مددکاری اجتماعی | پلاک ۵۲

آخرین شماره مجله پلاک52

برچسب: مددکاری اجتماعی

خاطرات یک مددکار اجتماعی, داستان, فرهنگستان

خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان حلیمه (قسمت دوم) 

خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان حلیمه (قسمت اول) حلیمه ادامه داد : « با وجود این که در ایل زندگی می کردیم و خواهر و برادرهایم در سیاه چادر های اطراف بودند ولی گاه روزها می گذشت و من فرصتی پیدا نمی کردم که…

خاطرات یک مددکار اجتماعی, داستان, فرهنگستان

خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان زیبا ( قسمت اول) 

غبار غم در چین و چروک های صورتش ، نگاه بی فروغش هیچ شباهتی به جوانی بیست ساله نداشت. اهل سوسنگرد بود و تک دختر یکی از متمول ترین خانواده های شهر. پدرش صاحب چندین لنج و از با نفوذترین مردان شهر بود.

خاطرات یک مددکار اجتماعی, داستان, فرهنگستان

خاطرات یک مددکار اجتماعی : زیبا (قسمت آخر) 

زیبا بسیار امین و درستکار بود و مورد اعتماد مربی ها و مددکارها بود، اخلاق و منش خوب زیبا از چشم خیرینی که به مرکز رفت و آمد داشتند هم دور نمانده بود. دختر زیبا سه ساله شده بود که یکی از افراد نیکوکار مرکز…

خاطرات یک مددکار اجتماعی, داستان, فرهنگستان

خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان طوبی 

در سونا نشسته بودم، می‌خواستم فقط چند دقیقه با خودم خلوت کنم. سه ماه می‌گذشت از مادر شدنم و من هنوز در شوک تغییر بزرگی بودم که در زندگی‌ام ایجاد شده بود. در افکار خودم غرق بودم که صدای همهمه از طبقه بالا آمد.

خاطرات یک مددکار اجتماعی, فرهنگستان

خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان حلیمه (قسمت اول) 

در مرکز ما زنان آسیب دیده اجتماعی در کنار هم زندگی می کردند و مهارت های زندگی و کاری یاد می گرفتند . مثل اعضای یک خانواده هر کدام یک مسئولیتی داشتند ، بعضی ها آشپزی می کردند ، بعضی ها به نظافت عمارت می پرداختند.