پاتوق پلاک۵۲ | پلاک ۵۲

آخرین شماره مجله پلاک52

پاتوق پلاک۵۲

گپ و گفت با بهاره کمائی

مدرس و نوازنده پیانو

بهاره کمایی، مدرس و نوازنده پیانو، در تهران متولد شد، آموزش پیانو را نزد دکتر مهران روحانی آغاز نمود و در سالهای بعد علوم پایه موسیقی از جمله هارمونی، فرم و … را نزد او فرا گرفت.
او در رشته میکروبیولوژی دارای مدرک کارشناسی ارشد است و همزمان با تحصیل نوازندگی را نزد خانم شهلا ابراهیمی و سپس به طور تخصصی با یکی از برجسته ترین اساتید ایران، خانم هاینوش ماکاریان ادامه داده است و همچنین در کلاس های تخصصی نوازندگی گرهارد گرچلگر (از کنسرواتوار وین) شرکت کرده است. وی در زمینه موسیقی دارای درجه دو هنری (معادل کارشناسی ارشد) بوده و در حال حاضر بیش از بیست سال است که خود به تدریس نوازندگی پیانو اشتغال دارد.

بهاره کمایی تا کنون کنسرت های متعدد و موفقی را در سالن های معتبر کشور برگزار کرده و جزو معدود نوازندگان کلاسیک ایرانی است که به طور مرتب به اجرای زنده می پردازد.

وی در سال 1382 به همراه آقای صفا شهیدی (نوازنده و آهنگساز) تنها گروه رسمی دو پیانو را تشکیل دادند و موفق به اجرای برجسته ترین آثار تصنیف شده برای دو پیانو (از آهنگسازانی چون موتزارت، شوپن، آرنسکی، لوتوسلاوسکی، راخمانینف، باباجانیان و …) شدند.

او همچنین به همراه خانم جولا زوگرافو (مدرس کنسرواتوار آتن) کنسرتهای دو پیانو و سولو از قطعات کلاسیک و معاصر ایرانی و یونانی را در چندین شهر یونان اجرا نموده است و نیز به همراه ارکستر سمفونیک تهران به اجرای کنسرتو شماره یک بتهوون پرداخته است. در چهل و پنجمین پاتوق پلاک ۵۲، میزبان بهاره کمائی بودیم. امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید :

 

سرآغازی با صلح درون

گپ و گفت با پوران پوراقبال و سمیرا غلامی

موسسین دفتر مشاوره بالینی میدل پیس در ونکوور

شب تاریک و بیم موج و گردانی چنین هایل
کجا دانند حال ما ، سبکباران ساحل ها

آن هایی که مهاجرت در تقدیرشان رقم خورده احتمالا با تمام وجود احساس عدم امنیت و اضطراب نهفته در این کلام پرمغز حافظ شیراز را درک می کنند. آن روزی که از حاشیه امن خود خارج و با امید به ساختن فردایی بهتر پا به دنیایی جدید می گذاری، موجی از ترس و نگرانی مواجه شدن با نادانسته ها و تجربه هایی که ندیدی و نداشتی، وجودت را فرا می گیرد که شاید بزرگترین مشکل مهاجرین حتی تا سالیان طولانی بعد از شروع این تجربه است و اگر پاسخی درست به این احساس داده نشود، مهاجرت را تلخ و آدمی را افسرده می کند.

در این بین اما مهاجرینی را  می بینی که نه تنها استوار ایستاده اند ، بلکه دست یاری به سویت دراز می کنند تا در این دنیای نو بتوانی خودت را پیدا کنی، مانند مهمانان پاتوق چهل و چهارم پلاک ۵۲ خانم ها، پوران پور اقبال، سمیرا غلامی که به همراه آناهیتا کاویانی موسسین دفتر مشاوره بالینی میدل پیس هستند که بسیاری از ایرانیان مقیم در ونکوور بزرگ تجربه شرکت در سمینار های سلامت روان و گروه های حمایتی این دفتر را دارند.

حتی در دوران شیوع بیماری کووید۱۹ و خانه نشینی های طولانی، این گروه دست از رسالت خود نشستند و با برگزاری سمینارهای آنلاین، حامی مخاطبین برای گذر سالم از بحران های روحی بودند. اما این عزیزان در کنار برگزاری سمینارها، مسئول انجام پروژه مطالعاتی در حوزه آگاهی رسانی و مقابله با خشونت و نژاد پرستی از سوی وزارت دادگستری نیز کانادا هستند و نتایج مطالعاتی که انجام می دهند، در ساختن دنیایی بهتر خصوصا برای جامعه مهاجرین تاثیر گذار است.امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید.

فرش قرمزی به نام پاتوق

مهمانان پلاک ۵۲ در سال هزار و چهارصد

 در آستانه اسفندماه که به قول فریدون مشیری نرم نرمک بهار فرا می رسد، تصمیم گرفتیم نگاهی بیاندازیم به آنچه که در طول یک سال گذشته در پاتوق پلاک ۵۲ انجام داده ایم. ایده تولید برنامه پاتوق با هدف معرفی ایرانیانی که در عرصه های مختلف هنری، کارآفرینی، علمی و ورزشی دستاوردهای ارزشمندی داشته اند،‌ شکل گرفت و از اولین شماره پلاک ۵۲ به یکی بخش های پرطرفدار تبدیل شد. با دیجیتالی شدن پلاک۵۲، پاتوق تبدیل به یک گپ و گفت تصویری بدون محدویت جغرافیایی شد و به لطف تکنولوژی، افتخار میزبانی از چهل و دو مهمان در گوشه و کنار دنیا را داشته ایم.

با تشکر ویژه از مازیار مجیدی، کارشناس نام آشنای املاک در ونکوور بزرگ و حامی فرهنگ و هنر ایرانی که در ساخت مجموعه برنامه های پاتوق همراه و پشتیبان پلاک ۵۲ بوده اند.

اما سال ۱۴۰۰ شاید یکی از موفق ترین سال های برنامه پاتوق از نظر تنوع در دستاوردها و تخصص ها در مهمانان پاتوق بود. اولین مهمان ما در فروردین ماه، فرشته نازنینی و نابغه ای به نام رونیا کاظمی در تهران بود که تا حالا از ایران خارج نشده ولی با هدایت والدین خود موفق شده تا در سن ۹ سالگی به شش زبان با تسلط کامل صحبت کند. پس از آن در اردیبهشت ماه از تهران به استکهلم رفتیم تا با جزمین کارا گپ و گفتی داشته باشیم. جزمین یک هنرمند استثنایی و یک انسان شریف است. او پدری ایرانی و مادری سوئدی دارد و سال ها تجربه موفق در عرصه خوانندگی داشته است. او یک هنرمند حرفه ای است که خواندن را از خیابان های نیویورک شروع کرده ولی حالا هزاران طرفداردر سراسر دنیا دارد. نکته جالب درباره جزمین این است که پارسی نمی داند ولی پارسی را به زیبایی می خواند چون عاشق فرهنگ و هنر پارسی است. در خرداد ماه به ونکوور برگشتیم و میزبان هدیه صفیاری بودیم. هدیه که سال ها در حوزه درمان تحصیل کرده و تجربه به دست آورده است، حالا به عنوان یک کارآفرین موفق ایرانی در کانادا شناخته می شود. او اپلیکیشن هوشمندی طراحی کرده که به مردم این امکان را می دهد تا خدمات درمانی را کاملا مطابق با نیازهای خود انتخاب کنند. در تیرماه دوباره به استکهلم رفتیم اما این بار میزبان ماهان معین بودیم. ماهان یک خواننده و تهیه کننده حرفه ای در صنعت موسیقی است. جامعه ایرانی او را بیشتر از برنامه استیج به یاد می آورند اما او از کودکی در این حرفه قدم برداشته و دستاوردهای ارزشمندی با حضور موفق در مسابقات یوروویژن به دست آورده است. ماهان متولد لاهیجان در گیلان زیبا است و در کودکی به همراه خانواده به سوئد مهاجرت کرده است. در مرداد ماه میزبان کامبیز شریف در ونکوور بودیم. کامبیز یک مجسمه ساز حرفه ای و شناخته شده ساکن ونکوور است که افتخارات زیادی برای خود و  جامعه مهاجرین ایرانی در کانادا به دست آورده است. یکی از مجسمه های او به نام نیاز در یکی از خیابان های ونکوور چشم عابران را نوازش می دهد و به زودی کارهای بیشتری از او در گوشه و کنار ونکوور خودنمایی خواهند کرد.

در گرمای شهریور ماه، به شهر پرند رفتیم و افتخار میزبانی یک انسان بزرگوار و قابل تقدیر را داشتیم. علیرضا خوشگو بنیانگذار و مدیر اسکان پرند (سهند) که در این دنیای بی رحم، بدون هیچ کمک دولتی و با تکیه بر منابع مالی خود و تعدادی از حامیان حیوانات، با عشق سقفی امن برای بیش از ۴۵۰ سگ بی سرپرست، آسیب دیده و بیمار ساخته است. کاری بزرگ که فقط از عهده انسان های بزرگ بر می آید و بس. در مهر ماه عازم به تهران شدیم تا میزبان سولماز نراقی در پاتوق پلاک ۵۲ باشیم. سولماز کاری بزرگ در موسیقی ایرانی انجام داده است. او که یک هنرمند میان رشته ای است، با ظرافت موفق شده که موسیقی اصیل ایرانی را به آوایی دلنشین برای کودکان تبدیل کند. کاری ارزشمند که نشان می دهد اگر شناخت درستی از ظرفیت های موسیقی ایرانی وجود داشته باشد، نه تنها قدیمی، محزون و به دور از سلیقه امروزی نیست، بلکه می تواند از کودکی شادی بخش ما باشد. در آبان ماه میزبان بابک کریمی در شهر زیبای رم بودیم. بابک کریمی هنرپیشه ای دوست داشتنی و توانمند است که از ده سالگی در سینما نقش آفرینی کرده است. او از خانواده ای می آید که بنیانگذاران سینما و تیاتر بوده اند. پدرش استاد نصرت کریمی است و مادرش بانو اعلم دانایی. بابک کریمی در اروپا هم هنرپیشه ای شناخته شده است و با تسلطی که به زبان های انگلیسی و ایتالیایی دارد،‌ در فیلم های کارگردانان معروف اروپایی نقش آفرینی کرده است. او تنها ایرانی است که شانس بازیگری در مقابل اسطوره سینما، سوفیا لورن را در کارنامه خود دارد. در آ‌ذر ماه به لس آنجلس رفتیم تا با احسان کرمی گپ و گفتی داشته باشیم. احسان مجری یکی از محبوب ترین برنامه های رادیویی به نام مکث ۹۴ بود و با این برنامه خاطراتی برای رادیو دوستان ساخت که هیچگاه از یاد ها نخواهد رفت. او همچنین صداپیشه ای توانا است که در مجموعه کلاه قرمزی با شخصیت عزیزم ببخشید فرزندِ لطفا خنده ها بر لب کوچک و بزرگ آورد. احسان کرمی در تیاتر نیز خوش درخشیده و اجراهای موفقی در ایران و آمریکا داشته است. در دی ماه به ونکوور برگشتیم و میزبان یکی از ایرانیان هنردوست و نیکوکار بودیم. بانو آزیتا صاحب جمع که هنر آموخته رقص در مکتب عبداله ناظمی در گروه باله ملی پارس در ایران بوده اند و پس از مهاجرت به کانادا نیز با اجازه استاد، گروه ملی باله پارس را در ونکوور بنیان گذاشته اند. این گروه نقشی بسیار تاثیر گذار در حفظ، معرفی و تکامل رقص ایرانی در ترکیب آن با باله کلاسیک داشته اند و افتخارات زیادی برای هنر ایران زمین کسب کرده اند. اما در بهمن ماه به خلیج همیشه فارس سفر کردیم تا در دوحه در قطر، میزبان صبا صمیمی باشیم. صبا یک نوازنده، آهنگساز و خواننده طراز اول است که آثار موفقی از او در بسیاری از فیلم ها و سریال های محبوب سینما و تلویزیون شنیده ایم. او همچنین از ارکان گروه موسیقی دنگ شو در دوران اوج محبوبیت و فعالیت این گروه بود و عنوان پرفروش ترین آلبوم موسیقی تلفیقی را در آمازون به خود اختصاص دادند.

از دور دور تا خوانندگی

گپ و گفت با صبا صمیمی

آهنگساز،‌ نوازنده و خواننده

یکی از گروه های موسیقی صاحب سبک و جریان ساز که در طی دو دهه گذشته جانی نو به موسیقی ایرانی از نوع تلفیقی آن بخشید، دنگ شو است. گروهی که به همت شایا و پارسا شجاع نوری شکل گرفت و آوازه آن از مرزهای ایران خارج شد و حتی شیراز چل ساله آن عنوان پرفروش ترین آلبوم موسیقی آوانگارد را در آمازون به خود اختصاص داد. در طول مدت پرفراز و نشیب این گروه موسیقی، خوانندگان و نوازندگان مختلفی در دنگ شو آمدند و رفتند. از علی زند وکیلی و میلاد باقری، تا دکلمه خوانی آیدین آغداشلو و رویا نونهالی و هم خوانی غزل شاکری.
اما در این میان میان شاید بتوان از صبا صمیمی به عنوان یکی از پایه های استوار موسیقی دوران درخشان دنگ شو نام برد. صبا در خانواده ای اهل موسیقی در بروجرد پا به این دنیا گذاشته، کارنامه ای درخشان در نوازندگی و آهنگسازی دارد. او در سال ۱۳۸۵ به عنوان نوازنده سازهای کوبه ای به دنگ شو می پیوندد و آن جا را خانه خود می یابد. می گوید وابستگی اش به دنگ شو به حدی است که پس از آن نتوانسته با گروه موسیقی دیگری به عنوان نوازنده همکاری کند.

ورود به عرصه خوانندگی صبا هم داستان جالبی دارد. به تشویق پارسا و شایا خوانندگی را شروع می کند و اولین اجرایش به صورت مشترک با پارسا بوده که نتیجه آن دور دور است. ترانه ای که خوش درخشید و آغاز راه صبا در دنیای خوانندگی بود.

صبا صمیمی از آن نوازندگانی است که حضورش موفقیت هر خواننده و گروه موسیقی را تضمین می کند. او نه تنها به عنوان نوازنده با هنرمندان معروفی مانند علیرضا قربانی و بعد از آن با دنگ شو همکاری کرده بلکه به عنوان آهنگساز و نوازنده در فیلم ها و سریال معروف تلویزیون و سینما هم حضور داشته و همکاری با کارگردانانی مانند کمال تبریزی، بیژن میرباقری، سروش صحت، سعید آقاخانی و علی قوی تن را در کارنامه حرفه ای خود دارد.

این روزها صبا به شکل جدی به آهنگسازی و خوانندگی مشغول است و کارهایش مورد تحسین قرار می گیرد. یکی از تاثیر گذارترین آثار او که رویکردی اعتراضی به مقوله خشونت خانگی علیه دختران و زنان دارد، لالایی تلخ نام دارد که پس از قتل رومینا اشرفی به دست پدرش منتشر کرد و کمتر کسی است که با شنیدن این ترانه، چشم هایش خیس نشود.

صبا همچنین به عنوان داور به مسابقه موسیقی مترونم پلاک۵۲ پیوسته و با تکیه به رویکرد کاملا علمی و حرفه ای که دارد، راهنمای خوبی برای شرکت کنندگان برای پیشرفت در دنیای موسیقی است.  در پاتوق این شماره پلاک۵۲، میزبان صبا صمیمی بودیم.امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید.

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

باله کلاسیک با شوری ایرانی

گپ و گفت با آزیتا صاحب جمع

 بنیانگذار باله ملی پارس در کانادا

رقص یک زبان بین المللی است. روشی است که از طریق آن می توان به فرمی از ارتباط بدون کلام دست یافت. باستان شناسان از روی شواهد اعتقاد دارند که حتی انسان های پیش از تاریخ هم می رقصیدند.‌ ولی پاسخ گفتن به این پرسش که رقص چیست؟ بستگی به شرایط اجتماعی و فرهنگی و معیارهای زیبایی شناسی، هنرورزی و اخلاقیات هر جامعه ای دارد و طیف گسترده ای از حرکات، مانند حرکاتی کاربردی که در رقص فولکلور ایرانی دیده می شود، تا انواع رقص های کلاسیک مثل رقص باله را دربرمی گیرد.

 اما اگر سادگی دلنشین یک رقص فولکلور با زیر و بم و هیجان رقصی کلاسیک ترکیب شود، نتیجه کار به یادماندی خواهد بود مانند آنچه که عبداله ناظمی در گروه باله ملی پارس بنیان نهاد. گروهی وابسته به سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران که در ۱۳۴۵ زیرنظر او تشکیل شد. برخی از هنرمندان این گروه عبارت بودند از آزیتا صاحب جمع، بنفشه بهرامیان، کلارا آوانسیان، گیتی عاقل‌منش، ماریانا فتحی‌وند، زهیدا کاظمی، اسماعیل لولوی، صالح صفوی، مهری انوشفر، آیدا امیرخانیان، محمود افشردی، مرصع انور، ناصر کاظمی، محبوبه دلاور، هوگو پاتی‌نیو، ایرج جاماسب، مهشید جم‌پور، هایده گنجه‌ای، سوسن دیهیم، سهیلا سعادت، بهروز منشنی، نوشین فرهمند، بهمن صدرعرفایی، خجسته میرغفوری، مهروان مردانبخش، شیرین داودی، آتش تقی‌پور و نینا بابایی و تا پایان فعالیت گروه در سال ۱۳۵۹، باله‌هایی چون زندگی چون کشتی است که هر لحظه کسی از آن به آب می‌افتد، مترسک، زلزله، طناب، زندگی، عشق، مرگ، دانش نه خرافات، پدر سخت‌گیر، برصیصای عابد، تخت جمشید، ماندارین، در رؤیایش، تنهایی، زرد و بنفش و کدام‌یک، را در ایران و خارج از ایران به روی صحنه بردند و همه جا مورد تحسین قرار گرفتند.اما پس از توقف فعالیت ها در ایران، آزیتا صاحب جمع که خود هنر آموخته مکتب عبداله ناظمی است، با اجازه او گروه ملی پارس را در ونکوور جانی دوباره می بخشد و این گروه به زودی به مرکزی برای آموزش علاقمندان، حفظ و توسعه رقص های فولکلور ایرانی در آمریکای شمالی می شود.

آزیتا تعریف می کند که ناظمی برای پاسداری از رقص های فولکلور، هنرمندانی از اقوام ایرانی را به کلاس درس دعوت می کرده تا بالرین های گروه از نزدیک حرکات آن ها را ببینند،‌احساس کنند و یاد بگیرند. آزیتا صاحب جمع راه او را در کانادا ادامه می دهد و با تلفیق رقص های اصیل ایرانی با باله کلاسیک، سبک دلنشین مخصوص خود را پایه گذاری می کند. سبکی که به هر دل پیر و جوان می نشیند و دلیلی می شود که حتی خیلی از نسل دومی ها در دیار فرنگ که کشور مادری را ندیده اند،‌ با حکایات شیرین ایرانی را بخوانند و آن ها را به رقص درآورند. این گروه تا قبل از شیوع بیماری کرونا، حضور منظمی در رویدادهای فرهنگی ایرانی و غیر ایرانی داشتند و نماینده ای لایق برای هنر ایرانی بودند که امیدواریم با عادی شدن زندگی، دوباره شاهد برنامه های کم نظیر این گروه باشیم.  آزیتا صاحب جمع هنرمندی تمام عیار است. او از هنر خود برای روشن نگاه داشتن آتش فرهنگ و هنر ایرانی استفاده می کند. اما این فقط یک روی سکه است. او انسانی نیکو کار است که به همراه همسرش، رضا جهانشاهی موسس بنیاد خیریه جزمین جهانشاهی، پیشگام در امور نوع دوستانه در سراسر دنیا هستند. در پاتوق این شماره پلاک۵۲، میزبان آزیتا صاحب جمع بودیم.امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید.

همه چیز از رادیو شروع شد

گپ و گفت با احسان کرمی
مجری، بازیگر، صداپیشه و خواننده

در اوائل دهه ۹۰ ، من و تعدادی از همکارانم عصرها ساعت خروج از محل کار را با شروع مسابقه رادیویی مکث ۹۴ در رادیو تهران تنظیم می کردیم تا در مسیر منزل با این برنامه جذاب ، خستگی یک روز کاری را از تن به در کنیم. بعضی وقت ها که ترافیک سبک تر بود و زودتر به منزل می رسیدم، مدتی در پارکینگ در اتوموبیلم باقی می ماندم تا برنامه تمام شود. به جرات شاید بتوان مکث ۹۴ را بعد از برنامه صبح جمعه شما، موفق ترین و پرشنونده ترین برنامه رادیویی دانست، برنامه ای که به ظاهر در قالب یک مسابقه رادیویی طنز، عملا با جسارتی کمتر دیده شده در رسانه های عمومی ایران، زیرکانه به کند و کار مشکلات اجتماعی آن روزها می پرداخت. در کنار سردبیر خوب این برنامه، میثم عبدی و تیم نویسندگان قوی آن، احسان کرمی که مجری این برنامه بود، نقشی به یادماندنی در رادیو از خود برجای گذاشت. ولی سرانجام مثل خیلی از برنامه های رادیو و تلویزیونی موفق دیگر، مکث ۹۴ هم بعد از مدتی و بدون ارایه دلیل به ناگهان از آنتن رادیو تهران پایین آمد و شنیده شد که احسان کرمی در رادیو ممنوع الکار شده است. به قول احسان کرمی عزیز، او بارها ممنوع الکار شده بدون اینکه بداند چرا و بارها ممنوع الکاری او برطرف شده باز هم بدون اینکه بداند چرا. بعد از رادیو، احسان کرمی را در چند برنامه تلویزیونی و به عنوان مجری در چند جشنواره از جمله افتتاحیه جشنواره فیلم فجر دیدیم که انصافا هر جا حضور پیدا کرده، خوش درخشیده است. حتی به عرصه موسیقی وارد شد و به عنوان خواننده، کارهای ارزشمندی انجام داده و طرفداران زیادی پیدا کرده است.

احسان کرمی، در صداپیشگی هم سرآمد است،صدای او به عنوان شخصیت عزیزم ببخشید فرزندِ لطفا در مجموعه کلاه قرمزی که فی البداهه اجرا می شود، بسیار موفق است و هر قسمت آن هزاران بار لبخند به لب مردم آورده است.

اما شاید فصل مهم نویی در زندگی احسان کرمی، روی صحنه تیاتر جان گرفته است. او درس تیاتر را نزد استاد میکائیل شهرستانی شروع کرده و در آثار بزرگانی همچون محمد رحمانیان و علیرضا خمسه نقش آفرینی کرده است.احسان کرمی به همراه علیرضا خمسه حدود دو سال پیش نمایش بگو مگو را در چند شهر آمریکا به روی صحنه بردند. هر چند که تور این نمایش به دلیل شیوع بیماری کرونا، نیمه کاره ماند، اما اجراهایی که در چندین شهر برگزار شد، موفقیت زیادی به همراه داشت.  احسان کرمی این روزها در اورنج کانتی در کالیفرنیا اقامت دارد. او علاوه بر تدریس دوره های فن بیان موثر ، به همراه برزو ارجمند در حال تمرین نمایش پازل هستند که به زودی تور جهانی آن آغاز می شود. امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید.

ورود به سینما با درشکه چی

گپ و گفت با بابک کریمی

مدرس، تدوینگر و بازیگر سینما و تلویزیون در  ایران و اروپا

پدرش در ده سالگی او را جلوی دوربین فیلمبرداری در فیلم درشکه چی قرار می دهد و با آن وارد سینما می شود. بعد از آن سال ها تجربه کسب می کند. می گوید در سینما به غیر از گریموری و بدلکاری،‌ همه کار را تجربه کرده است. از چسباندن پلاکارد در کوچه و خیابان و بلیت فروشی و آپاراتچی بودن تا تدوین و فیلمبرداری و بازیگری. اما این تمام ماجرا نیست. در انستیتو روسلینی رم،‌ درس سینما می خواند و در دانشگاه سینمایی چنترواسپریمنتاله تدریس می کند.

اصغر فرهادی با دیدن فیلم بلیت‌ها ساخته عباس کیارستمی، او را برای حضور در فیلم جدایی نادر از سیمین در نقش قاضی انتخاب کرد. فیلم خوش می درخشد و جایزه خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین در سال ۲۰۱۱ را به همراه سایر هنرپیشه های مرد این فیلم به دست می آورد. بعد از آن در دو اثر دیگر اصغر فرهادی یعنی گذشته و فروشنده هم بازی می کند.

در سینمای اروپا او را به خوبی می شناسند. او علاوه بر حضور در پروژه ‌های مستند به عنوان کارگردان، فیلم‌بردار و تدوینگر در کشورهای مختلف، تدوین فیلم‌های سینمایی پلاچیروریتسوتو، مارکیز و رأی مخفی را بر عهده داشته ‌است.

مقابل دوربین بزرگان سینما بازی کرده و هم بازی ستاره ها بوده است. بازی سرشار از ظرافت و احساس او در فیلم زندگی پیش رو (The Life Ahead) در کنار سوفیا لورن، هیچ وقت از یاد نخواهد رفت.

بابک کریمی را شاید بتوان یکی از نوادر سینمای ایران نامید. مجموعه کاملی از دانش و تجربه در دنیای هنر هفتم.

او فرزند بانو اعلم دانایی و استاد نصرت کریمی است. دو انسان بزرگی که از بنیانگذاران تیاتر و سینمای ایران هستند و  داستان زندگی آن ها به تنهایی فراز و نشیب یک قرن تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران را در خود جای می دهد. بابک کریمی می گوید که عشق، ستاره می سازد.

او خود ستاره ای در آسمان هنر ایران است. امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید.

عبور از مرزهای سنتی و خلق دنیایی شاد برای کودکان با موسیقی سنتی ایران

گپ و گفت با سولماز نراقی

ترانه سرا و نغمه پرداز کودکان

شاید نگاهی که حضرت مولانا به موسیقی دارد، دل نشین ترین تفسیر برای روح و جان ما باشد. نگاه ایشان به موسیقی دو ویژگی مهم دارد. اول اینکه موسیقی از دل طبیعت زاییده شده است و به همین دلیل با فطرت آدمی سازگار است. دوم به این اشاره می کند موسیقی اصلا ریشه‌ای بهشتی و ماورایی دارد. حضرت می فرماید:

 پَس حکیمان گفته‌اند این لَحْن‌ها      از دَوارِ چَرخْ بِگْرفتیم ما

بانگِ گَردش‌هایِ چَرخ است این که خَلْق    می‌سَرایَنْدش به طَنْبور و به حَلْق

در واقع مولانا می گوید که موسیقی از طبیعت اقتباس شده است چون طبیعت خودش موسیقی دارد و هدیه آسمانیان است به اهل زمین. کودکان تمیز ترین موجودات هستند. روح طبیعت در آن ها جاری است، آلوده نشده اند و چه بهتر که از طبیعت برای ساختن دنیایی شاد برای آن ها الهام بگیریم و چه ابزاری بهتر از موسیقی. موسیقی که محترم باشد، از دل برآید و در آن معنی موج بزند، درست مانند موسیقی سنتی ایرانی خودمان. وقتی که از موسیقی سنتی ایرانی صحبت می شود، خیلی از ما احساس می کنیم که محزون و قدیمی و دور از سلیقه امروز است. اما مهمان پاتوق این شماره پلاک ۵۲، سولماز نراقی به موسیقی سنتی نگاهی دیگر دارد. او معتقد است که موسیقی ایرانی ظرفیت های بی شماری دارد که از چشم ها دور مانده است.

سولماز نراقی که هنرمندی میان رشته ای است، با زیبایی و مهارت و با تلفیق رسانه های هنری و با استفاده از ظرفیت های فراموش شده موسیقی سنتی ایرانی،‌ سبک جدیدی از ادبیات به روز را برای کودکان خلق کرده است. سبکی که سرشار از ترانه و رنگ و موسیقی ایرانی است که شادی می آفریند و به دل ها می نشیند. سولماز نراقی تجارب ارزشمندی در دنیای هنر دارد. از خطاطی و ساخت فیلم کوتاه تا همکاری با عباس کیارستمی و اجرای تیتراژ ماندگار فیلم شیرین. او این روزها بیشتر با عبارات و ادبیات خاص خودش برای کودکان ترانه می سراید و آن ها را می خواند و با نغمه سه تارش آن ها تزیین می کند. امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید.

پناهی برای بی پناهان

گپ و گفت با علیرضا خوشگو

بنیانگذار اسکان سگ های بی پناه سهند

شیخ اجل سعدی شیرازی حدود هشتصد سال پیش در بوستان خود در باب دوم در احسان ما را توصیه می کند که حتی موری را نیازاریم. خیلی از ما هم این روزها در دنیایی که انسان به انسان رحم نمی کند،‌ دم از حیوان دوستی می زنیم. شاید ژست قشنگی باشد و هاله روشنفکری در جمع به ما بدهد. اما وقتی پای عمل به میان می آید،‌ معمولا کمتر کسی حاضر می شود همت کند،‌ از گلوی خودش بزند، خرج و مخارجش را کم کند و حیوانی مظلوم را سرپناه باشد. مخصوصا در کشورهایی که ملاحظات اقتصادی،‌ فرهنگی و اعتقادی موضوع حمایت از حیوانات مظلوم بی سرپرست را به حاشیه ای دور رانده است. مانند کشور خودمان ایران که اخبار ناخوشایند از نحوه برخورد با سگ های بی سرپرست روح و روان ما را آزار می دهد.

اما در همین روزگار وانفسا،‌ خوشبخت هستیم که هنوز انسان های بزرگی را می شناسیم که از حرف فرا می روند و با در اختیار داشتن کمترین حمایتی،‌ سپر بلای این موجودات بی گناه می شوند. یکی از این انسان های بزرگ که افتخار داشتیم در پاتوق پلاک ۵۲ میزبانشان باشیم، آقای علیرضا خوشگو، حامی حیوانات و بنیانگذار اسکان سگ های بی سرپرست سهند (پرند) هستند. ایشان سال ها پیش کسب و کاری تجاری خود را به حداقل رسانده اند و عاشقانه سقفی ساخته اند برای نگهداری از سگ های بی سرپرست. برای اینکه عظمت کار ایشان کمی برایمان ملموس تر باشد، کافیست چشمان خود را ببندیم و پناهگاهی را مجسم کنیم که زیر سقف آن چهارصد و پنجاه سگ کوچک و بزرگ، سالم و بیمار از گونه و نژادهای مختلف زندگی می کنند، تیمار می شوند، محبت می بینند.و جالب تر اینکه چراغ این پناهگاه فقط از حمایت من و شما روشن می ماند. من و شمایی که اگر واقعا به حیوانات علاقمند هستیم، می توانیم با اختصاص مبلغ بسیار ناچیزی از سبد هزینه ماهانه خود، کمکی باشیم به روشن ماندن و پرنور تر شدن چراغ این پناهگاه ها در ایران.

مسئولیت ما هایی که خارج از ایران زندگی می کنیم، سنگین تر است. برای ما پرداخت ماهانه مبلغی مثل ده یا بیست دلار، کار سختی نیست اما همین مبالغ کم می تواند تاثیر بزرگی بر بهبود زندگی هزاران حیوان بی سرپرست در ایران بر جای بگذارد.فقط کافیست اراده کنیم، مصمم باشیم و هر ماه کمک ها را تکرار کنیم چون سگ ها مثل هر موجود زنده دیگری، نیازهای هر روزه دارند که برای تامین آن ها باید جریانی ثابت از نقدینگی در پناهگاه ها وجود داشته باشد.صمیمانه امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید و همین امروز به خانواده حامیان حمایت از حیوانات بی سرپرست بپیوندید. باشد که از دعای این موجودات بی گناه و مظلوم، شادی و برکت زندگی ما را فرا گیرد. آمین

اسلحه صلح، سورپرایزی کامبیزوار

گپ و گفت با کامبیز شریف

مجسمه ساز

شاید بتوان از مجسمه سازی به عنوان ماندگارترین و بحث برانگیز ترین نشانه های ثبت اندیشه بشری در فراز و نشیب تاریخ یاد کرد. هر زمان که هنرمندی می خواسته به اندیشه اش شکل دهد و آن را برای دیگران مجسم کند، مجسمه ای می ساخته است. خواه این اندیشه به بزرگی خدایی در آسمان ها بوده و یا به قدرت پادشاهی روی زمین یا قدیسی در حال عبادت. به هر حال این دستان هنرمندان بوده که در طول تاریخ با ساختن مجسمه ها، به اندیشه ها بعد داده و آن ها را قابل لمس و ماندگار کرده اند.

در دنیایی زندگی می کنیم که تکنولوژی به زندگی ما سرعت زیادی داده است. سرعتی که بعضی وقت ها فرصت فکر کردن را از ما می گیرد. ولی هنوز هم زمان هایی است که می ایستیم، نگاه می کنیم، فکر می کنیم و باز هم فکر می کنیم. مانند هنگامی که در ونکوور در تقاطع خیابان های وست پندر و جرویس، مجسمه نیاز را می بینی. هر چقدر هم که در تلاطم زندگی غرق شده باشی، هر چقدر که برای رسیدن به قراری عجله داشته باشی،‌ به نیاز که می رسی، می ایستی. گویی حرف دلت را می زند، مخصوصا اگر مهاجری باشی که به سودای زندگی بهتر، جلای وطن کرده باشی. انگار انگشتان خود تو است که به آسمان دراز شده تا نیاز به موفقیتت را از عالم طلب کند.

در گپ و گفت این شماره پلاک ۵۲ افتخار میزبانی از هنرمندی بزرگ را داشتیم. کامبیز شریف. انسان شریفی که در هنرش صادق است و جسورانه خلاق. او کامبیز وار حقایق را می بیند و آن ها را مجسمه وار در دیدرس چشم ما قرار می دهد تا کمی بیشتر، کمی عمیق تر بیاندیشیم. کامبیز شریف مجسمه سازی صاحب و نام و سبک است. هنوز هم وقتی از مقابل خانه هنرمندان در تهران می گذری، چشم خدای او را می بینی که تو را می بیند. چشمی که چهارده سال پیش توسط کامبیز ساخته شد و هنوز استوار و پا برجا، تو را نظاره می کند. او در نمایشگاه های انفرادی و گروهی متعددی در چهارگوشه این دنیا شرکت کرده و همیشه کارهایش مورد احترام و تقدیر قرار گرفته اند. کامبیز شریف در سال ۲۰۰۹ همراه همسرش شهرزاد – که آرشیتکت است – به کانادا مهاجرت می کنند و در ونکوور ساکن می شوند و مجسمه سازی را در این شهر زیبا ادامه می دهد. مثل همیشه موفق و سربلند است. مجسمه های او در نمایشگاه ها، دانشگاه ها و مکان های پربازدید عمومی قرار می گیرد. یکی از این مجسمه ها، نیاز است که به نوعی به یکی از نشانه های شهر ونکوور تبدیل شده است. اما ونکوور بزرگ به زودی میزبان آثار دیگری از او خواهد بود. چیدمانی بزرگ که قرار است در شهر برنابی نصب شود یا اسلحه صلح او که پیام صلح و نوع دوستی برای مردم دنیا به همراه دارد. امیدواریم از دیدن این گپ و گفت لذت ببرید

از کاسپین، الهام می گیرم

گپ و گفت با ماهان معین

ترانه سرا ،خواننده و تهیه کننده

سوئد کشوری نمونه است. حدود ده میلیون نفر جمعیت دارد و به دور از منازعات سیاسی دنیا، صلح، رفاه و آزادی را به مردم خود هدیه داده است. همین باعث شده که این کشور سردسیر زیبای اسکاندیناوی در توسعه علم و تکنولوژی از موفق ترین کشورهای دنیا باشد. نام های تجاری مورد اعتماد و محبوبی مانند ولوو، اسکانیا، ساب، الکترولوکس،‌ تتراپک، ایکیا ، اریکسون، اچ اند ام، اسپاتیفای تنها گوشه ای از دستاورد این مردم مهربان و سخت کوش شمال اروپا است. مردمی که زمانی اجداد وایکینگ آن ها با زور بازو کشورگشایی می کردند، حالا با فکر و اندیشه خود از مرزها عبور می کنند و رفاه و راحتی با خود به ارمغان می آورند. حتی در این دوران سخت شیوع بیماری کرونا،‌ دانشمندان سوئدی از همراهان ابداع واکسن آسترازنیکا بودند و نامی نیک در نجات جان بشریت را برای خود در تاریخ ثبت کردند.  اما سوئدی ها فقط در علم و تکنولوژی پیشرو نیستند. مثلا وقتی به دنیای موسیقی نگاه می کنیم ، نام های ماندگاری مانند ABBA, Roxette, Europe, Ace of Base, Dr.Alban, Avicii را می بینیم که نشان از توجه جدی و عمیق این مردم به هنر است. همین موضوع باعث شده که در بین ایرانیان مهاجر به اروپا، شاهد ظهور بیشترین استعدادهای درخشان در موسیقی از سوئد باشیم. هنرمندانی مانند آرش لباف، کامرون کارتیو، لاله پور کریم، علیرضا صارمی، جنت لئون، آبجیز (ملودی و صفورا صفوی)،نیکیتا، جزمین کارا و ماهان معین از خانواده های ایرانیان سوئد به دنیای موسیقی معرفی شده اند. در پاتوق این شماره،‌ افتخار میزبانی ماهان معین را در پلاک۵۲ داشتیم.ماهان متولد لاهیجان در گیلان زیبا است و در کودکی به همراه خانواده به سوئد مهاجرت کرده و در استکهلم زندگی می کند. عشق به موسیقی و خواندن در جان او جاری است، به کودکیش برمی گردد و ریشه قوی خانوادگی دارد. پدر ماهان، سورنا معین نیز از خوانندگان اصیل و پیشکسوت است. ماهان یک هنرمند حرفه ای است. پارسی، انگلیسی و سوئدی را به زیبایی می خواند، با ظرافت ترانه می سراید و با دقت تیمش را برای اجرایی موفق با هم هماهنگ می کند. ترانه های او در معتبر ترین صحنه ها مورد تشویق قرار گرفته است. به عنوان نمونه، ماهان یکی از نویسندگان ترانه آهنگ معروف Light Me Up بود که در مسابقات یورو ویژن ۲۰۱۸ با Gromee و Lukas Meijer از لهستان خوش درخشید. او همچنین در یورو ویژن امسال با آهنگ Je Me Casse به خوانندگی Destiny از کشور مالتا حضور دارد.

 یکی از ویژگی های بارز ماهان عشق و علاقه او به خانواده است. او چندسالی است که پسری به نام کاسپین دارد. از او الهام می گیرد و کارهایش رنگ متفاوتی از عشق گرفته است. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.

کارآفرینی به رنگ سلامتی

گپ و گفت با هدیه صفیاری

کارآفرین و موسس PromptHealth

مدتی قبل، خبر جالبی در یکی از وب سایت های محلی خواندم. مضمون خبر این بود که یک کارآفرین ایرانی با اپلیکیشنی به نام  PromptHealth در حوزه سلامت در سه بخش بهترین نوآوری، بهترین مهاجر کارآفرین و بهترین تاثیر بر روی جامعه نامزد دریافت جایزه Small Business BC (SBBC) شده که هر سال در استان بریتیش کلمبیا به کسب و کارهای کوچک که بر پایه ایده های بزرگ بنا می شوند، تعلق می گیرد. جایزه ای معتبر با سابقه ای هجده ساله. خبر جالب بود و خلق و خوی روزنامه نگاری من را بر آن داشت تا بیشتر تحقیق کنم. نتیجه تحقیق برایم بسیار دلنشین بود چون با بانویی آشنا شدم که تمام خصوصیات یک کارآفرین واقعی را دارد.

هدیه که به همراه دخترش سارینا در ونکوور زندگی می کند، در سال ۱۹۹۶به همراه خانواده به کانادا مهاجرت کرده و فارغ التحصیل فوق لیسانس رشته کینسیالوژی (Kinesiology) با تخصص در درمان قلب با ورزش از دانشگاهUBC  است. او پس از پایان تحصیلات، با پیوستن به استارت آپی رو به رشد،‌ کار حرفه ای خودش را در حوزه سلامت شروع و پانزده سال تجربه کسب می کند. در این مدت او می بیند که مردم برای پیدا کردن خدمات درمانی و سلامتی که مطابق با خواسته ها و نیازهای شان باشد، با مشکلات جدی رو به رو هستند و جستجو در اینترنت برای خیلی ها کاری سخت و در بیشتر موارد، بدون رسیدن به نتیجه دلخواه است. به این نتیجه می رسد که باید آستین همت بالا بزند و تغییری مثبت در زندگی مردم ایجاد کند. دوباره به دانشگاه بر می گردد ولی این بار MBA می خواند تا دانش و مهارت لازم کارآفرینی برای به ثمر رساندن ایده ای را که مدت ها در سر می پرورانده است را به دست بیاورد.

حالا او و تیمش  اپلیکیشن PromptHealth را در اختیار مردم قرار داده اند. اپلیکیشنی که جستجوی خدمات بهداشت و درمان و سلامت را به تجربه ای دلنشین تبدیل می کند. این اپلیکیشن به گونه ای طراحی شده که بر اساس خواسته ها و اولویت های کاربر، به راحتی مجموعه ای از بهترین خدمات را به او معرفی می کند. استفاده از PromptHealth خصوصا برای جامعه ایرانیان کانادا، مزیت های ویژه ای دارد چون زبان زیبای پارسی نیز به آن اضافه شده است و کاربران می توانند یکی از اولویت های خود را، معرفی متخصصین و مراکزی که خدمات به زبان پارسی ارائه می دهند، انتخاب کنند. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.

صدایی برای همه فصل ها

گپ و گفت با جـزمین کارا

ترانه سرا و خـواننده

مدت ها قبل که موزیک ویدیو Call Back او را دیدم بسیار لذت بردم. کاری حرفه ای بود با  موسیقی عالی و اجرایی جذاب که تا آخر بیننده را با خود همراه می کرد. به یاد خوانندگانی مانند بریتنی اسپیرز و کایلی مینوگ افتادم. همان هایی که نام شان در موسیقی پاپ جاودانه است. اصلا فکر نمی کردم این خواننده جوان ریشه هایی ایرانی داشته باشد تا اینکه رعنا فرحان عزیز در برنامه هجدهم پاتوق که میزبان او بودیم، درباره موزیک ویدیو جدید خودش که در دوران اوج کرونا ساخته برایمان صحبت کرد و از همکاری با جزمین کارا، این خواننده هنرمند و استثنایی برایمان تعریف کرد.

جزمین کارا هنرمندی استثنایی است،از آن هایی که در موسیقی ایران از نوادر هستند. برایتان می گویم چرا. جزمین در سوئد از مادری سوئدی و پدری ایرانی متولد شده است. از کودکی سودای موسیقی داشته و در هجده سالگی برای رسیدن به آرزوی خود، ترک دیار می کند و در نیویورک ساکن می شود.خودش تعریف می کند که آن زمان برای جلب توجه تهیه کنندگان، در هر استودویی را می زند و وقتی جوابی نمی گیرد، تصمیم می گیرد خواندن را از خیابان و مترو شروع کند. استیجی به وسعت نیویورک.به تدریج هنرش دیده می شود و مورد تشویق قرار می گیرد. به روی صحنه ها دعوت می شود و حالا به عنوان یک خواننده حرفه ای صاحب سبک، به زبان های انگلیسی، سوئدی و اسپانیایی ترانه می سازد و می خواند و هزاران طرفدار در سراسر دنیا دارد. اما این تازه شروع داستان است. جزمین می گوید همیشه دوست داشته زبان پدری خودش را هم بیاموزد. او هنرمند است و با ترانه جادو می کند. برای همین تصمیم می گیرد با خواندن ترانه های پارسی، به این آروزی خود رخت واقعیت بپوشاند. خواندن به پارسی را شروع می کند. به زیبایی می خواند و به دور از لهجه ای غریب. اگر کسی او را نشناسد و برای اولین بار خواندنش به پارسی را ببیند، بعید می دانم متوجه شود که او تازه شروع به یادگیری این زبان کرده است و معنی بسیاری از ترانه هایی که می خواند را هنوز به درستی نمی داند.

جزمین صدایی دارد برای همه فصل ها. او می تواند با اجرای خود جوان تر ها را سرشار از انرژی کند. اما وقتی که ترانه های قدیمی تر را بازخوانی می کند، فصلی عوض می شود و برای بزرگ تر ها خاطره می سازد. به نظر من ورود جزمین به موسیقی ایرانی اتفاقی مبارک است. او در موسیقی پاپ ایرانی حتی می تواند نقش یک راهنما و الگو را بازی کند چون از معدود هنرمندانی است که با کوله باری از دانش و تجربه فعالیت در دنیای حرفه ای موسیقی غیر ایرانی، حالا پارسی هم می خواند. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.

همه جای عالم سرای اوست

گپ و گفت با رونیا کاظمی

نابغه ایرانی که به شش زبان صحبت می کند

به قول خانم جین لوئیسون، پارسی، بهترین زبان برای شعر و شاعری است و شعر، در تار و پود زندگی ایرانیان تنیده شده است. شاید به همین علت است که از میان دانشمندان، سیاستمداران و جنگجویان، یک شاعر توانست زبان پارسی را از مرگ نجات دهد، تیمارش کند و عمر دوباره به او ببخشد. فردوسی بزرگ را می گویم. هم او که سی سال رنج برد و این قند پارسی را زنده نگه داشت. اما این فقط زبان نبود که زنده ماند. زبان فصل اشتراک مردم است. نقطه تلاقی فرهنگ است و هنر را خلق می کند. فردوسی با جادوی کلام، فرهنگ و هنر ملتی کهن را نجات داد. آیا داستان رزم کاووس با شاه هاماوران را از زبان فردوسی شنیده اید؟ در گرماگرم رجزخوانی و رزم، کیکاووس (کاووس) خطاب به شاه هاماوارن می گوید : همه شهر ایران سرای من‌ست.  سرایی که در آن مردم با یک زبان صحبت می کنند و می اندیشند. زبان پارسی. اما گاهی انسان هایی را می بینی که با فراگیری چندین زبان به غیر از زبان مادری، پر و بالی بلندتر به اندیشه خود داده اند تا با مردمانی بیشتر در گوشه و کنار این عالم هم زبان و هم دل و هم فکر باشند. این آدم ها دیگر فقط محدود به یک مرز جغرافیایی نیستند. شاید اگر در زمان فردوسی بزرگ زندگی می کردیم در توصیف این انسان ها می فرمود که همه جای عالم سرای آنها است.

چند ماه پیش به صورت اتفاقی در اینستاگرام با رونیا کاظمی آشنا شدم. یک فرشته نازنین ایرانی که کاملا مسلط  و با لهجه ای زیبا و دلنشین انگلیسی صحبت می کند. آشنایی با رونیا،‌ این نابغه نه ساله را به فال نیک گرفتم و هر چه بیشتر درباره او تحقیق کردم، بیشتر شگفت زده شدم. می گویید چرا؟  الان برایتان می گویم. رونیا در ایران متولد شده و تا حالا هم سفری به خارج از کشور مادری نداشته است. او در نه سالگی، به غیر از زبان مادری، به پنج زبان دیگر هم ( انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، آلمانی و ایتالیایی) تسلط دارد. سعی کردم جمعیت کشورهایی که او به زبان هایشان صحبت می کند را سر انگشتی حساب کنم. نتیجه جالب بود. حدود ۲.۵ میلیارد نفر که بیش از یک سوم جمعیت این کره خاکی را در ده ها کشور شامل می شود. واقعا همه جای عالم سرای اوست. اما شاید آنچه که مرا بیشتر از همه تحت تاثیر قرار داد این بود که رونیا معلمی به غیر مادر و پدر خود نداشته است. احتمالا یکی از دلایل مهم پیشرفت رونیا در یادگیری همین بوده چون وقتی عشق و دلدادگی چاشنی آموزش شود، ستاره ها ظهور می کنند. برایم خیلی جالب بود که رونیا دوست دارد که به هنر نقاشی و نویسندگی بپردازد و خانواده در این راه تمام قد از او حمایت می کنند نه مانند خیلی از ما که هنوز آینده فرزندمان را در رویاهای خودمان تصور و آن ها را از چشیدن طعم شیرین علایق شان محروم می کنیم. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید

خواستن، توانستن است

گپ و گفت با زوج محقق ایرانی در آمریکا
دکتر هما خسرویان و دکتر علیرضا طالب پور
به بهانه کسب مقام اول دانشگاه های آمریکا در مسابقه اتوموبیل های خودران شرکت جنرال موتورز

من مهاجری قدیمی نیستم اما از حدود هشت سال پیش که از سرزمین مادری خارج شدم، بدون تعارف به هر طرف که نگاه کردم ایرانیانی دیدم که بر سختی ها و دلتنگی های مهاجرت غلبه کرده اند و در دیار غربت خوش می درخشند و جامعه از برکت حضور آن ها سرشار است. این عزیزان هم وطن را حتما شما هم زیاد دیده اید. اساتید و محققان و معلمان و پزشکان و مشاوران و کاسبان و خلاصه از هر قشری از جامعه. این ها غریبه نیستند، این ها خود شما هستید.

در سی و یکمین پاتوق پلاک۵۲ این افتخار را داشتیم که میزبان زوجی محقق از ایرانیان مهاجر به آمریکا، خانم دکتر هما خسرویان و آقای دکتر علیرضا طالب پور، که نمونه ای از ایرانیان موفق هستند، باشیم. آن ها بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه صنعتی شریف برای ادامه تحصیل به آمریکا می روند،‌ در شیکاگو با هم آشنا می شوند، ازدواج می کنند و حضور دو فرزند نازنین زندگی آن ها را شیرین تر می کند. آنچه که در نگاه آن ها به زندگی می تواند برای همه ما مخصوصا جوان ترها بسیار الهام بخش باشد این است که با وجود دوری از پدر و مادر و آمدن دو فرزند کوچک، پا به پای هم با انگیزه ای قوی در راه اهداف عالی خود قدم بر می دارند. به قول معروف، خواستن، توانستن است.

هما بعد از دریافت مدرک فوق دکترا در رشته مهندسی شیمی و تحقیق و تدریس در دانشگاه تگزاس ای اند ام، متوجه می شود که به علوم کامپیوتر و رباتیک علاقه زیادی دارد. کوتاه نمی آید، کنار نمی کشد، عزم خود را جزم می کند و حالا دانشجوی دکترا در علوم کامپیوتر – گرایش رباتیک – است. علیرضا هم نمونه ایده آلی از یک همسر مهربان و پدر دلسوز را برای ما ترسیم می کند. او که همراه و حامی همسرش برای ادامه تحصیل و رسیدگی به خانه و کودکان است، در کنار تحقیق و تدریس در دانشگاه ایالتی ایلینوی در حوزه حمل و نقل، روی یکی از مسایل علمی و تکنولوژی امروز دنیا که آینده را می سازد یعنی اتوموبیل های خودران تحقیق می کند. او مدیر تیم دانشگاه تگزاس ای اند ام در مسابقات اتوموبیل های خودران شرکت جنرال موتورز بوده و به همراه این تیم در دو سال متوالی۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ موفق به کسب مقام اول در بین دانشگاه های آمریکا می شوند. افتخاری بزرگ که دستاوردهای آن در تاریخ تکنولوژی به یادگار برای ایرانیان باقی خواهد ماند. درست می گویند که درخت هر چه پر بارتر باشد، افتاده تر است. این را هنگام گپ و گفت با هما و علیرضا دیدیم. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.

سفیر یونیسف در صنایع ایران، از ژیان مهاری تا بهروز

گپ و گفت با بهروز فروتن

کارآفرین و بنیانگذار مرکز تحقیقات غذایی ایران و صنایع بهروز

بهروز فروتن نخستین سفیر یونیسف در صنایع ایران است.او در سال ۱۳۸۴ به عنوان قهرمان قهرمانان صنعت شناخته شد و به افتخارش تمبر یادبود چاپ کردند. او بیش از ۴۰۰ لوح و تندیس تقدیر داخلی و بین المللی دارد و برای ده ها هزار نفر به صورت مستقیم و غیر مستقیم کار مولد ایجاد کرده است.

او ترکیبی از تمام ویژگی های یک کارآفرین خلاق و واقعی است، مثل همان هایی که از پارکینگ و زیرزمین شروع کرده بودند و داستانشان را می خوانیدم و الهام می گرفیتم و بیشترشان در دنیای غرب بودند. مثل استیو جابز، بیل گیتس و مایکل دل ها. او خودساخته است و تولید محصولات غذایی را از آشپزخانه منزلش و با کمک همسرش شروع کرده است.

بهروز در ابتدا معلم بوده و خودش اعتقاد دارد که موفقیتش را مدیون عشق و علاقه همیشگی به این حرفه مقدس می داند.  از آن معلم های اصیلی که با عشق بذر امید و توانستن در دل جوان های ایرانی به ارمغان می کارند. از آن هایی که این روزها گوهری کمیاب هستند.

او در پی ناملایمات روزگار ناگزیر با کمک همسرش برای گذران زندگی از آشپزخانه خانه شان شروع به پخت و پز و فروش محصولات غذایی خانگی می کنند و همسرش برای تامین نقدینگی حتی حلقه ازدواجش را می فروشد که داستانی جالب و الهام بخش دارد.

آن ها دوش به دوش هم و با امید و انگیزه پیش می روند و صنایع غذایی بهروز را شکل می دهند. برندی که به تدریج محصولاتش به یکی از بازیگران اصلی در بازار صنابع غذایی ایران تبدیل می شود. کیفیت محصولشان به قدری خوب است که از غرب تا آمریکا و از شرق تا ژاپن به مهمانی سفره مردم می رود.

در زمان انجام این گپ و گفت، ایشان داغدار از دست دادن همسر گرانقدرشان – روحش شاد و یادش گرامی باد- بودند اما از آنجا که اخلاق معلمی و عشق به یاد دادن در تار و پود بهروز فروتن ریشه دوانده است، دعوت ما را با بزرگواری پذیرا شدند. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.

قانون پایستگی هنر و موسیقی

گپ و گفت با رضا روحانی
آهنگساز و نوازنده پیانو

اگر یادتان باشد در فیزیک اصلی وجود دارد تحت عنوان قانون پایستگی ماده و انرژی. بر اساس این قانون، ماده و انرژی در عالم هستی از بین نمی رود بلکه از حالتی به حالت دیگر تغییر می کند. به نظر من تعریف جدیدی از این قانون درباره خانواده محترم روحانی صادق است که می توانیم از آن به عنوان قانون پایستگی هنر و موسیقی یاد کنیم. اگر لحظه به اسامی بزرگانی در تاریخ هنر ایران زمین چون انوشیروان روحانی، شهرداد روحانی، اردشیر روحانی، شهریار روحانی، رضا روحانی ( پدر بزرگ و نوه)، آریا روحانی،… فکر کنیم می بینیم که هنر و موسیقی در این خانواده از بین نمی رود بلکه به ظرافت و با زیبایی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و تکامل پیدا می کند. در این بزرگ خاندان، پدر بزرگ، فرزندان و نوه ها هنرمند بوده اند و هستند. از آن نوع هنری که فاخر است، خاطره ساز است، انسان تربیت می کند و تو را به وجد می آورد. اما این فقط هنر نیست که در این خانواده جریان دارد. اصالت هم هست. اصالت در موسیقی، اصالت در شخصیت. موسیقی آن ها بر دل می نشیند چون از دل برون می آید.

افتخار داشتیم میزبان رضا روحانی در برنامه پاتوق این شماره پلاک ۵۲ باشیم.  او فرزند انوشیروان روحانی است و یاد موسیقی غنی، روی گشاده و شخصیت مهربان و اصیلی که از پدر بزرگوارش در خاطرمان نقش بسته را برایمان تازه می کند. رضا روحانی در کنار ریشه های خانوادگی و استعداد ذاتی، سال ها در بهترین دانشگاه ها در آلمان و آمریکا در رشته موسیقی تحقیق و تحصیل کرده است.او از نوجوانی برای تحصیل موسیقی به آلمان می رود و با رتبه عالی از دانشگاه‌ هانوفر فارغ التحصیل می شود. سپس به ایران باز می گردد و به اتفاق همایون نصیری نوازنده پرکاشن، کوروش بابایی نوازنده کمانچه و دارا دارایی نوازنده گیتار بیس الکتریک گروه آن سوی ماه را برای خلق قطعات موسیقی بی کلام شکل می دهند و کارنامه درخشانی از خود به جای می گذارند.

پس از چند سال فعالیت، رضا روحانی راهی آمریکا می شود در کنار فعالیت حرفه ای در آهنگسازی، اجرا و آموزش موسیقی، تحصیلات خود را در سطوح عالی ادامه داده و مدرک کارشناسی ارشد خود را در ساخت موسیقی فیلم از کالج موسیقی برکلی دریافت می کند. او در فصل اول و دوم برنامه استعداد یابی استیج یکی از چهار داور بود و بسیار خوش درخشید و بیشتر از قبل محبوب دل های ایرانیان شد. در این سال ها اجراهای زیادی از رضا روحانی دیده ایم که همگی عالی و بدون نقص هستنداما شاید همکاری او با سارا نائینی، فصلی جدید در موسیقی را شکل داده که می توان با تمام وجود از آن لذت برد و به آن افتخار کرد. امیدواریم از این گپ و گفت لذت ببرید.

#ما_یک_درصدی_هستیم

گپ و گفت با دکتر شهاب اناری

پزشک، سخنران و نویسنده بین المللی

دکتر شهاب اناری از انسان هایی است که موفقیت او چاشنی شجاعت دارد، فکرش را بکنید. در کنکور با رتبه نخست وارد رشته پزشکی در یکی از بهترین دانشگاه ها بشوی. برای بیشتر ما این نهایت خوشبختی و ترسیم آینده ای درخشان است. اول پزشک عمومی، بعد از آن تخصص و بعد از چند سال درآمدی عالی و تضمین شده برای باقی عمر. اما بعد از شروع به تحصیل، شهاب کم کم متوجه این واقعیت می شود که پزشکی درد اشتیاقش را شرح نمی دهد و برای اینکه به اصل خودش برسد، بعد از فارغ التحصیلی برخلاف باورهای رایج در جامعه، پزشکی را ادامه نمی دهد و با شجاعت به سراغ وصل می رود. او آموزش را انتخاب می کند.

دکتر شهاب اناری مهاجری نمونه است.نه فقط به خاطر اینکه توانسته در دنیایی جدید، برای خود و خانواده اش زندگی نو بسازد. او بزرگتر از این ها فکر می کند. جا پای جای اساتید صاحب نام بین المللی گذاشته و به من و شما کمک می کند که در ماجرای مهاجرت، خودمان را بالا بکشیم. او برای توانمندسازی جامعه مهاجرین از حرف و ادعا فراتر رفته و از سال گذشته، کنفرانسی تحت عنوان Professional Development Conference for Immigrants (PDCI) را بنیان گذاشته که با استقبال پر شوری روبه رو شد و بیش از ۱۶۰۰ نفر در آن ثبت نام کردند. قرار است دومین کنفرانس در آپریل ۲۰۲۱ به صورت مجازی با برنامه های آموزشی متنوع برگزار شود.

وقتی با او صحبت می کنی ، سراسر عشق است و هیجان و انرژی مثبتی که تمام وجودت را در بر می گیرد. خستگی ناپذیر تلاش می کند. آموزش می دهد و باور دارد که ما هم می توانیم به قول خودش از یک درصدی های این دنیا باشیم. از آن هایی که زندگی می کنند. شهاب اناری این روزها چهره ای شناخته شده و دوست داشتنی در جامعه مهاجرین کانادا است.

سخنرانی می کند،‌کتاب می نویسد. در سمینارهای مختلف او را در کنار بزرگانی مانند تونی رابینز، برایان تریسی ، جک کنفیلد ، دیپاک چوپرا و رابرت کیوساکی می بینیم که  به عنوان یک مربی تمام عیار برندسازی می درخشد. او همچنین توسط مجله Canadian Immigrant و با حمایت بانک RBC به عنوان یکی از ۲۵ مهاجر موفق در کانادا در سال ۲۰۲۰ معرفی شده است. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.

هزار چهره روی صحنه ، یک رنگ در زندگی

گپ و گفت با طوفان مهردادیان

بازیگر، گوینده، نویسنده و کارگردان

حدود دو سال پیش بود که دیدمش. برخورد اول جالب بود. در اتاقم در دفتر مجله نشسته بودم که مردی با خوش رویی وارد شد، با صمیمیت سلام کرد و گفت من طوفان هستم. راستش آنقدر ساده و صمیمی بود که بیشتر به سان نسیمی از محبت و مهربانی می ماند و دوستی مان شروع شد و در گذار زمان ریشه دواند. طوفان را از گذشته دور می شناختم. فکر می کنم اولین بار در اواخر دهه هفتاد او را در یکی از قسمت های سریال داستان یک شهر ساخته اصغر فرهادی دیده بودم و نقش و بازی او برایم دلنشین و به یاد ماندنی بود. بعد از آن هم در خیلی از سریال های تلویزیونی و فیلم های سینمایی و نمایش های خوب دیده بودمش.

شاید آنچه که او را در این وادی درخشان می کند، وسواس در انتخاب نقش است. معمولا هر نقشی را نمی پذیرد چون بازیگری برایش فقط یک شغل و وسیله امرار معاش نیست. او مهندسی پتروشیمی را با دنیای هنر عوض کرده بود چون عاشق صحنه است و خیانت را در عشق نمی پسندد. فرقی نمی کند که نقشش کوتاه یا بلند باشد. با خلاقیت ذاتی که دارد، به آن هویت می دهد، بالایش می برد و دیدنی اش می کند. طوفان در عرصه فلیمنامه نویسی و کارگردانی هم تجارب موفق داشته است. او با همکاری بنفشه اعرابی دو فیلم کوتاه همین الان یهویی و ریکاوری را ساخته که برای نمایش در فرانسه انتخاب شدند هر چند بنا به دلایلی غیرقابل پیش بینی این اتفاق صورت نگرفت. فیلنامه فیلم سینمایی اف ام ۴۸ هم که در جشنواره فیلم فجر سال پیش بسیار مورد توجه مردم و منتقدیم قرار گرفت، نوشته مشترک او و کیارش اسدی زاده است.

به ونکوور هم که آمده، روح و جانی تازه به حال و هوای اهل هنر و نمایش در این شهر داده و نسلی جدید از بازیگران را آموزش داده است. در مدتی کمتر از دو سال که بخشی از آن هم به اجبار با قرنطینه همنشین شده، چندین نمایش را به زیبایی و موفقیت به روی صحنه برده است.نمایش هایی مانند عروسک ها و غروب در دیاری غریب (بهرام بیضایی) ، دندون‌طلا ( داوود میرباقری)، خانه برنارد آلبا ( فدریکو گارسیا لورکا)، ، قرعه برای مرگ ( واهه کاچا) و من خنیاگر هستم (اجرای خصوصی) که خاطرات دلنشینی برای ما ساختند و در یاد مردم این شهر به یادگار باقی خواهند ماند.

برای انجام این گپ و گفت تصمیم گرفتم لیستی از نقش های کوتاه و بلندی که در تلویزیون، سینما، تاتر و رادیو ایفا کرده آماده کنم تا با دست پر به میزبانی او برویم. تعدادشان خیلی زیاد بود. از نقش آفرینی برای کودکان تا شخصیت های جدی خوب و بد را در کارنامه پربارش دارد. برایم جالب بود که این مرد هزار چهره، در زندگی واقعی فقط یک رنگ دارد که آن هم صداقت است. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.

نشود فاشِ کَسی

گپ و گفت با سارا نائینی

خواننده و معلم آواز پاپ

از وقتی که یادم می آید، هوشنگ ابتهاج را عاشقانه دوست داشته ام و هر بار که شعری از او می خوانم، جانم سرشار از نور می شود. برای همین وقتی که چند سال پیش در منزل دوستی عزیز ترانه ای را شنیدم که در آن بانویی با زبان نگاه ابتهاج به لطافت و سادگی وعده می داد که راز بین ما برای کسی فاش نمی شود،‌ از این احساس ناب، سرمست شدم.

شاید برای اولین بار بود که می دیدم خواننده نه تنها روح کلام شاعر را با تمام وجود محترم می دارد بلکه به جرات می توانم ادعا کنم که به احساس آن هم افزوده بود. از دوستم خواستم که دوباره آن ترانه را برایم پخش کند. یک بار،‌ دو بار و چندین بار. با خودم گفتم شاید به صورت اتفاقی این ترانه چنین زیبا و دلنشین اجرا شده برای همین با کنجکاوی به سراغ سایر کارهای او رفتم.

تصادفی در کار نبود، او در همه ترانه هایش اصیل است، مثل خودش. عاشق است. عاشق خواندن. به نور و رقص و فریاد خوشبین است و این را می توانی در تمام کارهایش لمس کنی مخصوصا وقتی از نفس می خواند. احساس می کنی مهربان هم است و به آن ایمان دارد. وقتی بیشتر با دنیای او آشنا شدم فهمیدم هنر در خانواده اش مانند رودی زلال جاری است و مادرش هم به زیبایی می خواند. هر بار به آواز مادر او – بانو حوروش خلیلی – گوش می سپارم، گویی که به دور از هیاهوی دو عالم در کوچه باغ های کودکی قدم می زنم و بوی عطر بهار نارنج را زمزمه می کنم.

سارا نائینی هنرمندی دوست داشتنی است. با دقت اشعارش را انتخاب می کند و موسیقی او ناب است. از آن نوع موسیقی که تاریخ مصرف ندارد، قدیمی نمی شود و هر بار که به آن ها گوش کنی، تازه می شوی. صدای رسای او و تسلطی که با استادی به فراز و فرودهای آن دارد هم مثال زدنی است و او را به آن گروه از هنرمندانی پیوند می دهد که در آسمان هنر می درخشند. خواندن را از ایران شروع کرده و با هنرمندانی مانند علیرضا عصار و داریوش خواجه نوری بر روی صحنه ها درخشیده است. اجراهای مشترک او با رضا روحانی هم فصل جدیدی از موسیقی را نوید می دهد. فصلی که مدت هاست در انتظار گرمای آن بودیم. سارا در کنار خواندن، معلمی هم می کند و با سخاوت گنجینه دانش و تجربه خود را که در این سال ها در عرصه هنر به دست آورده، با علاقمندان به خواندن سهیم می شود. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید.