استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاک۵۲ بلامانع است.
طنز پرداز : پریسا شمس
آقاشیر، عطاری محل محموله سفارشی عمهخانم را در کیسه سیاه داد دستم و گفت سریع برسان. ساعت ملاقات نبود اما رفتم داخل. عمه جان با خوشحالی کیسه را گرفت و رفت سمت تخت آقای بشیری و یک لیوان معجون به خوردش داد.
-عمهجان! این چی بود دادی به آقای بشیری؟
-واکسن کرولا.
-کرونا!
-هر کوفتی
-مگه واکسن کرونا ساخته شده؟
-ساخته شده بود ولی این دکترای تیرغیب خورده نمیذاشتن مردم استفاده کنن.
-حالا چی هست؟
-سیاه دونه و عسل.
-عسلی که من دیدم همهاش شکر بود.
-من دکتر علفیم یا تو؟
-تا جایی که من میدونم هیچکدوم.
-سوالمو اصلاح میکنم. من یه مدت نامزد آقاشیر عطار بودم یا تو؟
-خب من که قطعا نبودم، ولی عمهجان آقا شیر واقعا؟
عمه رفت سراغ پیرزنی که مدت ها بود زندگی نباتی داشت و با ضرب و زور دستگاه نفس میکشید.
-عمه اون ماسکو از صورت این بیچاره برندار، خفهمیشه.
-نمیشه. یه حب سیر بندازم ته حلقش کرولا نگیره.
-کرونا!
-هر کوفتی!
-خب این که نمیتونه بجوه!
-خودم میجوام میریزم دهنش!
-عمه جان! حالم بهم خورد.
-ناراحتی نگاه نکن!
عمه سیر لهیده را کرد توی دهان پیرزن محتضر و از اتاق بیرون رفت. پیرزن دست و پایی زد و به خرخر افتاد و مرد. دویدم دنبالش.
-عمه! پیرزنه مرد!
-مرد؟ مگه میشه؟
-بله! خفه شد انگار.
-عمر دست خداس. اینهمه بهش رسیدگی کردم باز هم دوام نیاورد.
-رسیدگی چیه؟ سیر کردین تو حلقش خفه شد…
-ساکت باش بذار تا آقای کبیری خوابه حالشو جا بیارم.
-چطوری؟
-با کمک ماده الاغ!
-ماده الاغ؟
-خودش که نه، پشکلش! و بعد از کیسه چیز در آورد و آن را سوزاند و از اتاق بیرون زد.
پرستارها در طول راهرو میدویدند.
-عمه چرا اینا اینقدر دستپاچهان؟
-میگن بنده خدا بشیری کور شده.
-شما با اون آب شکر که بهش دادی کورش کردی.
-بمیر بچه! من فقط از کرولا محافظتش کردم.
-عمه نگاه کن چه دودی از اتاق کبیری داره بیرون میزنه.
-آتیش نشونی هم اومد. من از جوونیم دوست داشتم یه شوهر آتشنشان داشته باشم ولی قسمتم نشد…
-متوجه نیستین که شما باعث آتش سوزی شدین؟
-نگاه کن همهشون چه قد و قامت رعنایی دارن، بهبه! آدم کیفش میاد.
-ای وای! نگاه کن آقای کبیری رو با برانکاد دارن میبرن.
-گمشو اونور دارم این جوونای زیبا رو دید میزنم. ایشالا که غلمان هم همچین شکلی داشته باشه.
-غلمان دیگه چیه این وسط؟
– من که دیگه سنم گذشته اینا نگام نمیکنن. ایشالا مردم رفتم بهشت یه غلمان این شکلی نصیبم بشه.
-عمه جان! من دیگه تحمل اینجا رو ندارم، اجازه بدین ببوسمتون و برم!
-دست به من نزنی که جیغ میزنما! این همه میگن کرولا کرولا باز تو میخوای منو بوس کنی نسناس؟
میان جیغ و داد عمه آسایشگاه را ترک کردم.