیمه خوب مقاومت می کنی  و برای همین بدون اینکه بهتون بگم براتون بیمه مسافرتی کانادایی خریده بود.

راستش در سال های طولانی که به عنوان نماینده بیمه کار کرده ام، آنقدر لحظات تلخ و افسوس نداشتن یک بیمه نامه خوب را به چشم خودم دیده ام که حاضر نیستم هیچ کسی آن را تجربه کند.

بیمه های کانادایی را به مسئول آمبولانس دادم و آن ها را ثبت کرد و راهی بیمارستان شدیم. فقط حدود ۴ ساعت در بیمارستان بودیم و بعد از انجام معاینات و اسکن از سر، به این نتیجه رسیدند که آب گوش میانی مجید جابه جا شده و نیاز به دارو و درمان ندارد و با چند روز استراحت مشکل برطرف می شود.

 شاید باور نکنید که همین مشکل کوچک حدود ۳ هزار دلار هزینه به همراه داشت که خوشبختانه شرکت بیمه تمام آن را مستقیم به بیمارستان پرداخت کرد. نمی دانم اگر مشکل مجید جدی بود و نیاز به بستری یا جراحی شدن داشت، هزینه آن چقدر می شد؟

الان دو ماهی می شود که مجید و مونا برگشتند ایران اما جالب است که هنوز از طرف بیمارستان برای ما صورتحساب ارسال می شود و من آن ها را برای شرکت بیمه ارسال می کنم:

برای همین در ابتدا گفتم که خرس و کایوتی و کوگر و راکون، …. دلایل نیاز به داشتن بیمه مسافرتی نیستند. دلیل اصلی، هزینه بسیار بالای درمان بدون داشتن بیمه دولتی در کانادا است که با هیچ مسافری شوخی ندارد.