اینکه دیالوگ یک فیلم بتواند برای سالیان سال وارد فرهنگ عامه شود اتفاق بسیار کمیابی است. یکی از معروفترین این دیالوگ ها مربوط می شود به فیلم “پدرخوانده” که امکان دیده نشدن آن برای خوانندگان عزیز بی نهایت کم است.

فرانسیس فورد کاپولا جزو موج جوانانی است که در اوایل دهه ی هفتاد وارد سینما شدند و موجب تحولی بزرگ در سینمای هالیوود شدند. کاپولا در “پدرخوانده” آنچنان عالی ظاهر شد که هرگز نتوانست موفقیت فیلم اولش را تکرار کند، گرچه “پدرخوانده 2” نیز دنباله ای عالی از آب درآمد.

فیلم اقتباسی بود از رمانی به همین نام از ماریو پوزو که در نگارش فیلم نامه نیز به کاپولا یاری رساند. بازی استثنایی مارلون براندو و حضور بزرگانی چون آل پاچینو بر غنای فیلم افزود.

 

دیالوگ ماندگار فیلم هفت سال در تبت

 

پدرخوانده داستان خانواده دن کورلئونه است که یکی از خاندان های مافیایی ساکن نیویورک اند. این خاندان با اصالت سیسیلی خود، در نبرد همیشگی خونین با دیگر خاندان های مافیایی نیویورک شکست ها و برتری هایی دارند. دن صاحب سه پسر و یک دختر است. پسر بزرگش فرودو – با بازی جان کازال- پسر وسطی سانی- با بازی جیمز کان- که خشن ترین آن هاست و پسر کوچکش مایکل- با بازی آل پاچینو- که از جنگ برگشته و در تجارت خانواده حضور ندارد. مایکل عاشق دختری است به نام  کی آدامز- با بازی دایان کیتون- است. سرانجام با کشته شدن سانی و مرگ دن کورلئونه با چرخشی بزرگ مایکل تبدیل به پدرخوانده و رییس خاندان می شود.

بعد از این فیلم بود که در فیلم ها ایتالیایی های مقیم آمریکا بخصوص نیویورک تبدیل شدند به جامعه ای مافیایی و شعبه ی دیگری از سیسیل.!

یکی از سکانس های معروف فیلم استفاده از سر اسب واقعی در رختخواب بود که جنجالی بر پا کرد. گو اینکه تهیه کننده توضیح داد که آن را از کشتارگاه آورده و بابتش اسبی را نکشته اند.

اینک دیالوگ اصلی فیلم

دون ویتو کورلئونه: می خوام بهش یه پیشنهادی بدم که نتونه رد کنه.