داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت سیزدهم
به اینجا میگن شمرون. جای زندگی از ما بِیتَرونه. شاه و شاهزادهها اینجا میآن تفریح… پولدارا هم اینجا میشینن. قراره از این به بعد ما هم تو اعیون و اشراف آمدوشد کونیم. بنازمت اوس کریم! هوای خوبتم مال پولدارمولداراس. انگاری اصن ما رو طفیلی وجود اینا ساختی.
داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت یازدهم
رفتوآمد آدمهای غریبه رو تو خونه و زندگیم نمیپسندم. اینکه میگی عین برادرت میمونن رو قبول میکنم اما نمیتونن به خونه من رفتوآمد داشته باشن. هر وقت دلت تنگ شد میتونی به دیدنشون بری. به هر حال ساعاتی رو میتونی واسه خودت داشته باشی؛ اما اون موقع کتایون باید خونه باشه.
خالق جاودانگی ؛میلان کوندرا جاودانه شد
۱ اپریل ۱۹۲۹ – ۱۱ جولای ۲۰۲۳ میلان کوندرا نویسندهی داستانهای کوتاه، نمایشنامهنویس، مقالهنویس، شاعر و یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین رماننویسان قرن بیستم بود که در آثارش کمدی اروتیک را با نقد سیاسی و ژرفاندیشی فلسفی درهم میآمیخت. رمانهای او به بیش از چهل…
داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت نهم
در شهر تهران، به دنبال کار چرخید و چرخید؛ اما هرچه بیشتر میگشت کمتر مییافت. گاراژهای مکانیکی به پادو هم نیاز نداشتند چه برسد به مکانیک. انگار تخم کار را ملخ خورده بود و این سلیمسامورایی را از زمین و زمان ناامید میکرد. روزها میگذشت و سلیمسامورایی هنوز بیکار بود.
پاییز پراگ
به یک قدمی در خانه باغ که رسیدم از حرکت باز ایستادم، مکث کوتاهی کردم، انگار سنگینی چمدان را بیشتر احساس می کردم، می دانستم در پشت سر همه اهالی خانه باغ هنوز برای بدرقه به انتظار ایستاده اند. می خواستم سرم را برگردانم و برای آخرین بار به پشت سر نگاه کنم اما می ترسیدم از این که مبادا این آخرین نگاه زمینگیرم کند.