داستان | پلاک ۵۲

آخرین شماره مجله پلاک52

دسته: داستان

داستان, داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هشتاد و ششم 

شب آنروز در میهمانی شام خانه لارنز کانن اوضاع از هر جهت بر وفق مراد فیتز بود. در پشت میز شام کانن با خوشحالی به فیتز اطلاع داد که همه مدیران تراز اول شرکت پیشنهادهای او را با علاقه مندی مورد تصویب قرار داده اند. او همچنین به فیتز گفت که وکلای عالیرتبه شرکت او متفق القول به او اطمینان داده اند به موجب قوانین بین المللی شاه حق توسعه محدوده آبهای ساحلی ابوموسی تا دوازده مایل را نخواهد داشت زیرا در غیر اینصورت سرو کارش با یک دادگاه بین المللی خواهد افتاد.

ادبیات ایران و جهان, داستان, داستان

داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت سی ام 

سلیم‌سامورایی نتوانست بیش از این توهین‌های تیمورپلنگ را تحمل کند. دستش را مشت کرد و به طرف او رفت و  محکم کوبید توی دهانش. در یک چشم به هم زدن هواخواهان تیمورپلنگ به سلیم‌سامورایی حمله کردند.

ادبیات ایران و جهان, داستان, داستان

داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت بیست و نهم 

چند شب پیش اومده بود کافه و سراغ طلا را می‌گرفت. به دروغ گفتم عذر شرعی داره و مهمون قبول نمی‌کنه. گفت که دو سه روزه می‌ره اصفهان. همین شباس که سرو کله‌ش پیدا بشه. این بار که بیاد هیچ عذر و بهونه‌ای رو قبول نمی‌کنه.  خودت می‌دونی آقا‌سلیم… من نمی‌تونم دیگه حریف این پلنگ بشم.

داستان, داستان, فرهنگستان

داستان کوتاه : کویِ جـنـت 

سراسر خیابان ارگ آذین بندی و چراغانی شده است، کافه ها شلوغ تر و سینماها پر رونق تر از روزهای دیگر هستند. مردان جوان بریانتین زده بر موی سر بیشتر از روزهای دیگر طول و عرض خیابان را می پیمایند. دختران و زنان سانتی مانتال در کنار پدران و مردان خود برای ورود به سالن سینماها در صف ها به انتظار ایستاده اند.

خاطرات کودکی, داستان, فرهنگستان, فرهنگستان - ۴۲, هزار و یک روز

ناز نازی بودن هم عالَمی داره 

مرد ها یک روز از عمروشون رو هرگز فراموش نمی کنند. من هم همینطور یک روز از عمرم را همیشه به یاد دارم. اون روز، روزی بود که برخلافِ روزهای قبل که، صبح ها با غُرو لُند بیدارم می کردند، دستی نرم ونازک رو روی…

ادبیات ایران و جهان, داستان, فرهنگستان

داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت بیست و چهارم 

دقایق به‌کندی می‌گذشت. گلاب به زیر بینی صدیقه گرفته بودند و شربت به حلق کتایون نیمه‌جان می‌ریختند و خدیجه در گوشه‌ای ذکر می‌گفت و گریه می‌کرد. جو سنگینی بر عمارت حاکم شده بود.

داستان, داستان, ماموریت در دوبی

ماموریت در دوبی – قسمت هفتاد و چهارم 

فیتز بعد از طی مسیری خسته کننده و طولانی از طریق بیروت – لندن – نیویورک سرانجام در شهر واشنگتن دی سی پا به خاک آمریکا گذاشت. هوای پائیز واشنگتن برای فیتز لطیف و مطبوع می نمود و کمترین شباهتی با هوای گرم و غبار آلود پائیز خلیج فارس نداشت.

ادبیات ایران و جهان, داستان, فرهنگستان

از یک فیلم بلند لعنتی تا برزخ ژوری ؛ نگاهی به رمان های داریوش مهرجویی 

داریوش مهرجویی به عنوان فیلمساز شناخته می‌شد. اما احتمالاً همه می‌دانند که او ترجمه می‌کرد، تئاتر روی صحنه می‌برد، رمان می‌نوشت و قرار بود در آینده نمایشگاهی از نقاشی‌هایش هم برگزار کند.