۸ کتاب برتر درباره چهرههای سیاسی ایران
تاریخ معاصر ایران جزیی از زندگی ایرانیها شده. آنها با بررسی، زیرورو و واکاوی کردناش میخواهند بدانند چه از سرشان گذشته. به این دلیل عاشق مطالعهی سرگذشت و بیوگرافی مردان سیاست هستند. به همین دلیل در سالهای اخیر تالیف و ترجمهی بهترین کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران رونق گرفته است.
داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت سی و یکم
بابام کدخدا و ریشسفید دهمون بود. یکی از پسرهای ده همسایه خواهرم، فرشته، رو تو جشن خرمن دیده بود و خواسته بود. حمزه با خونوادهاش اومدن خواستگاری. پسرعموهام وقتی مطلع شدن واسهی حمزه خبر فرستادن خودش رو کنار بکشه چون که دخترعمو سهم پسرعموئه.
داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت سی ام
سلیمسامورایی نتوانست بیش از این توهینهای تیمورپلنگ را تحمل کند. دستش را مشت کرد و به طرف او رفت و محکم کوبید توی دهانش. در یک چشم به هم زدن هواخواهان تیمورپلنگ به سلیمسامورایی حمله کردند.
شکسپیر و راهی که از انگلستان تا ایران پیمود
ایرانیان تا ۲۰۰ سال بعد از شکسپیر، اصلا او را نمیشناختند و برای اولین بار ۲۰۰ سال بعد از مرگ او، یک ایرانی نام این شاعر را در مطلبی آورد. آن ایرانی، میرزاصالح شیرازی است که معمولا او را به انتشار اولین روزنامه ایرانی با نام «کاغذ اخبار» میشناسیم.
داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت بیست و نهم
چند شب پیش اومده بود کافه و سراغ طلا را میگرفت. به دروغ گفتم عذر شرعی داره و مهمون قبول نمیکنه. گفت که دو سه روزه میره اصفهان. همین شباس که سرو کلهش پیدا بشه. این بار که بیاد هیچ عذر و بهونهای رو قبول نمیکنه. خودت میدونی آقاسلیم… من نمیتونم دیگه حریف این پلنگ بشم.
۵۰ کتابی که قبل از مرگ باید خواند
کتابها، چنان قدرتی دارند که به یک آن، ما را از جایمان، در یک پروژهی سخت کاری یا روابط اجتماعی فرسایشی، جدا کنند و به سرزمینی ببرند که نوید آرامش یا هیجان میدهد. از فرازونشیبهای مطمئن داستانهای کلاسیک انگلیسی مثل غرور و تعصب گرفته، تا وحشت رخنهکرده در راهروهای وزارت عشق در رمان ۱۹۸۴. سوال اینجاست که اگر تا به حال سراغ کتابها نرفتهایم یا دل ندادهایم به غرقشدن در جریانشان، باید از کجا شروع کنیم؟
داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت بیست و هشتم
چشمهای سلیمسامورایی با دیدن کاسهی رویی بر لبهی دیوار برق زد. جَلدی نردبان را بیخ دیوار گذاشت و کاسه را برداشت و از همان جا بلند از خالهسلطانه که به وسط حیاط خانهاش رسیده بود، تشکر کرد. عطر گلاب را که حس کرد، بیخیال چای شد و با کاسه به اتاق رفت.
داستان دنباله دار سلیم سامورایی – قسمت بیست و هفتم
هیچی نگو ننه که دلمون خیلی پره… داغونیم حسابی… فردا پسفردا راهی تهرون میشیم. شوما هم لباس مباساتو جمع کون برگردیم بازارچه. اگه هم میخوای پیش آبجی صدیق بمونی حرفی نیس، ولی ما برمیگردیم خونهی خودمون. تو همو یه غربیل جا آرومتریم.