مددکار | پلاک ۵۲

آخرین شماره مجله پلاک52

برچسب: مددکار

خاطرات یک مددکار اجتماعی, داستان, فرهنگستان

خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان زیبا ( قسمت اول) 

غبار غم در چین و چروک های صورتش ، نگاه بی فروغش هیچ شباهتی به جوانی بیست ساله نداشت. اهل سوسنگرد بود و تک دختر یکی از متمول ترین خانواده های شهر. پدرش صاحب چندین لنج و از با نفوذترین مردان شهر بود.

خاطرات یک مددکار اجتماعی, داستان, فرهنگستان

خاطرات یک مددکار اجتماعی : زیبا (قسمت آخر) 

زیبا بسیار امین و درستکار بود و مورد اعتماد مربی ها و مددکارها بود، اخلاق و منش خوب زیبا از چشم خیرینی که به مرکز رفت و آمد داشتند هم دور نمانده بود. دختر زیبا سه ساله شده بود که یکی از افراد نیکوکار مرکز…