کلاب هاوس یا سانفرانسیسکو؟ مساله این است!
به نظرم روم های کلاب هاوس چیزی شبیه کرسی های قدیمی است. یادتان هست که شب های زمستان دور هم جمع می شدیم و زیر کرسی ولو می شدیم و گپ می زدیم؟ آن جا هم وقتی بدن گرم می شد و صحبت گل می انداخت می دیدی همه فیلسوف و کنشگر و دیپلمات هستند.
حواسشون به ما هست!
خب خدارو شکر که هفته شصتم قرنطینه رو به سلامتی رد کردیم و موج پنجم کرونای چینی و موج دوم کرونای انگلیسی و موج اول کرونای برزیلی رو داریم پشت سر می ذاریم. الان دیگه به راحتی می شه ادعا کرد که یک موج سوار حرفهای شدیم!
اعترافات داوود قنبری !
به عنوان نویسنده ای که در طول یک سال گذشته نوشته هایش را دست کم در گوزن طولانی مطالعه کرده اید می خواهم در همین آخر سالی و آغاز پرشکوه سال آینده دست به اعترافاتی بزنم.
خاطرات یک در راه مانده – قسمت آخر
در قسمت قبل، داستان رو تا جائی براتون تعریف کردم که دم دانشگاهها و اساتید آمریکایی و غیر آمریکایی شاغل در آن کشور گرم، که همینجوری به درخواست من جواب مثبت میدادن و منو به زندگی امیدوارتر میکردن.
عیدو نیار از تو کوچه به خونه!
به خاطر اینکه هنوز خطر کوید۱۹ پابرجاست و این ویروس مثه وزغ داره هی جهش می کنه و اینور و اونور می جهه! با توجه به اظهارات مختلف مسوولین امر؛ من یه سری توصیههای بهداشتی ویژه عید برای شما دارم. شما هم انجامش بدین که از شر کرونا در امان بمونید.
ایران ۱۳۰۰، ایران ۱۴۰۰
مقایسه ی ایرانِ در آستانه ی ۱۴۰۰با ایران ۱۰۰ سال پیش، حتی به طنز، شاید کار معقولی نباشد. اوضاع ایران و ایرانیان در سالهای ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰ به حدی اسفناک و دلخراش بود که هیچ مقایسه ی طنزآمیزی را برنمی تابد.ولی چاره چیست؟ ما اصرار داریم که این مقایسه را انجام دهیم.
شعر طنز عید آمد و عید آمد
عید آمد و عید آمد، شادی و امید آمد / باران خوش اقبالی، آمد چه شدید آمد
عید آمد و عید آمد، ویروس کوید آمد / آن نوع که در چین بود آرام خزید آمد
خاطرات یک در راه مانده – قسمت چهارم
باور بفرمائید بارها به این نتیجه رسیدم که برم به قبیلههای سرخپوستی بپیوندم و اسم خودم رو بذارم پشت در سفارت مانده یا همون در راه ماندهی بیسفارت . البته از اون جائی که برای پیوستن به قبیلههای سرخپوستی هم اول باید برم سفارت و بعدش ویزا بگیرم و هزار و یک داستان داره، کلا بی خیال شدم و فعلا به همین اسمی که دارم رضایت دادم!