افشین حر

 تابستان فصل تعویض خانه و جابجایی مستاجران است. فصلی است که صاحبخانه ها ناز می کنند و مستاجران ناز می خرند. البته هستند صاحبخانه هایی که ناز می کنند ولی در نهایت با مستاجر خود منصفانه کنار می آیند. مدتی است که برای همدلی با مستاجران، پویش های «صاحبخانه ی خوب» در فضای مجازی راه اندازی شده و مستاجرانی که از موهبت صاحبخانه ی منصف برخوردار گردیده اند از طریق این پویش ها از صاحبخانه خود تقدیر و تشکر به عمل می آورند تا الگویی برای دیگر مالکان نیز باشد.

چندی پیش، ما نیز این پویش را راه اندازی کردیم که ذیلاً کامنت های برخی شرکت کنندگان را ملاحظه می فرمایید:

«صاحبخانه ی ما خیلی خوب است. وسایل مان را بیرون نریخته بلکه گرو گرفته تا در معرض باد و باران و آفتاب صدمه نبینند. یک کارتن ضخیم و چندلایه هم به ما داده تا داخل آن احساس راحتی کنیم – مجیدی هستم از پیاده رو»

«صاحبخانه ی ما درک بالایی از شرایط دارد. به ما گفت در این اوضاع سخت کرونایی تصمیم گرفته ام که دیگر از این ماه از شما پول نگیرم. شماره می دهم، کارت به کارت کنید – فتحی از آمل»

«خدا خیرش بدهد. صاحبخانه ی ما امسال اصلاً اجاره را زیاد نکرد. در عوض ما را بلند کرد – پورحسینی از چهارراه تلفنخونه»

«صاحبخانه ی ما خانه اش را به ما اجاره داد و خودش جای دیگری اجاره کرد. حالا صاحبخانه ی صاحبخانه ی ما، صاحبخانه ی ما را جواب کرده و صاحبخانه ی ما هم با خانم و بچه ها آمده اند و با ما زندگی می کنند، نصف نصف. خیلی خوش می گذرد – خرقانیان از یافت آباد»

 

صاحبخانه ی ما خانم بیگی، خیلی به ازدواج جوانان اهمیت می دهد. هر سال موعد تمدید اجاره، سر و کله اش پیدا می شود و به ما می گوید که چون می خواهد برای پسرش زن بگیرد باید خانه را خالی کنیم!

«در مذاق عارفان خون و می گلگون یکی است / بس که محو لذت دیدار صاحبخانه اند – صائب هستم از تبریز»

«صاحبخانه ی من آقای قربانی خیلی گل است. نه تنها کرایه نمی گیرد بلکه هر ماه معادل مبلغ اجاره به حساب من واریز می کند. سر سال هم خودش مبلغ اجاره را بالا می برد. چندبار گفته بیا خانه را به نامت بزنم، من قبول نکردم – حکمت شعار هستم»

«ما در مسکن مهر زندگی می کنیم. یعنی من مسکن داشتم. وقتی ازدواج کردم همسرم مهریه اش را عندالمطالبه خواست و من هم که مسکنم را مهرش کرده بودم آن را به نامش زدم. حالا هم مستاجر عیالم در مسکن مهر هستم. خواستم از همین تریبون از ایشان قدردانی کنم. مهرش افزون باد – شاهمرادی از نورآباد ممسنی»

خانه ای که من در آن زندگی می کنم خانه ی آخرت است. صاحبخانه هم ندارم.

«صاحبخانه ی ما خانم بیگی، خیلی به ازدواج جوانان اهمیت می دهد. هر سال موعد تمدید اجاره، سر و کله اش پیدا می شود و به ما می گوید که چون می خواهد برای پسرش زن بگیرد باید خانه را خالی کنیم. اما من می دانم که او اصلاً پسر ندارد. وقتی قرارداد اجاره تمدید می شود خانم بیگی هم راضی و خوشحال می رود و ازدواج پسرش هم یک سال عقب می افتد – قدیریان هستم از شهرک اندیشه»

«صاحبخانه ی ما یک لاک پشت است. یک روز ما را در خیابان دید و دلش برایمان سوخت و لاکش را به ما داد تا در آن زندگی کنیم. خودش هم یک پتو دور خودش پیچیده و کنج دیوار، سینه ی آفتاب لم داده و هویج و کلم و کاهو می خورد و به ما زل می زند. خدا را شکر، تنگ هست ولی راحت است. خوبی اش این است که سرمان در لاک خودمان است – سرلک از حاشیه رودخانه جاجرود»

«خانه ای که من در آن زندگی می کنم خانه ی آخرت است. صاحبخانه هم ندارم. راحت است، اگر بگذارند. – گورخواب»

«خانه ای که ما در آن زندگی می کنیم خیلی راحت است و حاضر نیستیم آنجا را ترک کنیم. اصلاً چه دلیلی دارد که بخواهیم خودمان را آواره کنیم. صاحبخانه مان هم خیلی خوب است و کاری به کار ما ندارد حتی شب و نصفه شب به سراغش می رویم و بیدارش می کنیم و او هم که بی خواب شده به یاد دوستانش می افتد و برایشان پیام می فرستد و از این بابت خوشحال است. دوست داریم همینجا بمانیم / بیماری های مزمن خانم سعادتی»