طنز پرداز :  پری‌سا شمس

عمه خانم با ماسک و عینک آفتابی می‌نشیند مقابلم. ترس‌خورده و مظلوم به نظر می‌رسد.

_عمه جان چی شده؟ چرا اینقدر مستاصلین؟

+تو چیزی راجع‌به این جنبش مین‌تور شنیدی؟

-مین تور؟ نه؟ چی هست؟

+همین که یه مشت آدم راست و دروغ رو به هم می‌بافن و درمورد تجاوز می‌نویسن.

-آهان! جنبش می‌تو! آره شنیدم. چه طور مگه؟

+خب همین خیر ندیده آرامش منو گرفته.

-جنبش می‌تو؟

+آره! اصلا خواب به چشم ندارم عمه. افکارم خیلی پریشون شده. احساس ناامنی می‌کنم. تو رو خدا منو از اینجا بردار ببر یه آسایشگاه دیگه.

– چرا عمه جان؟ نکنه کسی اینجا اذیت‌تون کرده؟

+سوال نکن بچه! فقط پرونده منو بگیر ببر یه خانه سالمندان دیگه ثبت‌نامم کن.

-ببینم نکنه این پیرمردای اینجا بهتون تعرض کردن؟

+ نه بابا! اینا اگه از این بخارا داشتن که خوب بود. گفتم سوال نکن! منو ببر فقط!

-عمه جان! من می‌دونم برای کسی که مورد تعرض قرار گرفته خیلی سخته که درباره‌اش حرف بزنه ولی ازتون می‌خوام به من اعتماد کنین. کی اذیت‌تون کرده؟

+هیشکی! هیشکی اذیتم نکرده.

– این آقا واکریه که داره کنار باغچه می‌ره خیلی نگاه هیزطوری داره، لبخندش هم خیلی عجیبه! نکنه این مزاحم‌تون شده؟

+اصلانی بیچاره آخه؟ این از بس شفته وارفته‌اس دو لا پوشک براش می‌ذارن. یه چیزی بگو که مرغ پخته خنده‌اش نگیره آخه.

-به‌هرحال من همین الان می‌رم پیش مدیریت اینجا و شکایت می‌کنم.

+شکایت از کی؟

-از همون که تعرض کرده.

+بمیری الهی بچه! اون که تعرض کرده منم. البته این یه اتهام واهی بیشتر نیست. من اصلا قصد بدی نداشتم. فقط یه کم شوخ‌طبعیم گل کرده بود با بعضی از این بچه‌ها شوخی دستی کردم…

-عمه جان! شما آزارگرین؟

+زهرمار! آزارگر آزارگر! حالا تا قبل این جنبشه این شوخیای ما اسم نداشت، الان واسه هر چیزی یه اسم درآوردن که هی انگ رو انگ بچسبونن به آدم.

-یعنی انگ‌های دیگه‌ای هم بهتون چسبوندن؟

+آره. منو به انواع آزارهای کلامی متهم کردن. خدا شاهده من ادبیاتم این جوری خاصه. هیچ فکر نمی‌کردم باعث ناراحتی کسی بشم که بخوان اینطوری علیه‌ام هشتگ بزنن.

-وای عمه! وای! یعنی کار به جایی رسیده که علیه‌تون هشتگ هم راه انداختن؟

عمه مظلومانه بغض کرد.

+می‌بینی عزیزم؟ می‌بینی آدم وقتی پیر می‌شه چطوری خوار و خفیف می‌شه؟ کافی بود من بیست سی سال جوون‌تربودم و همین شوخیا رو می‌کردم، اونوقت برام هشتگ می‌زدن داف شیطون، پلنگ سرمست! حالا که پیرم برام هشتگ می‌زنن لعنت به آزارگر…

صدایم را بالا بردم.

-عمه جان! لطفا دست از این فیلم‌بازی کردناتون بردارین. هیچ‌کس مظلوم‌نمایی یه آزارگر رو باور نمی‌کنه. اگر احساس پشیمونی دارین بهتره که از راهش وارد شین و صادقانه از همه کسانی که آزار دادین عذرخواهی کنین.

+حق با توئه عزیزم. من باید به تک‌تک این بچه‌ها نشون بدم که چقدر پشیمونم. الان از همین اصلانی شروع می‌کنم.

عمه از جا بلند شد و به سوی پیرمرد واکری راه افتاد و داد زد:

-اصلانی! جیگر! درسته که دوست پسر من نشدی ولی شب منتظرم باش می‌خوام بیام تو اتاقت اون قضیه رو از دلت درآرم.

پیرمرد بیچاره هراسان شد و واکرش را با سرعت دو برابر به سوی ساختمان هول داد و فرار کرد. نفس عمیقی کشیدم و فکر کردم برای آموزش به عمه چه راه درازی در پیش رو دارم.