قسمت اول :سیمرغ اسطوره ای افسانه ای

اسطوره و افسانه

اسطوره بازگو کننده ی فرهنگ و شیوه ی تفکر مردمان در روزگار کهن است. اساطیر نماینده ی تداوم زندگی فرهنگی یک ملت و به نوعی تاریخ آن است. اسطوره ها نشان می دهند که چگونه یک چیزی به وجود آمده و تداوم یافته است. شخصیت های اسطوره ای به سبب سمبلیک بودن معمولا دارای قدرت مافوق طبیعی و گاهی حتی خدا گونه هستند. اسطوره های مثبت همواره در هاله ای از تقدس قرار دارند. افسانه ها معمولا مترادف با قصه و اسطوره در نظر گرفته می شوند، ولی تفاوت هایی با اسطوره دارند. عناصر افسانه ها غالبا غیر واقعی است و سرگذشت خیالی از زندگی انسان، حیوانات و موجودات وهمی چون پری و اژدهاست؛ ولی اسطوره گاهی شخصیت های واقعی را نیز در بر می گیرد مثل کوروش یا رستم. البته نمی توان این موضوع را نادیده گرفت که افسانه یکی از ارکان اصلی فولکلور و آداب و رسوم هر جامعه است و در انتقال میراث شفاهی نقش مهمی بر عهده دارد. با این مقدمه ی کوتاه در این سلسله مقالات به معرفی موجودات اسطوره ای و افسانه ای در تاریخ ایران می پردازم.

سیمرغ

برای سیمرغ ، نام ها و وجه تسمیه های فراوانی به کار برده شده است. سیمرغ، شاهین، ققنوس، عنقا، هما، سیرنگ و … . برخی او را جبرئیل و فرشته ی الهی می دانند به خاطر داشتن بال.

برخی معتقدند سین دخت (مادربزرگ رستم) همان سیمرغ است. بعضی دیگر اسم سینا را مشتق از سیمرغ می دانند و معتقدند بوعلی نیز به واسطه ی این که سیمرغ پزشکی ماهر بود این نام را برگزیده است. برخی او را توتم قوم سکایی می دانند. در لغت نامه ی دهخدا او جانوری است که همه ی رنگ های پرهای مرغان، در پر او موجود است. در ادامه به برخی از نقش های سیمرغ در تاریخ ایران اشاره می شود.

سیمرغ در اوستا

در اوستا سیمرغ به صورت سئن “مرغو سئن“(Mereghu Saena ) و تلفظ آن در پهلوی به صورت “سن موروگ (Sen Murov) و “سنه موروک“(Sene Muruk) دیده می شود.

سیمرغ پرنده ای سترگ که با نشستن بر درخت”هرویسپ تخمه” یا “ویسپوبیش” و یا “ویسپ تخمک” (همه را درمان بخش) هزار شاخه از آن می شکند و با برخاستنش هزار شاخه بر آن می روید. درختی شفابخش که تخم همه ی گیاهان را در خود دارد.

در بندهش این درخت “جوبیش” (ضد گزند) نامیده شده است. درختی که در میان اقیانوس “فراخکرت” روئیده است و سیمرغ بر بالای آن ماوا دارد. در بهرام یشت آمده هر کسی استخوان یا پری از این مرغ دلیر را داشته باشد، هیچ مرد دلیری نمی تواند او را براندازد.

سیمرغ شیرین زبان، خوش گفتار و نیکو بیان بود. صدایش را همه دوست داشتند و جملاتش بسیار دلنشین بود. خیلی از خواصی که برای شاهین (وارغن) ذکر می شود برای سیمرغ هم صادق است مثل شفادهنده، پزشک حاذق، شکننده ی طلسم ها و گره گشای مشکلات. دکتر بهار و دکتر پورداوود معتقدند که سیمرغ اوستا و عقاب سانسکریت یکی است و سیمرغ در اصل بین هندو ایرانیان به معنی عقاب بوده است.

سیمرغ در شاهنامه

نام سیمرغ ۵۰ بار در شاهنامه آمده است ولی در سه داستان شاهنامه سیمرغ نقش اصلی را برعهده دارد که در همه ی داستان ها در خدمت خاندان سام است.

  • داستان به دنیا آمدن زال:

هنگامی که زال به دنیا آمد و سام نریمان دید که فرزندش با دیگران متفاوت و دارای موی و ابروی سپید است او را دیوزاد دانست و دستور داد تا برای رهایی از چنین ننگی او را در پای کوه طور (البرز) رها کنند. سیمرغ، زال را به عنوان غذای کودکانش به آشیانه ی خود برده ولی مهرش به دلش می نشیند و همراه فرزندان خود بزرگش می کند و بسیار به او علاقه دارد.

بفرمود پس تاش برداشتند

از آن بوم و بر دور بگذاشتند

به جایی که سیمرغ را خانه بود

بدان خانه آن خرد بیگانه بود

پس از مدتی سام در اثر دیدن خوابی از کردار خود پشیمان می شود و به پای کوه می رود و سیمرغ را می بیند و زال را درخواست می کند، سیمرغ که بسیار زال را دوست داشت هنگام وداع پر خود را به زال می دهد تا هنگام گرفتاری و نیاز پر را بسوزاند و سیمرغ آگاه شده به یاریش بشتابد.

ماجرای تولد زال و بزرگ‌شدن‌اش نزد سیمرغ
  • داستان تولد رستم:

هنگامی که رودابه در هنگام تولد رستم به علت درشتی نوزاد به مشکل می خورد، زال برای نخستین بار پر سیمرغ را آتش می زند و سیمرغ به یاری رودابه می شتابد و می گوید که باید پهلوی رودابه را بشکافند و بچه را بیرون بیاورند. لازم به توضیح است اولین زایمانی که به سزارین معروف است، مربوط به تولد سزار است ولی این عمل بسیار قبل تر از آن در شاهنامه توضیح داده شده و به همین علت برخی آن را رستمینه یا رستم زایی نامیده اند. بعد از زایمان نیز سیمرغ، مرهمی از شیر و مشک درست کرد و با مالیدن پر خود بر آن و سپس بر زخم رودابه باعث تسکین دردش شد.

به زال آنگهی گفت تا صد نژاد

بپرسی کس این را ندارد به یاد

که کودک ز پهلو برون آورند

بدین نیکویی چاره چون آورند

  • داستان نبرد رستم و اسفندیار:

آخرین باری که در شاهنامه به نام سیمرغ و نقشش در داستان برمی خوریم، هنگام پیکار رستم با اسفندیار است. این بار نیز پس از زخمی شدن رستم، زال پر سیمرغ را آتش می زند و او به یاری رستم می آید. در این جا از دو راه به رستم کمک می کند: اول، کشیدن بالش بر زخم رستم و بهبود آن و دوم، برملا نمودن راز روئین تن نبودن چشمان اسفندیار و کمک به پیروزی رستم از این راه. چون اسفندیار روئین تن بود و هیچ چیز بر او کارگر نبود جز بر چشمانش.

از او چار پیکان بیرون کشید

به منقار از آن خستگی خون کشید

برآن خستگی ها بمالید پر

هم اندر زمان گشت با زیب و فر

سیمرغ در عرفان

در عرفان او را انسان والا، دانش پژوه، عارفی وارسته و حکیمی فرزانه می دانند. مرغی که بر درخت طوبی آشیان دارد (همان درخت ویسپ تخمک اوستایی) و بامداد که از آشیانه ی خود بیرون می آید و به زمین می رسد از پر او بر روی درخت، میوه ها و بر روی زمین گیاهان به وجود می آیند. نسیم صبا از نفس اوست، همگان به او مشغولند و او از همه فارغ.

برای مطالعه بیشتر:

جایگاه زن در لیلی و مجنون نظامی – قسمت اول

خنیاگر خموش

اشتقاق و ریشه ی کلمه صوفی

مناضله با ابلیس – بخش نخست

در واقع این جاست که سیمرغ شخصیتی خدا گونه می یابد. اوج داستان سیمرغ در منطق الطیر عطار نیشابوری تبلور می یابد. عطار چنان زیبا این داستان را نقل می کند که سیمرغ تا ابد در یادها می ماند. عطار ماجرای مرغان را بیان می کند تا به سیمرغ می رسد وذکر می کند که هر کشوری برای اداره به شاه و شهریار نیازمند است پس مرغان جمع می شوند تا برای خود شهریاری شایسته پیدا کنند.

مجمعی کردند مرغان جهان

آن چه بودند آشکارا و نهان

در این میان هدهد که پرنده ای عاقل و دنیا دیده بود و سفرهای زیادی انجام داده بود، پیش قدم می شود و هدایت مرغان را برعهده می گیرد:

هست ما را پادشاهی بی خلاف

در پس کوهی که هست آن کوه قاف

نام او سیمرغ سلطان طیور

او به ما نزدیک و ما زو دوردور

هدهد مرغان را راضی می کند که از راهی بسیار سخت و پر رنج عبور کنند و دردها را به جان بخرند تا به سیمرغ برسند و او را به پادشاهی برگزینند. این جاست که هفت وادی عشق را بیان می کند و صدها مرغ حرکت می کنند تا یک به یک از این وادی ها رد شوند و به مراد دل خویش برسند.

گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی درگه است

این هفت وادی به ترتیب:

طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر و فنا است. البته راه بسیار دشوار و طولانی است و در هر وادی عده ای به خاطر رنج و مشقت بسیار راه، از ادامه ی راه باز می مانند.

وان همه مرغان همه آن جایگاه

سرنهادند از سر حسرت به راه

سال ها رفتند در شیب و فراز

صرف شد در راهشان عمری دراز

بعد از رسیدن به وادی هفتم از آن خیل عظیم پرندگان فقط ۳۰ مرغ باقی می مانند و در این جا هدهد چون فیلسوفی بزرگ به مرغان می گوید که سیمرغ خودتان هستید. در واقع این سی مرغی که توانستند هفت وادی را پشت سرگذارند، زندگی جاویدان یافتند و معمای وجود من و تو حل شد.

در عرفان با برداشته شدن حجاب، آینه ای پدیدار می شود که بازتاب چهره ی خود فرد است و عطار معتقد است همه ی موجودات از یک وجود کل هستند و این گونه است که از فنا به بقا می رسند و در قالب داستان به زیبایی بیان می شود.

هم زعکسی روی سیمرغ جهان

چهره ی سی مرغ دیدند از جهان

چون نگه کردند آن سی مرغ زود

بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود

ور نظر در هر دو کردندی به هم

هر دو یک سیمرغ بودی بیش و کم

پس عرفان صورتی خدا گونه به سیمرغ می دهد و نشان دهنده ی روح پاک انسان کامل است. درهفت خان رستم، هفت خان اسفندیار و حتی در آئین مهرپرستی نیز گذر از هفت وادی برای پالایش ضروری است.


چرا شعر این قدر مهم است؟

محمد مفتاحی


سیمرغ در ادبیات عامه

در ادبیات عامیانه و داستان ها و افسانه ها سیمرغ نمود فراوانی دارد و به نام های مختلفی معروف است: سیرنگ، هما ، ققنوس. این حضور را می توان به چهار دسته تقسیم کرد:

  • دسته اول

داستان های عامیانه ی حماسی که در قالب نقالی ها و پرده خوانی ها نمودار می گردد مثل فردوسی نامه ی انجوی شیرازی که در آن سیمرغ این طور روایت می شود:

هشتاد سال پیش زال مرده و پیرمردان با چشمان خود سیمرغ را دیده اند که شهر به شهر گشته و جمله ی ” زال زر مرد” را تکرار کرده است. رنگ سیمرغ چون بت سفید و اندازه ی یک گاو بوده است و صدای بال هایش شبیه صدای کوبیدن سکه های دو ریالی و پنج ریالی به هم بوده است.
  • دسته ی دوم

داستان هایی که دربخش های شرقی ایران و افغانستان و به زبان فارسی دری از سیمرغ وجود دارد. در این داستان ها رگه هایی از شکوه سیمرغ یافت می شود و معتقدند سیمرغ فقط در خدمت خاندان شاهی بوده و به مردم عادی توجهی ندارد.

  • دسته ی سوم

داستان هایی که بیش تر در مناطق مرکزی ایران رواج دارد. در افسانه ی این مناطق برعکس دسته ی دوم، سیمرغ پرنده ای معمولی است که بر روی کوهی زندگی می کند که اتفاقا انسان ها می توانند در آن قدم بگذارند. مثل داستان مرغ سخنگو، باغ سیب، خانه ی هفت در و حاتم طایی. در همه ی این داستان ها سیمرغ در عوض خدمتی که دریافت می کند به شخصیت های داستان کمک می کند.

  • دسته ی چهارم

داستان هایی که در مرزهای غربی کشور و بین قوم مندایی ایران و عراق بسیار رواج دارد. در روایت قوم مندایی «سیمرغ شبیه یک ملکه در کوه زندگی می کند و هر یکشنبه برای دیدار شاهان زمین به پایین می آید. او همانند ابری بزرگ به زمین نزدیک می شود. مردمی که از آمدن او با خبر می شوند شادی و هلهله می کنند. همه ی پادشاهان آرزوی دیدار او را دارند.» لازم به توضیح است که منداییان یا صائبین فرقه ای مذهبی و پیروان یحیای نبی هستند و بیش تر در ایران و عراق زندگی می کنند. البته در کشورهای دیگری نیز به صورت پراکنده وجود دارند. در کنار کارون و دجله و فرات زندگی می کنند چون غسل تعمید در آب های روان هر یکشنبه، جزو ارکان اصلی این مذهب است.

سیمرغ درنگارگری اسلامی

در متون اسلامی سیمرغ جایگاه چندانی ندارد و او را به نام عنقا می شناسند که پرنده ایست دست نیافتنی. عنقا یک اسطوره مربوط به عرب جاهلی است که گاه با سیمرغ یکی دانسته می شود. فقط در قسمت هایی از داستان حضرت سلیمان او را مرغی معرفی می کنند که می تواند قضا و قدر را تغییر دهد.

در سیر نقاشی بعد از اسلام یکی از کتبی که به تصویر کشیده شد، شاهنامه بوده است. نگارگران در هر دوره ای با توجه به برداشت و سلیقه ی خود نقشی بر صفحات شاهنامه زده اند. در داستان هایی که سیمرغ ایفا گر نقش بود، این نگارگری  به زیبایی تصویر شده است. پرنده ای بزرگ با بال های گسترده و رنگ های زیبا در میان عناصری از طبیعت مانند آسمان، ابر، سنگ، درخت و … شاید بتوان گفت یکی از نقش مایه های اصلی مینیاتور، تصاویر سیمرغ است. اوج این زیبایی جایی است که سیمرغی آبی رنگ با منقاری نارنجی و دم بلند و مواج در آسمانی طلایی نقش می بندد و تقریبا تمام پهنه ی آسمان را پر می کند. در عصر تیموری و از قرن 9 به بعد در مکتب اصفهان تصاویر زیبایی از سیمرغ در شاهنامه ها نقش می شود که بسیار دیدنی است.

برای مطالعه ی بیشتر ر. ک به
تاریخ اساطیری ایران، ژاله آموزگار – فرهنگ نامه ها اوستا، هاشم رضی –  منطق الطیر عطار نیشابوری
شاهنامه فردوسی – بندهش، مرداد بهار- سیمرغ اساطیری، غلامحسین ده بزرگی
دیدار با سیمرغ، تقی پورنامداریان – سیمرغ در ادبیات عامه ایران، وحید رویانی