در مطبم نشسته بودم که مردی مشوش و به هم ریخته وارد مطبم شد. در دستش یک جلد تاریخ تمدن بود. ورق هایش را پاره پاره می کرد. گذاشتم کمی آرام بگیرد. بعد مانند یک روانپزشک حرفه ای گفتم: چی شده عزیزم با من راحت…