عمه آزارگر
عمه خانم با ماسک و عینک آفتابی مینشیند مقابلم. ترسخورده و مظلوم به نظر میرسد.عمه جان چی شده؟ چرا اینقدر مستاصلین؟
خاطرات یک مددکار اجتماعی – داستان طوبی
در سونا نشسته بودم، میخواستم فقط چند دقیقه با خودم خلوت کنم. سه ماه میگذشت از مادر شدنم و من هنوز در شوک تغییر بزرگی بودم که در زندگیام ایجاد شده بود. در افکار خودم غرق بودم که صدای همهمه از طبقه بالا آمد.