دیوید! تو رو خدا نیا اینجور جاها
روز ملاقات نیست اما از آسایشگاه زنگ زدهاند که بیایم عمه را ببینم. ناخوش شده و قرار ندارد. در راهرو قدم میزند. دستش را میگیرم و روی نیم…
عمه یلدا را دوست ندارد
بیخبر آمدهام که سورپرایزش کنم. آجیل و هندوانه یلدا را روی میز میچینم. عمه خانم از دستشویی بیرون میآید. -اینا چیه اینجا رو شلوغ کردی؟ …