داوود قنبری
قرنطینه سرمست
زندگی در قرنطینه خوشی های خودش را دارد. خوش نشینی است. اما این تنها یک طرف ماجراست. به طوری که من مدتهاست از احتمال آغاز زندگی در دوران پسا
دید و بازدید
اول فروردین ساعت دو بعدالظهر رینگ رینگ مرد: اوه اوه! یعنی کی می تونه باشه روز اول عیدی؟ زن: حتما فک و فامیلای خودتن. نگذاشتن یه ساعت از ل…
سیصد و شصت و پنج به علاوه یک
چند روز پیش من و همسرم مهری، خسرو و دوستش رکسانا را دیدیم. رکسانا دکتری تاریخ دارد و این روزها به دنبال پیدا کردن یک شغل برای تدریس در دا…
یک دو سه … بی نهایت دوست داشتن
چند وقت پیش خیلی شانسی پسر عمویم خسرو را در مغازه ی کادو فروشی دیدم. نزدیک روز ولنتاین بود و خسرو را در حالی دیدم که می خواست چهار پنج خر…
بلای کریسمس
– ببین بهمن جون. خیال نکن که من حالیم نیست. چند وقته که رفتی تو فکر. گفتم بیاییم تو این کافه بشینیم و یه گپی بزنیم. بگو ببینم دردت چیه؟ -…
مخترعان کریسمس
مگر نشنیدی که هنر کل یوم نزد ایرانیان است و بس! و اصولا ما ترتیب نصف بعلاوه یک کل تاریخ اختراعات بشر را داده ایم. کل این جملات بالا را نا…
جوراب، توالت ، پیچ گوشتی نمره 12 و دیگر هیچ
جمشید جان همینطوری که داری چای می خوری، بزار برات تعریف کنم. امروز رفته بودم تا به سنت همه ساله برای روز مرد برات جوراب بخرم. اینطوری نگا…
اصغر آقا فرمون به کانادا می رود
” اسی جان! الان که دارم این نامه را برات می فرستم دلم مثل یاتاقان پیکان گوجه ای روزگار جوانیم، سوخته. اصلا بگو جزغاله شده. آقایی که شما ب…